آنجا شیخی بود، مرا نصیحت آغاز کرد، که با خلق با قدر حوصلهی ایشان سخن گوی.
و به قدر صفا و اتحادِ ایشان ناز کن.
گفتم:
راست میگویی، ولیکن نمیتوانم گفتن جوابِ تو، چو نصیحت کردی و تو را حوصلهی این جواب نمیبینم!.
#شمس_تبريزى
و به قدر صفا و اتحادِ ایشان ناز کن.
گفتم:
راست میگویی، ولیکن نمیتوانم گفتن جوابِ تو، چو نصیحت کردی و تو را حوصلهی این جواب نمیبینم!.
#شمس_تبريزى
شرافت نوعی پایبندی به اخلاق است وقتی هیچکس نه آن پایبندی را میبیند، نه میفهمد. وقتی نه پاداشی در کار است و نه سپاسی.
خوب بودن نوعی پایداری است برای انسان ماندن. نوعی پای فشردن است برای ایستادن در قامت انسانیت.
شریف بودن در نهان، شکفتن گلی است پشت سنگی، دور از دست، دور از چشم. جایی که نه تماشایی هست و نه تحسینی.
شریف باش همچون گلی در غربت کوه ها.
شریف باش نه به خاطر دیگران که برای خودت.
من "هرگز بد نينديشم"
چه انديشد خاطرى كه پاك شوداز ديو و وسوسه خود هرگز ديو در ان دل نيامده است
پيوسته در او "فرشته بوده باشد"...
#شمس تبريزى⚘
خوب بودن نوعی پایداری است برای انسان ماندن. نوعی پای فشردن است برای ایستادن در قامت انسانیت.
شریف بودن در نهان، شکفتن گلی است پشت سنگی، دور از دست، دور از چشم. جایی که نه تماشایی هست و نه تحسینی.
شریف باش همچون گلی در غربت کوه ها.
شریف باش نه به خاطر دیگران که برای خودت.
من "هرگز بد نينديشم"
چه انديشد خاطرى كه پاك شوداز ديو و وسوسه خود هرگز ديو در ان دل نيامده است
پيوسته در او "فرشته بوده باشد"...
#شمس تبريزى⚘
گفت: می دانم كه بد است اما نمی توانم؛ با دل بر نمی آيم. اين چگونه سخن باشد؟
می دانم كه اين دريا غرق كننده است خود را در می اندازم، يا اين آتش سوزنده است، يا اين چاهی ست صدگز، يا اين سوراخ مار است، يا اين زهر هلاهل است، يا اين بيابان مهلك است، می دانم و می روم!
مرو چون مي دانی! پس نمی داني! چگونه دانش باشد؟
اين عقل بود؟
چگونه اين را دانش و عقل شايد گفتن؟
#شمس تبريزى
می دانم كه اين دريا غرق كننده است خود را در می اندازم، يا اين آتش سوزنده است، يا اين چاهی ست صدگز، يا اين سوراخ مار است، يا اين زهر هلاهل است، يا اين بيابان مهلك است، می دانم و می روم!
مرو چون مي دانی! پس نمی داني! چگونه دانش باشد؟
اين عقل بود؟
چگونه اين را دانش و عقل شايد گفتن؟
#شمس تبريزى
كسی كه ما را ديد يا مسلمانِ مسلمان شود، يا ملحدِ ملحد.
زيرا چون بر معنی ما وقوف نيابد، همين ظاهر ما بيند و درين عبادات ظاهر تقصيری بيند، و همت او بلند شده باشد، و پندارد كه او را اين عبادات حاجت نمانده است، و از عبادات كه مخلص عالميان است دور افتد.
#شمس_تبريزى
زيرا چون بر معنی ما وقوف نيابد، همين ظاهر ما بيند و درين عبادات ظاهر تقصيری بيند، و همت او بلند شده باشد، و پندارد كه او را اين عبادات حاجت نمانده است، و از عبادات كه مخلص عالميان است دور افتد.
#شمس_تبريزى
مولانا گفته: خرقه نيست قاعده ی من؛ خرقه ی من صحبت است و آنچه تو از من حاصل كنی خرقه ی من آن است.
چون وقت آن آيد من خرقه ی تو بر سر نهم و تو خرقه ی من.
#شمس_تبريزى
چون وقت آن آيد من خرقه ی تو بر سر نهم و تو خرقه ی من.
#شمس_تبريزى
عالم خدا بس بزرگ و فراخ است، تو در حقّه ای کردی که همین است که عقل من ادراک می کند. پس کار کسی که خالق عقل است در عقل محصور کردی. آن نبی نيست كه تو تصور كرده ای . آن نبّيِ توست، نه نبّیِ خدا. نقش خود خواندی، نقش یار بخوان. ورق خود خواندی، ورق یار بخوان.
#شمس تبريزى
#شمس تبريزى
«در اين ايام می بايد عبادت كردن، كه خداوند می نگرد در بندگان خويش، در اين ايام و ايام های ديگر در بندگان چنان نمی نگرد و چنان نبيند.»
اين مردمان چنين می گويند.
#شمس_تبريزى
اين مردمان چنين می گويند.
#شمس_تبريزى
قومی مقلّد دلند، قومی مقلّد صفا، قومی مقلّد مصطفی، قومی مقلّد خدا. از خدا روايت كنند. قومی هم مقلّد خدا نباشند، از خدا روايت نكنند، از خود گويند.
#شمس_تبريزى
#شمس_تبريزى
معنی ولایت چه باشد؟ آنکه او را لشكرها باشد و شهرها و دیهها؟
نی. بلکه ولایت آن باشد که او را ولایت باشد بر نفس خویشتن، و بر احوال خویشتن، و بر صفات خویشتن، و بر کلام خویشتن، و سکوت خویشتن،
و قهر در محل قهر، و لطف در محل لطف.
#شمس_تبريزى
نی. بلکه ولایت آن باشد که او را ولایت باشد بر نفس خویشتن، و بر احوال خویشتن، و بر صفات خویشتن، و بر کلام خویشتن، و سکوت خویشتن،
و قهر در محل قهر، و لطف در محل لطف.
#شمس_تبريزى
اگر در اين راه كه می روی و مجاهده می كنی و شب و روز می كوشی ، صادقی؛چرا ديگری را بدين راه نمی نمايی، و او را خواب خرگوش در می اندازی؟
مگر در اين راه مقلدی؟
و راست نيست؟
بيا بگو اين چگونه باشد؟
#شمس_تبريزى
مگر در اين راه مقلدی؟
و راست نيست؟
بيا بگو اين چگونه باشد؟
#شمس_تبريزى
كسی می خواستم از جنس خود كه او را قبله سازم، و روی بدو آرم كه از خود ملول شده بودم - تا تو چه فهم كنی از اين سخن
كه می گويم كه از خود ملول شده بودم؟-اكنون چون قبله ساختم، آنچه من می گويم فهم كند و دريابد.
#شمس_تبريزى
كه می گويم كه از خود ملول شده بودم؟-اكنون چون قبله ساختم، آنچه من می گويم فهم كند و دريابد.
#شمس_تبريزى
همه را در خود بينی، از موسی و عيسی و ابراهيم و نوح و آدم و حوا و ايسيه و دجّال و خضر و الياس، در اندرون خود بينی.
تو عالَم ِ بي كرانی،چه جای آسمان هاست و زمين ها؟
#شمس_تبريزى
تو عالَم ِ بي كرانی،چه جای آسمان هاست و زمين ها؟
#شمس_تبريزى
مولانا در علم و فضل درياست...
من می دانم و همه می دانند در فصاحت و فضل مشهور است...
چنانش مسخّر و عاجز كنم كه همچنين باشد در دست من، با آن فصاحت، كه مهره ای همچنين به دست بُلعجب*.
*بُلعجب: شعبده باز
#شمس_تبريزى
من می دانم و همه می دانند در فصاحت و فضل مشهور است...
چنانش مسخّر و عاجز كنم كه همچنين باشد در دست من، با آن فصاحت، كه مهره ای همچنين به دست بُلعجب*.
*بُلعجب: شعبده باز
#شمس_تبريزى
چون در دریا افتاد، اگر دست و پای زند، دریا در هم شکندش، اگر خود شیر باشد. الّا خود را مرده سازد.
عادت دریا آنست که تا زنده است او را فرو می برد، چندانکه غرقه شود و بمیرد. چون غرقه شد و بمرد برگیردش و حمّالِ او شود.
اکنون از اوّل خود را مرده سازد، و خوش بر روی آب می رود.
#شمس_تبريزى
عادت دریا آنست که تا زنده است او را فرو می برد، چندانکه غرقه شود و بمیرد. چون غرقه شد و بمرد برگیردش و حمّالِ او شود.
اکنون از اوّل خود را مرده سازد، و خوش بر روی آب می رود.
#شمس_تبريزى
سماعی است كه فريضه است و آن سماع اهل حال است، كه آن فرض عين است، چنانكه پنج نماز و روزه ی رمضان، و چنانكه آب و نان خوردن به وقت ضرورت.
فرض عين است اصحاب حال را، زيرا مددِ حيات ايشان است.
#شمس_تبريزى
فرض عين است اصحاب حال را، زيرا مددِ حيات ايشان است.
#شمس_تبريزى