دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست
دانند عاقلان که مجانین عشق را
پروای قول ناصح و پند ادیب نیست
هر کو شراب عشق نخوردهست و درد درد
آنست کز حیات جهانش نصیب نیست
در مشک و عود و عنبر و امثال طیبات
خوشتر ز #بوی دوست دگر هیچ طیب نیست
سعدی
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست
دانند عاقلان که مجانین عشق را
پروای قول ناصح و پند ادیب نیست
هر کو شراب عشق نخوردهست و درد درد
آنست کز حیات جهانش نصیب نیست
در مشک و عود و عنبر و امثال طیبات
خوشتر ز #بوی دوست دگر هیچ طیب نیست
سعدی
Booye Gisoo
Alireza Ghorbani
#علیرضا_قربانی
#بوی_گیسو
فکر زنجیری کنید ای عاقلان
بوی گیسویی مرا دیوانه کرد
#واقف از میخانه و مسجد نیم
چشم و ابرویی مرا دیوانه کرد
#بوی_گیسو
فکر زنجیری کنید ای عاقلان
بوی گیسویی مرا دیوانه کرد
#واقف از میخانه و مسجد نیم
چشم و ابرویی مرا دیوانه کرد
#بوی_بهار
نسیم خاک کوی تو ، بوی بهار می دهد
شکوفـه زار روی تـو ، بوی بهار می دهد
چو دسته های سنبله ، کنار هم فتاده ای
به روی شانه ، موی تو ، بوی بهار می دهد
چو برگ یاس نو رسی ، که دیده چشم من بسی
سپـیـدی گلــوی تــو ، بوی بهار می دهد
تو ای کبوتر حرم ، ترانه های صبحدم
بخوان که های و هوی تو ، بوی بهار می دهد
برای من که جز خزان ، ندیده ام در این جهان
بهشت آرزوی تو ، بوی بهار می دهد
#معینی_کرمانشاهی
نسیم خاک کوی تو ، بوی بهار می دهد
شکوفـه زار روی تـو ، بوی بهار می دهد
چو دسته های سنبله ، کنار هم فتاده ای
به روی شانه ، موی تو ، بوی بهار می دهد
چو برگ یاس نو رسی ، که دیده چشم من بسی
سپـیـدی گلــوی تــو ، بوی بهار می دهد
تو ای کبوتر حرم ، ترانه های صبحدم
بخوان که های و هوی تو ، بوی بهار می دهد
برای من که جز خزان ، ندیده ام در این جهان
بهشت آرزوی تو ، بوی بهار می دهد
#معینی_کرمانشاهی
از دل افروز ترین روز جهان، خاطره ای با من هست. به شما ارزانی :
سحری بود و هنوز، گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود.
گل یاس، عشق در جان هوا ریخته بود.
من به دیدار سحر می رفتم، نفسم با نفس یاس درآمیخته بود.
می گشودم پر و می رفتم و می گفتم :
"های ! بسرای ای دل شیدا، بسرای.
این دل افروزترین روز جهان را بنگر ! تو دلاویز ترین شعر جهان را بسرای !
آسمان، یاس، سحر، ماه، نسیم، روح درجسم جهان ریخته اند، شور و شوق تو برانگیخته اند،
تو هم ای مرغك تنها، بسرای"
من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می رفتم !
در افق، پشت سرا پرده نور،
باغ های گل سرخ، شاخه گسترده به مهر، غنچه آورده به ناز، دم به دم از نفس باد سحر، غنچه ها می شد باز.
یك گل سرخ درشت از دل دریا برخاست، چون گل افشانی لبخند تو، در لحظه شیرین شكفتن.
خورشید، چه فروغی به جهان می بخشید، چه شكوهی ... همه عالم به تماشا برخاست.
من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گشتم !
دو كبوتر در اوج، بال در بال گذر می كردند.
دو صنوبر در باغ، سر فرا گوش هم آورده به نجوا غزلی می خواندند.
مرغ دریائی، با جفت خود، از ساحل دور، رو نهادند به دروازه نور ...
چمن خاطر من نیز ز جان مایه عشق، در سرا پرده دل غنچه ای می پرورد، هدیه ای می آورد، برگ هایش كم كم باز شدند.
برگ ها باز شدند :
ـ « ... یافتم ! یافتم ! آن نكته كه می خواستمش !
با شكوفائی خورشید و گل افشانی لبخند تو، آراستمش !
تار و پودش را از خوبی و مهر، خوشتر از تافته یاس و سحر بافته ام !
"دوستت دارم" را، من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام !
این گل سرخ من است،
دامنی پر كن از این گل كه دهی هدیه به خلق، كه بری خانه دشمن، كه فشانی بر دوست.
راز خوشبختی هر كس به پراكندن اوست
در دل مردم عالم، به خدا، نور خواهد پاشید، روح خواهد بخشید.» تو هم، ای خوب من، این نكته به تكرار بگو،
این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت،
نه به یك بار و به ده بار، كه صد بار بگو
"دوستم داری؟" را از من بسیار بپرس
"دوستت دارم" را با من بسیار بگو ...
#فریدون_مشیری
#بوی_اردیبهشت_میاد😍😍😍
#من_ماسک_میزنم_بخاطر_تو😷
سحری بود و هنوز، گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود.
گل یاس، عشق در جان هوا ریخته بود.
من به دیدار سحر می رفتم، نفسم با نفس یاس درآمیخته بود.
می گشودم پر و می رفتم و می گفتم :
"های ! بسرای ای دل شیدا، بسرای.
این دل افروزترین روز جهان را بنگر ! تو دلاویز ترین شعر جهان را بسرای !
آسمان، یاس، سحر، ماه، نسیم، روح درجسم جهان ریخته اند، شور و شوق تو برانگیخته اند،
تو هم ای مرغك تنها، بسرای"
من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می رفتم !
در افق، پشت سرا پرده نور،
باغ های گل سرخ، شاخه گسترده به مهر، غنچه آورده به ناز، دم به دم از نفس باد سحر، غنچه ها می شد باز.
یك گل سرخ درشت از دل دریا برخاست، چون گل افشانی لبخند تو، در لحظه شیرین شكفتن.
خورشید، چه فروغی به جهان می بخشید، چه شكوهی ... همه عالم به تماشا برخاست.
من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گشتم !
دو كبوتر در اوج، بال در بال گذر می كردند.
دو صنوبر در باغ، سر فرا گوش هم آورده به نجوا غزلی می خواندند.
مرغ دریائی، با جفت خود، از ساحل دور، رو نهادند به دروازه نور ...
چمن خاطر من نیز ز جان مایه عشق، در سرا پرده دل غنچه ای می پرورد، هدیه ای می آورد، برگ هایش كم كم باز شدند.
برگ ها باز شدند :
ـ « ... یافتم ! یافتم ! آن نكته كه می خواستمش !
با شكوفائی خورشید و گل افشانی لبخند تو، آراستمش !
تار و پودش را از خوبی و مهر، خوشتر از تافته یاس و سحر بافته ام !
"دوستت دارم" را، من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام !
این گل سرخ من است،
دامنی پر كن از این گل كه دهی هدیه به خلق، كه بری خانه دشمن، كه فشانی بر دوست.
راز خوشبختی هر كس به پراكندن اوست
در دل مردم عالم، به خدا، نور خواهد پاشید، روح خواهد بخشید.» تو هم، ای خوب من، این نكته به تكرار بگو،
این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت،
نه به یك بار و به ده بار، كه صد بار بگو
"دوستم داری؟" را از من بسیار بپرس
"دوستت دارم" را با من بسیار بگو ...
#فریدون_مشیری
#بوی_اردیبهشت_میاد😍😍😍
#من_ماسک_میزنم_بخاطر_تو😷
دو سروده با یک مضمون :
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
#رودکی_بوی_جوی_مولیان
_________
بوی باغ و گلستان آید همی
بوی یار مهربان آید همی
از نثار جوهر یارم مرا
آب دریا تا میان آید همی
با خیال گلستانش خار زار
نرمتر از پرنیان آید همی
#مولانا_غزل_۲۸۹۷
#بوی_باغ_و_گلستان