معرفی عارفان
1.25K subscribers
34.2K photos
12.4K videos
3.22K files
2.77K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
عبدو ی جط دوباره میاید
با سینه اش هنوز مدال عقیق زخم
از تپه های آن سوی گزدان خواهد آمد
از تپه های ماسه که آنجا ناگاه
ده تیر نارفیقان گل کرد
و ده شقایق سرخ
بر سینه ستبر عبدو گل داد
بهت نگاه دیر باور عبدو
هنوز هم
در تپه های آنسوی گزدان
احساس درد را به تاخیر می سپارد
خون را
هنوز عبدو از تنگچین شال
باور نمی کند
پس خواهرم ستاره چرا در رکابم عطسه نکرد ؟
آیا عقاب پیرخیانت
تازنده تر
از هوش تیز ابلق من بود ؟
که پیشتر ز شیهه شکاک اسب
بر سینه تذرو دلم بنشست ؟
آیا شبانعلی پسرم را هم ؟
باد ابرهای خیس پراکنده را
به آبیاری قشلاق بوشکان می برد
و ابر خیس پیغام را سوی اطراقگاه
امسال ایل بی ئحشت معلق عبدو جط
آسوده تر ز تنگه دیزاشکن خواهد گذشت
دیگر پلنگ برنو عبدو
در کچه نیست منتظر قوچ های ایل
امسال آسوده تر
از گردنه سرازیر خواهید شد
امسال ای قبیله وارث
دوشیزگان عفیف مراتع یتیمند
در حجله گاه دامنه زاگرس
دوشیزگان یتیم مراتع
به کامتان باد


ادامه دارد...
#منوچهر_آتشی
#ظهور
#آواز_خاک
در عمق پاک تنگه دیزاشکن
نجواگران غارنشین پیر
از زوزه مهیب هیولایی آهنین
دیوانه گشته اند
و کوه با تمام درختانش
بید و بلوط و بادام
امروز یاد آور ترنم سم ها و سنگ هاست
با سنگ سنگ تنگه حسرت سنگر شدن
و اندوه انعکاس صفیر تفنگهاست

اینجا چه قوچ فربهی از من در غلطید
آنجا چه پازنی
روزی که شیرخان سردار یاغیان
از تار و مار قافله ها بازگشته بود
اینجا چه شعله های بلندی
شب کوه را مشبک می کرد
با شاخه شاخه جنگل بید و بلوط و بن
آواز خشکسالی پرواز و نغمه است
دیگر پرنده ها شبهای پر ستاره
مهتاب را به زمزمه پاسخ نمی دهند
و کولیان خسته پای اجاق ها
آهنگ جاودانه مس سر نمی دهند
تا آسیاب تنگه قافله گندم
سنگین و خسته سربالایی را

از قریه های نزدیک
در گرگ و میش صبح نمیاید
در عمق شاخه های بلوط
دیگر پلنگ ماده نمی زاید
و گرگ عاشق از گله انبوه
میشی برای ماده بیمارش
دیگر نمی رباید

گفتند : نهر دره دیزاشکن را
از چشمه سوی باغ دکلهای نفت
کج کرده اند
و جاده های قافله رو را
کوبیده اند زیر سم اسبهای سرب
و کبک های چابک خوشبانگ را
به دره های غربت پرواز داده اند
نجواگران غارنشین گفتند
اینک به جای قافله های قماش
از چاشت بند یکدگر
خرمای خشک و پاره نانی
با حیله می ربایند

در خطه کبود افق دیدم
نجواگران گرسنه غار
بیل بلند و توبره ای بر پشت
با فعله های دیگر در امتداد جاده نیلی
آزرده می روند سر کار
افسوس و آه
گفتم یک روسپی دیگر
دوشیزگی ربوده شد از کوه زادگاه

#منوچهر_آتشی
#باغهای_دیگر
#آواز_خاک
گفت : باربد رابه کار گل بردند
و نکیسا را
گفت : ناگاه گردی از مشرق
برخاست
و هزاران هزار تیشه بر فرق
و هزاران هزار تیشه به دست
به سوی بیستون روانه شدند
شاه ما باش
یک صدا گفتند
شاه ما باش تاج تیشه بسر
تا دمار از سپاه خصم
شاه ما باش تیشه را بردار
گفت : فرهاد لیکن آزردده
با نگاهی به چادر اعراب
و
نگاهی به بیستون تناور
خشمی و ترش و تلخی
تیشه را از شکاف سر بر کند
چرخ زد روی پا و … در غلتید
گفت : خون دوباره به نهر جاری شد

#منوچهر_آتشی
#نقشهایی_بر_سفال
#آواز_خاک