(من از اشکی که می ریزد ز چشم یار می ترسم)
رها میگردم از خود لحظه ی دیدار می ترسم
از این و آن نمی ترسم ز اِنس و جن نمی ترسم
من از برق نگاه نافذِ دلدار می ترسم
یکی آزرده دل باشد و من بر سفره ای الوان
نمی بخشم خودم را چون من از انکار می ترسم
رخ زرد نگار من نشان از بی کسی دارد
امان از بی کسی لیکن من از اغیار می ترسم
قلم تاب نوشتن را ندارد تا که بنویسد
به دلها مینگارم از شبِ تب دار می ترسم
هزاران ناوَک مِشکین نشد تا سد کند راهم
سر از پا من نه بشناسم که از پندار می ترسم
تمنای عبث راقب , مبر بر درگهٍ شاهان
من از درهای تودرتوی بس بسیار می ترسم
#رامین_راقب
رها میگردم از خود لحظه ی دیدار می ترسم
از این و آن نمی ترسم ز اِنس و جن نمی ترسم
من از برق نگاه نافذِ دلدار می ترسم
یکی آزرده دل باشد و من بر سفره ای الوان
نمی بخشم خودم را چون من از انکار می ترسم
رخ زرد نگار من نشان از بی کسی دارد
امان از بی کسی لیکن من از اغیار می ترسم
قلم تاب نوشتن را ندارد تا که بنویسد
به دلها مینگارم از شبِ تب دار می ترسم
هزاران ناوَک مِشکین نشد تا سد کند راهم
سر از پا من نه بشناسم که از پندار می ترسم
تمنای عبث راقب , مبر بر درگهٍ شاهان
من از درهای تودرتوی بس بسیار می ترسم
#رامین_راقب
(من از اشکی که می ریزد ز چشم یار می ترسم)
رها میگردم از خود لحظه ی دیدار می ترسم
از این و آن نمی ترسم ز اِنس و جن نمی ترسم
من از برق نگاه نافذِ دلدار می ترسم
یکی آزرده دل باشد و من بر سفره ای الوان
نمی بخشم خودم را چون من از انکار می ترسم
رخ زرد نگار من نشان از بی کسی دارد
امان از بی کسی لیکن من از اغیار می ترسم
قلم تاب نوشتن را ندارد تا که بنویسد
به دلها مینگارم از شبِ تب دار می ترسم
هزاران ناوَک مِشکین نشد تا سد کند راهم
سر از پا من نه بشناسم که از پندار می ترسم
تمنای عبث راقب , مبر بر درگهٍ شاهان
من از درهای تودرتوی بس بسیار می ترسم
#رامین_راقب
رها میگردم از خود لحظه ی دیدار می ترسم
از این و آن نمی ترسم ز اِنس و جن نمی ترسم
من از برق نگاه نافذِ دلدار می ترسم
یکی آزرده دل باشد و من بر سفره ای الوان
نمی بخشم خودم را چون من از انکار می ترسم
رخ زرد نگار من نشان از بی کسی دارد
امان از بی کسی لیکن من از اغیار می ترسم
قلم تاب نوشتن را ندارد تا که بنویسد
به دلها مینگارم از شبِ تب دار می ترسم
هزاران ناوَک مِشکین نشد تا سد کند راهم
سر از پا من نه بشناسم که از پندار می ترسم
تمنای عبث راقب , مبر بر درگهٍ شاهان
من از درهای تودرتوی بس بسیار می ترسم
#رامین_راقب