معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
|﴿یگانگی و یکی شدن با نور

حلاج به یارانش پند داد :
دل هایتان را خداوند از نور ساخت تا بتوانید دوباره او را باز یابید .
#حلاج

زرتشت نیز در گاتها می‌گوید :
خواست من این است که با پیمودن راهی که تو نشانم داده ای به تو بپیوندم و با تو یکی شوم .
#زرتشت

اگر به تمام عرفان ما نگاه کنید ، تماماً همین است
این یکی شدن با نور ریشه مشترک تاریخ ایران است .
ﭼﻮﻥ ﻫﺴﺖ ﻭﻓﺎ ﺷﻴﻮﻩ ﻋﺸﺎﻕ ﺑﻼ‌ﮐﺶ
ﺟﺎﻧﺎ ﭼﮑﻨﻢ ﮔﺮ ﻧﮑﺸﻢ ﺑﺎﺭ ﺟﻔﺎﻳﺖ

ﻫﺮ ﮐﺲ ﻃﻠﺒﻴﺪﻩ ﺯ ﺗﻮ کامی ﻭ مرادی
ﮐﺎﻡ ﺩﻝ ﺳﻮﺩﺍ ﺯﺩﻩ ﻣﺎﺳﺖ ﺭﺿﺎﻳﺖ

#حلاج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

جای تو
در قلب من،
همه قلب من است.
پس جایی برای چیز دیگر نیست.


جان و روحم
تو را در میان پوست و استخوانهایم،جای داد


اکنون بگو که
اگر تو را از دست بدهم،
چه بایدم کرد؟!




#حلاج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نقل است كه در شبانروزی در زندان،
هزار ركعت نماز كردی

گفتند : چو می گویی كه من حقّم(أنا الحق)
اين نماز كه را می كنی؟!

گفت:
ما دانيم قدر ما



#حلاج
#تذکره_الاولیاء
من همان معشوقم و معشوق همان من است، ما دو روحیم که در یک بدن حلول کرده‌ایم. اگر مرا ببینی او را دیده‌ای و اگر او را ببینی مرا دیده‌ای!

#حلاج
من همان معشوقم و معشوق همان من است، در آینه چیزی غیر از خود ما نیست. آن سراینده که گفت: ما دو روحیم که در یک بدن حلول کرده‌ایم خطا کرده است. هر که بین من و معشوق فرقی بگذارد شرکِ واضحی ورزیده است، من نه او را ندا می‌کنم و نه ذکر او را می‌گویم. ذکر و
ندای من این‌ است: "ای من!"

#شیخ_علاء_الدوله_سمنانی

📚هستی و عشق و نیستی:
مقالاتی در عرفان
تألیف: قاسم کاکایی
نقل است كه در شبانروزي در زندان،
هزار ركعت نماز كردي

گفتند: چو مي گويي كه من حقّم
اين نماز كه را مي كني؟!

گفت:
ما دانيم قدر ما

#حلاج
#تذکره_الاولیاء
جان مرا عشق های پراکنده بود
و چون چشمم به "جمال تو" افتاد همه را از یاد بردم

این بود که دیگران
به من حسد ورزیدند
و چون تو "مولای" من شدی
من مولای همگان شدم
دین و دنیا را به مردم واگذاشتم

و به "یاد" تو پرداختم
ای دین و دنیای من.....

#حلاج
#کشکول شیخ بهایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مردی نزد #حلاج آمد و پرسید:
رهایی چیست؟
او در مسجدی نشسته بود که دور تا دور آن ستون‌های زیبایی بود …



#صدای_دل
.
#حلاج
انگور بود
پس از درخت دارش چیدند
تا وعده اش شراب فراهم شود
تاریخ عشق و شورش اندیشه را
در عصر جهل هار ..

#عین القضات

سیب سرخ جوانی بود
پس از درخت دارش چیدند
تا قصه گناه
آمیزش تلخی و شیرینی
در چرخه های شعر بگردد..تا ما

امروز نیز
با هر فشار ماشه
حلاج و عین القضات ها
مانند برگ پاییزی
از شاخسار مصرع ها
می افتند
تا..

آه ای درخت خسته
همسایه ی قدیم سبز
تو باز میوه می دهی؟


#منوچهر_آتشی
بی آنکه قدم بگذارم،
در دریایی فرو شدم.
روحم به ژرفای آن فرو رفت
درحالی که قلبم را
رعب و وحشت فرا گرفته بود.
آب را از راه دهان می نوشند
اما من
بدون دهان
سیراب،
از آن دریا نوشیدم.

#حلاج