شيخ شبلي فرمود :
اگر حق روز قيامت مرا مخيّر كند ميان بهشت و دوزخ، دوزخ اختيار كنم، از بهر آن كه بهشت مُراد من است و دوزخ مراد دوست و هر كه اختيار خويش بر اختيار دوست بگزيند مُحب نباشد.
به گوش جنيد رسيد، فرمود :
شبلي كودكي ميكند كه اگر مرا مخيّر كند، من اختيار نكنم.
گويم؛ بنده را اختيار نيست!
هر جاي بري بروم و هر جاي كه داري بباشم.
من كه باشم كه مرا اختيار باشد!؟
#تذكرةالاولياء_عطار_نیشابوری
ذکر جنید بغدادی
#حکایت
اگر حق روز قيامت مرا مخيّر كند ميان بهشت و دوزخ، دوزخ اختيار كنم، از بهر آن كه بهشت مُراد من است و دوزخ مراد دوست و هر كه اختيار خويش بر اختيار دوست بگزيند مُحب نباشد.
به گوش جنيد رسيد، فرمود :
شبلي كودكي ميكند كه اگر مرا مخيّر كند، من اختيار نكنم.
گويم؛ بنده را اختيار نيست!
هر جاي بري بروم و هر جاي كه داري بباشم.
من كه باشم كه مرا اختيار باشد!؟
#تذكرةالاولياء_عطار_نیشابوری
ذکر جنید بغدادی
#حکایت
و گفت وقتی غلامی خریدم،
گفتم:چه نامی؟
گفت:تا چه خوانی!
گفتم :چه خوری؟
گفت:تا چه دهی!
گفتم :چه پوشی؟
گفت:تا چه پوشانی!
گفتم :چه کنی؟
گفت:تا چه فرمایی!
گفتم:چه خواهی؟
گفت:بنده را با خواست چه کار؟
پس با خود گفتم:ای مسکین!تو در همهٔ عمر خدای را همچنین بنده ای بوده ای؟
بندگی باری بیاموز!
#ذکر_ابراهیم_بن_ادهم
#تذكرةالاولياء_عطار_نیشابوری
گفتم:چه نامی؟
گفت:تا چه خوانی!
گفتم :چه خوری؟
گفت:تا چه دهی!
گفتم :چه پوشی؟
گفت:تا چه پوشانی!
گفتم :چه کنی؟
گفت:تا چه فرمایی!
گفتم:چه خواهی؟
گفت:بنده را با خواست چه کار؟
پس با خود گفتم:ای مسکین!تو در همهٔ عمر خدای را همچنین بنده ای بوده ای؟
بندگی باری بیاموز!
#ذکر_ابراهیم_بن_ادهم
#تذكرةالاولياء_عطار_نیشابوری
جملهٔ خلق را دیدم که چون گاو و خر از یکی آخور علف می خوردند.
یکی گفت: «خواجه ، پس تو کجا بودی؟»
گفت: «من نیز با ایشان بودم ، اما فرق آن بود که ایشان می خوردند و می خندیدند و برهم می جستند و می ندانستند ، و من می خوردم و می گریستم و سر بر زانو نهاده بودم ، و می دانستم».
#تذكرةالاولياء_عطار_نیشابوری
یکی گفت: «خواجه ، پس تو کجا بودی؟»
گفت: «من نیز با ایشان بودم ، اما فرق آن بود که ایشان می خوردند و می خندیدند و برهم می جستند و می ندانستند ، و من می خوردم و می گریستم و سر بر زانو نهاده بودم ، و می دانستم».
#تذكرةالاولياء_عطار_نیشابوری
نقلست که شبلی را روزی گفت: یا ابابکر دستی بر نه که ما قصدی عظیم کردهایم و سرگشتهٔ کاری شده و چنین کاری که خود را کشتن در پیش داریم چون خلق در کار او متحیر شدند منکر بیقیاس و مقربی شمار پدید آمدند و کارهای عجایب از او دیدند زبان دراز کردند و سخن او به خلیفه رسانیدند و جمله بر قتل او اتفاق کردند از آنکه میگفت: اناالحق گفتند بگوی هوالحق گفت: بلی همه اوست شما میگوئید که گم شده است بلکه حسین گم شده است بحر محیط گم نشود و کم نگردد جنید را گفتند این سخن که منصور میگوید تأویلی دارد گفت: بگذارید تا بکشند که نه روز تأویل است پس جماعتی از اهل علم بر وی خروج کردند و سخن او را پیش معتصم تباه کردند علی ابن عیسی را که وزیر بود بر وی متغیر گردانیدند خلیفه بفرمود تا او را به زندان برند، او را به زندان بردند یکسال اما خلق میرفتند و مسائل میپرسیدند بعد از آن خلق را از آمدن منع کردند مدت پنج ماه کس نرفت مگر یکبار ابن عطا و یکبار عبدالله خفیف و یکبار ابن عطاکس فرستاد که ای شیخ از این سخنی که گفتی عذرخواه تا خلاص یابی حلاج گفت: کسی که گفت: گو عذر خواه .ابن عطا چون این بشنید بگریست وگفت: ما خود چند یک حسین منصوریم.
ذکر حسین منصور حلاج
#تذكرةالاولياء_عطار_نیشابوری
ذکر حسین منصور حلاج
#تذكرةالاولياء_عطار_نیشابوری
و گفت:
«باید که در روز هزار بار ،بمیری باز زنده شوی تا باشد که زندگانی ای یابی که هرگز نمیری.»
#تذكرةالاولياء
«باید که در روز هزار بار ،بمیری باز زنده شوی تا باشد که زندگانی ای یابی که هرگز نمیری.»
#تذكرةالاولياء