مشتـاقی و صبـوری از حد گذشت یارا
گر تــو شکیب داری طاقت نماند ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خــوان پادشاهان راحـت بود گدا را
#سعدی
گر تــو شکیب داری طاقت نماند ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خــوان پادشاهان راحـت بود گدا را
#سعدی
آذر پژوهش دگر شراب مده ساقیا که مست شدم
@Jane_oshaagh
گوینده: #آذر_پژوهش
به یک کرشمه که بر جان زدی، ز دست شدم
دگر شراب مده ساقیا، که مست شدم
#اميرشاهی_سبزواری
با همنوازی
#جلیل_شهناز
#امیرناصرافتتاح
از شاخه گل ۳۳۹
با معرفی شاعر #اميرشاهی_سبزواری
🍂🥀
همه را دیده در اوصاف تو حیران ماندی
تا دگر عیب نگویند من حیران را
لیکن آن نقش که در روی تو من میبینم
همه را دیده نباشد که ببینند آن را
#سعدی
به یک کرشمه که بر جان زدی، ز دست شدم
دگر شراب مده ساقیا، که مست شدم
#اميرشاهی_سبزواری
با همنوازی
#جلیل_شهناز
#امیرناصرافتتاح
از شاخه گل ۳۳۹
با معرفی شاعر #اميرشاهی_سبزواری
🍂🥀
همه را دیده در اوصاف تو حیران ماندی
تا دگر عیب نگویند من حیران را
لیکن آن نقش که در روی تو من میبینم
همه را دیده نباشد که ببینند آن را
#سعدی
درون خلوتٖ ما غیر در نمیگنجد
برو که هر که نه یار منست بار منست
به لاله زار و گلستان نمیرود دل من
که یاد دوست گلستان و لاله زار منست
#سعدی
برو که هر که نه یار منست بار منست
به لاله زار و گلستان نمیرود دل من
که یاد دوست گلستان و لاله زار منست
#سعدی
دلم دل از هوس یار بر نمیگیرد
طریق مردم هشیار بر نمیگیرد
بلای عشق خدایا ز جان ما برگیر
که جان من دل از این کار بر نمیگیرد
همیگدازم و میسازم و شکیباییست
که پرده از سر اسرار بر نمیگیرد
#سعدی
طریق مردم هشیار بر نمیگیرد
بلای عشق خدایا ز جان ما برگیر
که جان من دل از این کار بر نمیگیرد
همیگدازم و میسازم و شکیباییست
که پرده از سر اسرار بر نمیگیرد
#سعدی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینم
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمیبینم
دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمیآید
دمم با جان برآید چون که یک همدم نمیبینم
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم
قناعت میکنم با درد چون درمان نمییابم
تحمل میکنم با زخم چون مرهم نمیبینم
خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه
که من تا آشنا گشتم دل خرم نمیبینم
نم چشم آبروی من ببرد از بس که میگریم
چرا گریم کز آن حاصل برون از نم نمیبینم
کنون دم درکش ای سعدی که کار از دست بیرون شد
به امید دمی با دوست وان دم هم نمیبینم
#سعدی
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمیبینم
دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمیآید
دمم با جان برآید چون که یک همدم نمیبینم
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم
قناعت میکنم با درد چون درمان نمییابم
تحمل میکنم با زخم چون مرهم نمیبینم
خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه
که من تا آشنا گشتم دل خرم نمیبینم
نم چشم آبروی من ببرد از بس که میگریم
چرا گریم کز آن حاصل برون از نم نمیبینم
کنون دم درکش ای سعدی که کار از دست بیرون شد
به امید دمی با دوست وان دم هم نمیبینم
#سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
دردیست در دلم که گر از پیشِ آبِ چشم
بردارم آستین برود تا به دامنم...
#سعدی
آواز: استاد #محمدرضا_شجریان
گُلهای تازه ۱۴۲ - ابوعطا
.
دردیست در دلم که گر از پیشِ آبِ چشم
بردارم آستین برود تا به دامنم...
#سعدی
آواز: استاد #محمدرضا_شجریان
گُلهای تازه ۱۴۲ - ابوعطا
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
دردیست در دلم که گر از پیشِ آبِ چشم
بردارم آستین برود تا به دامنم...
#سعدی
آواز: استاد #محمدرضا_شجریان
دردیست در دلم که گر از پیشِ آبِ چشم
بردارم آستین برود تا به دامنم...
#سعدی
آواز: استاد #محمدرضا_شجریان
هر که پسند آمدش چون تو یکی در نظر
بس که بخواهد شنید سرزنش ناپسند
کشته شمشیر عشق حال نگوید که چون
تشنه دیدار دوست راه نپرسد که چند
#سعدی
بس که بخواهد شنید سرزنش ناپسند
کشته شمشیر عشق حال نگوید که چون
تشنه دیدار دوست راه نپرسد که چند
#سعدی