معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.4K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
غمهای جهان در دل پر غم داریم
وز بحر الم، دیدهٔ پر نم داریم

پس حوصلهٔ تمام عالم باید
ما را که غم تمام عالم داریم

#شیخ_بهایی
مستان که گام در حرم کبریا نهند
یک جام وصل را دو جهان در بها دهند
سنگی که سجده‌گاه نماز ریای ماست
ترسم که در ترازوی اعمال ما نهند

#شیخ_بهایی
ای عقل خجل ز جهل و نادانی ما
درهم شده خلقی، ز پریشانی ما
بت در بغل و به سجده پیشانی ما
کافر زده خنده بر مسلمانی ما...



#شیخ_بهایی
ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی

بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی

بی‌وفا نگار من، می‌کند به کار من
خنده‌های زیر لب، عشوه‌های پنهانی

دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟

ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیم
حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی

رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن
آستین این ژنده، می‌کند گریبانی

زاهدی به میخانه، سرخ روز می‌دیدم
گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی

زلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرم
می‌نهم پریشانی بر سر پریشانی

خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!
پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی

ما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌شاید
بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی

#شیخ_بهایی
بر درگه دوست، هر که صادق برود
تا حشر ز خاطرش علائق برود

صد ساله نماز عابد صومعه‌دار
قربان سر نیاز عاشق برود

#شیخ_بهایی
ز جام عشق او مستم دگر پندم مده ناصح

نصیحت گوش کردن را دل هوشیار می باید

#شیخ_بهایی
هفت روزی مانده، وان گردد یقین
تو در این یک هفته، مشغول کدام
علم خواهی گشت، ای مرد تمام؟
فلسفه یا نحو یا طب یا نجوم
هندسه یا رمل یا اعداد شوم
علم نبود غیر علم عاشقی
مابقی تلبیس ابلیس شقی
علم فقه و علم تفسیر و حدیث
هست از تلبیس ابلیس خبیث
زان نگردد بر تو هرگز کشف راز
زان نگردد بر تو هرگز کشف راز
گر بود شاگر تو صد فخر راز
هر که نبود مبتلای ماهرو
اسم او از لوح انسانی بشو
سینهٔ خالی ز مهر گلرخان
کهنه انبانی بود پر استخوان
سینه، گر خالی ز معشوقی بود
سینه نبود، کهنه صندوقی بود

#شیخ_بهایی
ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی

بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی

بی‌وفا نگار من، می‌کند به کار من
خنده‌های زیر لب، عشوه‌های پنهانی

دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟

ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیم
حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی

رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن
آستین این ژنده، می‌کند گریبانی

زاهدی به میخانه، سرخ روز می‌دیدم
گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی

زلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرم
می‌نهم پریشانی بر سر پریشانی

خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!
پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی

ما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌شاید
بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی

#شیخ_بهایی
- غزل شمارهٔ ۲۵
ای برده به چین زلف، تاب دل من
وی کشته به سحر غمزه، خواب دل من

در خواب، مده رهم به خاطر که مباد
بیدار شوی ز اضطراب دل من

#شیخ_بهایی
- رباعی شمارهٔ ۶۹
ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی

بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی

بی‌وفا نگار من، می‌کند به کار من
خنده‌های زیر لب، عشوه‌های پنهانی

دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟

ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیم
حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی

رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن
آستین این ژنده، می‌کند گریبانی

زاهدی به میخانه، سرخ روز می‌دیدم
گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی

زلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرم
می‌نهم پریشانی بر سر پریشانی

خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!
پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی

ما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌شاید
بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی

#شیخ_بهایی