معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
عتیقه (تو مقدسی)
هایده
🎶🕊
بانوهایده

می‌آیم
می‌آیم
می‌آیم
و آستانه پر از
#عشق می‌شود...

و من در آستانه
به آنها که دوست می‌دارند
و دختری که هنوز آنجا
در آستانهٔ پر
عشق ایستاده
سلامی دوباره خواهم داد...

فروغ_فرخزاد
در آن میان از او پرسید که :«عشق چیست؟» گفت:«امروز بینی،و فردا بینی، و پس فردا بینی». آن روزش بکشتند،و دیگر روز بسوختند،و سوم روزش به باد دادند؛ #عشق_این_است!

پس،دستش جدا کردند. خنده ای بزد. گفتند: «خنده چیست؟» گفت: «دست از آدمی بسته، باز کردن آسان است، مرد آن است که دست صفات -که کلاهِ همّت از تارَکِ عرش در میکشد - قطع کند». پس پاهایش ببریدند. تبسمی کرد. گفت: «بدین پای سفِر خاکی می کردم، قدمی دیگر دارم که هم اکنون سفر ِ هر دو عالَم بکند. اگر توانید ، آن قدم را ببرید!»
پس، دو دستِ بریدهٔ خون آلود در روی در مالید تا هر دو ساعد و روی خون آلود کرد گفتند: «این چرا کردی؟» گفت: «خونِ بسیار از من برفت، و دانم که رویم زرد شده باشد.
شما پندارید که زردیِ رویِ من از ترس است. خون در روی مالیدم تا در چشم شما سُرخ روی باشم، که گلگونهٔ مردان خونِ ایشان است». گفتند: «اگر رُوی را به خون سرخ کردی،ساعد ، باری، چرا آلودی؟» گفت: «وضو میسازم». گفتند: «چه وضو؟» گفت: «رَکعَتانِ فی العِشق، لايَصِحَّ وُضُوءهما إلّا بالدَّمِ ؛ در عشق دو رکعت است که وضوی آن درست نیاید الّا به خون».
پس، چشمهاش برکندند. قیامتی از خلق برآمد. بعضی می گریستند، و بعضی سنگ می انداختند.
پس خواستند که زبانش ببرند. گفت: «چندان صبر کنید که سخنی بگویم». روی سویِ آسمان کرد و گفت: «الهی، بدین رنج که برای تو بر من می برند، محرومشان مگردان، و از این دولتشان بی نصیب مکن. الحمدلله که دست و پای من بریدند در راه تو، واگر سر از تن باز کنند در مشاهدهٔ جلالِ تو بر سرِ دار می کنند».
پس، گوش و بینی ببریدند و سنگ روان کردند. عجوزه ای با کوزه ای در دست می آمد. چون حسین را دید، گفت: «زنید، و محکم زنید، تا این حلّاجَکِ رعنا را با سخنِ خدای چه کار!»
پس زبانش ببریدند. و نماز شام بود که سرش ببریدند. و در میانِ سر بریدن تبسّمی کرد، و جان بداد. و مردمان خروش کردند و حسینْ گویِ قضا به پایانِ میدانِ رضا برد.

#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_حسین_منصور_حلاج
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM


دَرین سَرما و بارانْ یار خوش‌تَر
نِگار اَنْدَر کِنار و
عشقْ در سَر

نِگار اَنْدَر کِنار و چون نِگاری
لَطیف و خوب و چُست و تازه و تَر

دَرین سَرما به کویِ او گُریزیم
که مانَنْدَش نَزایَد کَس زِ مادر

دَرین بَرف آن لَبانِ او بِبوسیم
که دل را تازه دارد برف و شِکَّر

مرا طاقَت نَمانْد از دست رفتم
مرا بُردند و آوردند دیگر

خیالِ او چو ناگَهْ در دل آید
دلْ از جا می‌رَوَد اَللّهُ اَکْبَر

#غزل ۱۰۴۷ مولانا

#عشق
#هفت_شهر_عشق

گفت ما را هفت وادی در ره است 
چون گذشتی هفت وادی، درگه است 
هست وادی #طلب آغاز کار 
وادی #عشق است از آن پس، بی کنار 
پس سیم وادی است آن #معرفت 
پس چهارم وادی #استغنا صفت 
هست پنجم وادی #توحید پاک 
پس ششم وادی #حیرت صعب‌ناک 
هفتمین، وادی #فقر است و #فنا 
بعد از این روی روش نبود تو را 
در کشش افتی، روش گم گرددت 
گر بود یک قطره قلزم گرددت 

وادی اول: #طلب‏ 
----------------- 
چون فرو آیی به وادی طلب 
پیشت آید هر زمانی صد تعب 
چون نماند هیچ معلومت به دست 
دل بباید پاک کرد از هرچ هست 
چون دل تو پاک گردد از صفات 
تافتن گیرد ز حضرت نور ذات 
چون شود آن نور بر دل آشکار 
در دل تو یک طلب گردد هزار
 
وادی دوم: #عشق‏ 
------------------ 
بعد ازین، وادی عشق آید پدید 
غرق آتش شد، کسی کانجا رسید 
کس درین وادی بجز آتش مباد 
وانک آتش نیست، عیشش خوش مباد 
عاشق آن باشد که چون آتش بود 
گرم‌رو، سوزنده و سرکش بود 
گر ترا آن چشم غیبی باز شد 
با تو ذرات جهان هم‌راز شد 
ور به چشم عقل بگشایی نظر 
عشق را هرگز نبینی پا و سر 
مرد کارافتاده باید عشق را 
مردم آزاده باید عشق را 

وادی سوم: #معرفت‏ 
--------------------- 
بعد از آن بنمایدت پیش نظر 
معرفت را وادیی بی پا و سر 
سیر هر کس تا کمال وی بود 
قرب هر کس حسب حال وی بود 
معرفت زینجا تفاوت یافت‌ست 
این یکی محراب و آن بت یافت‌ست 
چون بتابد آفتاب معرفت 
از سپهر این ره عالی‌صفت 
هر یکی بینا شود بر قدر خویش 
بازیابد در حقیقت صدر خویش 

وادی چهارم: #استغنا 
---------------------- 
بعد ازین، وادی استغنا بود 
نه درو دعوی و نه معنی بود 
هفت دریا، یک شمر اینجا بود 
هفت اخگر، یک شرر اینجا بود 
هشت جنت، نیز اینجا مرده‌ای‌ست 
هفت دوزخ، همچو یخ افسرده‌ای‌ست 
هست موری را هم اینجا ای عجب 
هر نفس صد پیل اجری بی سبب 
تا کلاغی را شود پر حوصله 
کس نماند زنده، در صد قافله 
گر درین دریا هزاران جان فتاد 
شبنمی در بحر بی‌پایان فتاد 

وادی پنجم: #توحید 
------------------- 
بعد از این وادی توحید آیدت 
منزل تفرید و تجرید آیدت 
رویها چون زین بیابان درکنند 
جمله سر از یک گریبان برکنند 
گر بسی بینی عدد، گر اندکی 
آن یکی باشد درین ره در یکی 
چون بسی باشد یک اندر یک مدام 
آن یک اندر یک، یکی باشد تمام 
نیست آن یک کان احد آید ترا 
زان یکی کان در عدد آید ترا 
چون برون ست از احد وین از عدد 
از ازل قطع نظر کن وز ابد 
چون ازل گم شد، ابد هم جاودان 
هر دو را کس هیچ ماند در میان 
چون همه هیچی بود هیچ این همه 
کی بود دو اصل جز پیچ این همه 

وادی ششم: #حیرت 
--------------------- 
بعد ازین وادی حیرت آیدت 
کار دایم درد و حسرت آیدت 
مرد حیران چون رسد این جایگاه 
در تحیر مانده و گم کرده راه 
هرچه زد توحید بر جانش رقم 
جمله گم گردد ازو گم نیز هم 
گر بدو گویند: مستی یا نه‌ای؟ 
نیستی گویی که هستی یا نه‌ای 
در میانی؟ یا برونی از میان؟ 
بر کناری؟ یا نهانی؟ یا عیان؟ 
فانیی؟ یا باقیی؟ یا هر دویی؟ 
یا نه‌ی هر دو توی یا نه توی 
گوید اصلا می‌ندانم چیز من 
وان ندانم هم، ندانم نیز من 
عاشقم، اما، ندانم بر کیم 
نه مسلمانم، نه کافر، پس چیم؟ 
لیکن از عشقم ندارم آگهی 
هم دلی پرعشق دارم، هم تهی 

وادی هفتم: #فقر و #فنا‏ 
----------------------- 
بعد ازین وادی فقرست و فنا 
کی بود اینجا سخن گفتن روا؟ 
صد هزاران سایه? جاوید، تو 
گم شده بینی ز یک خورشید، تو 
هر دو عالم نقش آن دریاست بس 
هرکه گوید نیست این سوداست بس 
هرکه در دریای کل گم‌بوده شد 
دایما گم‌بوده‌ی آسوده شد 
گم ‌شدن اول قدم، زین پس چه بود؟ 
لاجرم دیگر قدم را کس نبود 
عود و هیزم چون به آتش در شوند 
هر دو بر یک جای خاکستر شودند 
این به صورت هر دو یکسان باشدت 
در صفت فرق فراوان باشدت 
گر، پلیدی گم شود در بحر کل 
در صفات خود فروماند به ذل 
لیک اگر، پاکی درین دریا بود 
او چو نبود در میان زیبا بود 
نبود او و او بود، چون باشد این؟ 
از خیال عقل بیرون باشد این 

عطار نیشابوری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


گر خار بدین دیدهٔ چون جوی زنی
ور تیر جفا بر دل چون موی زنی

من دست ز دامن تو کوته نکنم
گر همچو دفم هزار بر روی زنی

#رباعی_مولانا


☆ اگر خار در چشمانم بِکِشی، اگر جای جایِ دلم را پر از تیر ستم و بی‌مهری کنی،

☆ اگر همانطوری که با دست بر دف می‌زنند بر صورت من بزنی، باز هم تو را رها نمی‌کنم.


#عشق
#جفا
#عشق قدیمی ترین و پابرجاترین
سنت روی زمین است
#عاشق رانده می شود
اما نمی راند

#عاشق آزار می بیند
اما آزارش به مورچه هم نمی رسد
#عاشق که شدی می فهمی
دلت به کیسه ای مخملی تبدیل می شود
درونش گلوله ای ابریشمی
با این دلِ نازک نمی توانی کسی را برنجانی
به صف عشاق می پیوندی
نترس
در #عشق که فنا شوی تعاریف ظاهری و مقوله های ذهنی دود می شود و میرود به هوا
از آن نقطه به بعد چیزی به نام #من نمی ماند
تمامِ منیّت می شود صفری بزرگ
آن جا نه شریعت می ماند، نه طریقت، نه معرفت
فقط و فقط #حقیقت است که می ماند

#الیف_شافاک
ملت_عشق
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کسی که به جهان به لحاظ زیبائیش عشق می ورزد, در حقیقت به خدا #محبت ورزیده است.

زیرا حق تعالی جلوه گاهش عالم است که جهان را او بر اساس صورتش آفریده است.

پس جهان تماماً جمال ذاتی اوست, و حُسن و زیبایی او عین خود اوست.

#عشق و عرفان محی الدین ابن عربی, ص۸۶
انسان باید قلبش را یعنی چشم دلش را باز کند
از طریق دل است که گل
میشکفد،پرنده آواز خوانی میکند و تنها از طریق دل است که به درک زندگی نایل میشوید و آنرا به صورت یک جشن پرشکوه میابید

#اشو
#عشق
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#روح و #عشق هر دو در یک زمان موجود شدند و از مکوّن در ظهور آمدند، روح را بر عشق آمیزشی پدید آمد عشق را با روح آویزشی ظاهر شد، چون روح بخاصیت در عشق آویخت عشق از لطافت بدو آمیخت، بقوت آن آویزش و آمیزش میان ایشان اتحاد پدید آمد، ندانم که عشق صفت شد و روح ذات یا عشق ذات شد و روح صفت، حاصل هر دو یکی شدند. #چون_تابش_جمال_معشوق از اول دل ربانی پدید آمد عشق با روح در گفت و شنید آمد چون یکی بباد نسبت داشت و دیگری به آتش، باد آتش برمیافروخت و آتش مروراً میسوخت، حاصل آتش غالب شد و هوا مغلوب بماند. عشقِ غالب شده چون به پرتو انوارِ معشوق رسید مغلوب شد بدین سبب نتوان دانست که عشق با عاشق ساخته تر از آن بود که با معشوق، زیرا که عشق بر عاشق امیرست اما در قبضۀ اقتدار معشوق اسیر است.


#عین_القضات_همدانی
و دیگر فرمود : سه چیز است که شیخ در مرید نتواند آموخت و سه چیز است که واجب است بر او تا در مرید آموزد.

آن سه چیز که نتوان آموخت:

#طلب است و #ارادت و #عشق

و آنکه بتوان آموخت:

#علم_عبادت است و #خلق و #ادب.

کسی را که عاشق باشد، او را توان آموخت که راه خانه معشوق به کدام کوی است(علم عبادت) و توان آموخت که در راه خانه معشوق با مردمِ او چگونه زندگانی کن تا تو را منع نکنند و از وصل معشوق باز ندارند(خُلق) و توان آموخت که چون معشوق را یافتی آداب خدمت او چگونه نگاه دار(ادب) تا تو را نراند و سیاست نکند.

اما خواستن ِ معشوق و #درد_طلب او و #بیداری_شب و بی قراری روز در انتظار وصل معشوق را در باطن کسی نتوان نهاد ...



شیخ علاءالدوله_سمنانی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#انگیزشی
#عشق و جادوی #محبت


#حضرت_مولانا :

از محبت، تلخها شیرین شود 
وز محبت، مسها زرین شود

ازمحبت دُردها صافی شود 
وز محبت دَردها شافی شود

از محبت خارها گل می شود 
وز محبت سرکه ها مُل می شود

از محبت دار، تختی می شود 
وز محبت بار، بختی می شود

از محبت سِجن، گلشن می شود 
بی محبت روضه گُلخَن می شود

از محبت، نار، نوری می شود 
وز محبت دیو حوری می شود

از محبت سنگ، روغن می شود 
بی محبت موم، آهن می شود

از محبت حزن شادی می شود
وز محبت غول هادی می شود

از محبت نیش نوشی می شود
وز محبت شیر موشی می شود

از محبت سُقم صحت می شود
وز محبت قهر، رحمت می شود

از محبت مرده، زنده می شود 
وز محبت شاه بنده می شود

این محبت هم نتیجه دانش است 
کی گزافه بر چنین تختی نشست؟
فقط یک صدا می‌تواند درون انسان وجود داشته باشد.

درون کسی که از صدای
#من پر شده، صدای عشق وجود ندارد.

و درون کسی که از صدای
#عشق پر شده، صدای" من" وجود ندارد.

عشق و نفس نمیتوانند با هم باشند.

#اشو
حمیرا-دیشب تو خواب هلال ماهو دیدم-یار میاد

🆔[@TIAM_MUSIC]
#خداوند خدا؛ پیش از آنکه انسان را بیافریند، #عشق را آفرید؛ چرا که می‌دانست، انسان بدون #عشق، دردِ روح را ادراک نخواهد کرد و بدون دردِ روح، بخشی از خداوندِ خدا را در خویشتن خویش نخواهد داشت.

📕 یک‌ #عاشقانه‌ آرام ....
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#عشق- یک حالت آگاهی است

سعی کنید درک کنید که #عشق یک حالت آگاهی است. اگر می‌خواهید تکامل و رشد معنوی خود را بیشتر کنید، ارزش این را دارد - حتی برای سال‌ها - در مورد آن مراقبه کنید.

تا زمانی که #عشق را به عنوان یک حالت آگاهی ندانید، چشم بسته و در تاریکی خواهید ماند و هرگز نمی‌فهمید که زندگی چیست. از بین تمام خصوصیاتی که می‌تواند به شما کمک کند به این وضعیت هوشیاری نزدیک‌تر شوید، خلوص و پاکی مهمترین آنهاست.

پاکی یعنی، افکار و احساساتی که خالی از خود خواهی، حسادت و قضاوت.. باشد. سه کلمه - زندگی، #عشق و پاکی - به هم مرتبط هستند. چرا؟ زیرا زندگی در گرو #عشق است و هر چه این #عشق خالص‌تر باشد، زندگی غنی‌تر، روشن‌تر و زیباتر... می‌شود.

معنای زندگی #عشق و دوست داشتن است. وقتی عشق شما نسبت به دیگران پاک و خالص باشد، شما برای آنها مانند چشمه‌ای از نور و زندگی می‌شوید، همان‌طور که اگر کسانی شما را دوست داشته باشند به زندگی شما نورو زندگی می‌بخشند.

؟؟
انسان زمانی بالغ می شود‌ که
بجای اینکه محتاج #عشق باشد
خود شروع به عشق ورزیدن کند

لبریز از عشق باشد
آن را با دیگران تقسیم کند
یعنی در حقیقت شروع به
#بخشیدن کند.

احتیاج ربطی به عشق ندارد.
عشق ، وفور نعمت و فراوانی به همراه دارد

اشو
انسان زمانی بالغ می شود‌ که
بجای اینکه محتاج #عشق باشد
خود شروع به عشق ورزیدن کند

لبریز از عشق باشد
آن را با دیگران تقسیم کند
یعنی در حقیقت شروع به
#بخشیدن کند.

احتیاج ربطی به عشق ندارد.
عشق ، وفور نعمت و فراوانی به همراه دارد

اشو
#عاشق آن نیست که #عشق تکیه کلامش باشد،
بلکه آنست که #وفاداری #مرامش باشد


؟
علت عاشق زعلتها جداست
#عشق اسطرلاب اسرار خداست

#مثنوی_دفتر_اول
#عشق را طی لسانی ست که صدساله سخن

یار با یار ، به یک چشم زدن می گوید

#جمالی_دهلوی
برای خودت دعا کن که آرام باشی.
وقتی طوفان می آید، تو همچنان آرام باشی تا طوفان از آرامش تو آرام بگیرد.
برای خودت دعا کن تا صبور باشی؛
آنقدر صبور باشی تا بالاخره ابرهای سیاه آسمان کنار بروند و خورشید دوباره بتابد.
برای خودت دعا کن تا خورشید را بهتر بشناسی...
ﺯﻧﺪﮔﻲﻫﻴﭻﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺑﻦبست نمیرسد. کافیست چشم باز کنیم و راههای گشوده ی بیشماری را فرا روی خود ببینیم. خدا که باشد، هرمعجزه ای ممکن میگردد. ایمان داشته باش که قشنگترین #عشق
نگاه مهربان خداوند به بندگانش است
زندگی را به او بسپار….
و مطمئن باش
که تا وقتی پشتت به خدا گرم است
تمام هراس های دنیا
خنده دار است....

🌺🌺🌺

یار مهربانم
درود
بامداد یک شنبه ات نیکو

🌺🌺🌺

صبح باش
کمی بیشتر بخند امروز و کمی بیشتر مهربان باش
بگذار لبخندت، چراغ دلی شود
و مهربانی‌ات صبح کوچکی به قدر مرز شانه‌های یک نفر
شادباشیم شادی رابهم هدیه دهیم

🌺🌺🌺

شاد باشی