جلوه صبح ازل یک پرتوی از روی اوست

تاری شام ابد اندر شکنج موی اوست

قاب و قوسین و کمان رستم و تیغ دو سر

این همه اندر اشارات خم ابروی اوست

کعبه و دار السلام و وادی طورو بهشت

یک مقام امن از خیل گدای کوی اوست

اژدهای سحرخوار ان طره جادو فریب

دست موسائی نهان اندر خم گیسوی اوست

هندوان گر میپرستند آفتاب آسمان

آفتاب و ماه و انجم یکسره هندوی اوست

آفرینش بسته یک نکته از لعل لبش

معجزات انبیا در غمزه جادوی اوست

حاجیان روبر هجیر و بت پرستان روبدیر

روی آشفته از این و آن همه بر روی اوست

نوح و آدم را نجاتی هست از طوفان حشر

زانکه ایشان را پناه وجای در پهلوی اوست

حیف باشد آبروی او بریزد پیش خصم

ای امام راستان آنرا که رودرروی اوست


#آشفته_شیرازی

نام نکو در کیش ما
ننگست بهر عاشقان
خیز و ببر مژده زِما
آن شیخ نیکونام را

#آشفته_شیرازی

زندگی گرمی دل‌های
به هم پیوسته‌ است
تا در آن دوست نباشد
همه درها بسته‌ است

#فریدون‌_مشیری

هر که با موی و میان تو میانی دارد

می توان گفت که از عشق نشانی دارد

#آشفته_شیرازی

ای خوش آن شب که شود روز ،

ز در ، یار درآید ،




بابِ اندوه ،،، ببندد ،

درِ شادی ، بگشاید ،




#آشفته_شیرازی

مرا جز عشق و سودای تو دین نیست

که در آئین ما دین غیر از این نیست


#آشفته_شیرازی

در گوش به جز عشق توام زمزمه‌ای نیست

در سر به جز از شور توام همهمه‌ای نیست


در دیر و حرم مطرب و مؤذن همه در ذکر

جز یاد تو هرجا شنوم زمزمه‌ای نیست


#آشفته_شیرازی