تا دل ز من ببردی از ناله شب نخفتم
ای دزد، بشنو آخر فریاد پاسبان را
بگذشت از نهایت بی خوابی من، آری
دشوار صبح باشد شبهای بیکران را
#امیرخسرو_دهلوی
ای دزد، بشنو آخر فریاد پاسبان را
بگذشت از نهایت بی خوابی من، آری
دشوار صبح باشد شبهای بیکران را
#امیرخسرو_دهلوی
زاد چون از صبح روشن آفتاب
ساقی خورشید رو در ده شراب
لعل ندهی آن عرق در ده که چون
گل برآرد هم گل ست و هم گلاب
خرم آن کو غرق می باشد مدام
چون خیال دوست در می های ناب
#امیرخسرو_دهلوی
ساقی خورشید رو در ده شراب
لعل ندهی آن عرق در ده که چون
گل برآرد هم گل ست و هم گلاب
خرم آن کو غرق می باشد مدام
چون خیال دوست در می های ناب
#امیرخسرو_دهلوی
کافر عشقم مسلمانی مرا در کار نیست
هر رگ من تار گشته حاجت زنار نیست
از سر بالین من برخیز ای نادان طبیب
دردمند عشق را دارو به جز دیدار نیست
ناخدا در کشتی ما گر نباشد گو مباش
ما خدا داریم ما را ناخدا در کار نیست
خلق می گوید که خسرو بت پرستی می کند
آری آری می کنم با خلق ما را کار نیست
#امیرخسرو_دهلوی
هر رگ من تار گشته حاجت زنار نیست
از سر بالین من برخیز ای نادان طبیب
دردمند عشق را دارو به جز دیدار نیست
ناخدا در کشتی ما گر نباشد گو مباش
ما خدا داریم ما را ناخدا در کار نیست
خلق می گوید که خسرو بت پرستی می کند
آری آری می کنم با خلق ما را کار نیست
#امیرخسرو_دهلوی
سپیده دم که جهانی ز خواب برخیزد
نقاب شب ز رخ آفتاب برخیزد
ز باد صبح که بر اوج آسمان گذرد
ز روی شاهد مشرق نقاب برخیزد
#امیرخسرو_دهلوی
نقاب شب ز رخ آفتاب برخیزد
ز باد صبح که بر اوج آسمان گذرد
ز روی شاهد مشرق نقاب برخیزد
#امیرخسرو_دهلوی
چه اقبالست این یارب که دولت دادهای ما را
که در کوی فراموشان گذرشد یار زیبا را
بحمدالله که بیداری شبهایم نشد ضایع
بدیدم خفته در آغوش خود آن سرو بالا را
تماشا میکنم این قد قیامت میکند یا رب
که خواهم تا قیامت یاد کردن این تماشا را
#امیرخسرو_دهلوی
که در کوی فراموشان گذرشد یار زیبا را
بحمدالله که بیداری شبهایم نشد ضایع
بدیدم خفته در آغوش خود آن سرو بالا را
تماشا میکنم این قد قیامت میکند یا رب
که خواهم تا قیامت یاد کردن این تماشا را
#امیرخسرو_دهلوی
سپیده دم که جهانی ز خواب برخیزد
نقاب شب ز رخ آفتاب برخیزد
ز باد صبح که بر اوج آسمان گذرد
ز روی شاهد مشرق نقاب برخیزد
#امیرخسرو_دهلوی
نقاب شب ز رخ آفتاب برخیزد
ز باد صبح که بر اوج آسمان گذرد
ز روی شاهد مشرق نقاب برخیزد
#امیرخسرو_دهلوی
ابر ، میبارد و ، من میشوم از یار ، جدا ،
چون کنم؟ ، دل به چنین روز ، ز دلدار جدا؟ ،
سبزه ، نوخیز و ، هوا خرّم و ، بُستان سرسبز ،
بلبلِ رویسیه ، مانده ز گلزار جدا ،
نعمتِ دیده ، نخواهم که بماند پس از این ،
مانده ، چون دیده ، ازان نعمتِ دیدار ، جدا ،
#امیرخسرو_دهلوی
چون کنم؟ ، دل به چنین روز ، ز دلدار جدا؟ ،
سبزه ، نوخیز و ، هوا خرّم و ، بُستان سرسبز ،
بلبلِ رویسیه ، مانده ز گلزار جدا ،
نعمتِ دیده ، نخواهم که بماند پس از این ،
مانده ، چون دیده ، ازان نعمتِ دیدار ، جدا ،
#امیرخسرو_دهلوی
کافرِ عشقم ، مسلمانی مرا در کار نیست ،
هر رگِ من ، تار گشته ،،، حاجتِ زُنّار نیست ،
از سرِ بالینِ من ، برخیز ای نادانطبیب ،
دردمندِ عشق را ،،، دارو ، به جز دیدار نیست ،
ناخدا در کشتیِ ما ، گر نباشد ، گو ، مباش ،
ما ، خدا داریم ، ما را ناخدا ، در کار نیست ،
خلق میگوید که : خسرو ، بتپرستی میکند ،
آری ، آری ، میکنم ،،، با خلق ، ما را کار نیست ،
#امیرخسرو_دهلوی
هر رگِ من ، تار گشته ،،، حاجتِ زُنّار نیست ،
از سرِ بالینِ من ، برخیز ای نادانطبیب ،
دردمندِ عشق را ،،، دارو ، به جز دیدار نیست ،
ناخدا در کشتیِ ما ، گر نباشد ، گو ، مباش ،
ما ، خدا داریم ، ما را ناخدا ، در کار نیست ،
خلق میگوید که : خسرو ، بتپرستی میکند ،
آری ، آری ، میکنم ،،، با خلق ، ما را کار نیست ،
#امیرخسرو_دهلوی
ماهی رَوَد و ، من ، همه شب خواب ندانم ،
وَه ، این چه حیات است؟ ، که من میگذرانم؟ ،
گفتی که : «چسانی ز غمم؟ ، باز نگویی؟» ،
من با تو چه گویم؟ ، چو ندانم که چسانم؟ ،
#امیرخسرو_دهلوی
وَه ، این چه حیات است؟ ، که من میگذرانم؟ ،
گفتی که : «چسانی ز غمم؟ ، باز نگویی؟» ،
من با تو چه گویم؟ ، چو ندانم که چسانم؟ ،
#امیرخسرو_دهلوی
عملها را ، جزاها در کمین است ،
جزای آن که من کردم ، همین است ،
نکو را ، نیک و ،،، بد را ، بد ، شمار است ،
به پاداشِ عمل ، گیتی به کار است ،
#امیرخسرو_دهلوی
جزای آن که من کردم ، همین است ،
نکو را ، نیک و ،،، بد را ، بد ، شمار است ،
به پاداشِ عمل ، گیتی به کار است ،
#امیرخسرو_دهلوی
ساقی ، مَنِگر توبه ، قدح بر سرِ من ریز ،
تا ، غرقه شود این خِرَدِ مصلحتاندیش ،
ایمانِ من ، اندر شِکَنِ زلفِ بُتان شد ،
کافر کُنَدَم دل ، که اگر گردم ازین کیش ،
#گردم ازین کیش = از این کیش برگردم
#امیرخسرو_دهلوی
تا ، غرقه شود این خِرَدِ مصلحتاندیش ،
ایمانِ من ، اندر شِکَنِ زلفِ بُتان شد ،
کافر کُنَدَم دل ، که اگر گردم ازین کیش ،
#گردم ازین کیش = از این کیش برگردم
#امیرخسرو_دهلوی
رخساره ، چه می پوشی؟ ،،، در کینه ، چه میکوشی؟ ،
حالِ دلِ مسکین را ، میدانی و میپوشی ،
گر ، نرخ به جان ، سازی ،،، ور ، عمر ، بها ، گویی ،
از دیده ، خریدارم ،،، هر عشوه که بفروشی ،
#امیرخسرو_دهلوی
حالِ دلِ مسکین را ، میدانی و میپوشی ،
گر ، نرخ به جان ، سازی ،،، ور ، عمر ، بها ، گویی ،
از دیده ، خریدارم ،،، هر عشوه که بفروشی ،
#امیرخسرو_دهلوی