معرفی عارفان
1.12K subscribers
32.8K photos
11.8K videos
3.18K files
2.7K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
کاری ندارد این جهان تا چند گل کاری کنم
حاجت ندارد یار من تا که منش یاری کنم
من خاک تیره نیستم تا باد بر بادم دهد
من چرخ ازرق نیستم تا خرقه زنگاری کنم
دکان چرا گیرم چو او بازار و دکانم بود
سلطان جانم پس چرا چون بنده جانداری کنم
دکان خود ویران کنم دکان من سودای او
چون کان لعلی یافتم من چون دکانداری کنم
چون سرشکسته نیستم سر را چرا بندم بگو
چون من طبیب عالمم بهر چه بیماری کنم
چون بلبلم در باغ دل ننگست اگر جغدی کنم
چون گلبنم در گلشنش حیفست اگر خاری کنم
چون گشته‌ام نزدیک شه از ناکسان دوری کنم
چون خویش عشق او شدم از خویش بیزاری کنم
زنجیر بر دستم نهد گر دست بر کاری نهم
در خنب می غرقم کند گر قصد هشیاری کنم
ای خواجه من جام میم چون سینه را غمگین کنم
شمع و چراغ خانه‌ام چون خانه را تاری کنم
یک شب به مهمان من آ تا قرص مه پیشت کشم
دل را به پیش من بنه تا لطف و دلداری کنم
در عشق اگر بی‌جان شوی جان و جهانت من بسم
گر دزد دستارت برد من رسم دستاری کنم
دل را منه بر دیگری چون من نیابی گوهری
آسان درآ و غم مخور تا منت غمخواری کنم
اخرجت نفسی عن کسل طهرت روحی عن فشل
لا موت الا بالاجل بر مرگ سالاری کنم
شکری علی لذاتها صبری علی آفاتها
یا ساقیی قم هاتها تا عیش و خماری کنم
الخمر ما خمرته و العیش ما باشرته
پخته‌ست انگورم چرا من غوره افشاری کنم
ای مطرب صاحب نظر این پرده می زن تا سحر
تا زنده باشم زنده سر تا چند مرداری کنم
پندار کامشب شب پری یا در کنار دلبری
بی‌خواب شو همچون پری تا من پری داری کنم
قد شیدوا ارکاننا و استوضحوا برهاننا
حمدا علی سلطاننا شیرم چه کفتاری کنم
جاء الصفا زال الحزن شکر الوهاب المنن
ای مشتری زانو بزن تا من خریداری کنم
زان از بگه دف می زنم زیرا عروسی می کنم
آتش زنم اندر تتق تا چند ستاری کنم
زین آسمان چون تتق من گوشه گیرم چون افق
ذوالعرش را گردم قنق بر ملک جباری کنم
الدار من لا دار له و المال من لا مال له
خامش اگر خامش کنی بهر تو گفتاری کنم
با شمس تبریزی اگر همخو و هم استاره‌ام
چون شمس اندر شش جهت باید که انواری کنم

#دیوان شمس غزل شماره 1376⚘
وای آن دل که بدو از تو نشانی نرسد
مرده آن تن که بدو مژده جانی نرسد

سیه آن روز که بی‌نور جمالت گذرد
هیچ از مطبخ تو کاسه و خوانی نرسد

وای آن دل که ز عشق تو در آتش نرود
همچو زر خرج شود هیچ به کانی نرسد

سخن عشق چو بی‌درد بود بر ندهد
جز به گوش هوس و جز به زبانی نرسد

مریم دل نشود حامل انوار مسیح
تا امانت ز نهانی به نهانی نرسد

حس چو بیدار بود خواب نبیند هرگز
از جهان تا نرود دل به جهانی نرسد

غفلت مرگ زد آن را که چنان خشک شدست
از غم آنک ورا تره به نانی نرسد

این زمان جهد بکن تا ز زمان بازرهی
پیش از آن دم که زمانی به زمانی نرسد

هر حیاتی که ز نان رست همان نان طلبد
آب حیوان به لب هر حیوانی نرسد

تیره صبحی که مرا از تو سلامی نرسد
تلخ روزی که ز شهد تو بیانی نرسد

#حضرت_مولانا
من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را
وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را

روی اگر پنهان کند سنگین دل سیمین بدن
مشک غمازست نتواند نهفتن بوی را

ای موافق صورت و معنی که تا چشم من است
از تو زیباتر ندیدم روی و خوشتر خوی را

گر به سر می‌گردم از بیچارگی عیبم مکن
چون تو چوگان می‌زنی جرمی نباشد گوی را

هر که را وقتی دمی بودست و دردی سوخته‌ست
دوست دارد ناله مستان و هایاهوی را

ما ملامت را به جان جوییم در بازار عشق
کنج خلوت پارسایان سلامت جوی را

بوستان را هیچ دیگر در نمی‌باید به حسن
بلکه سروی چون تو می‌باید کنار جوی را

ای گل خوش بوی اگر صد قرن بازآید بهار
مثل من دیگر نبینی بلبل خوشگوی را

سعدیا گر بوسه بر دستش نمی‌یاری نهاد
چاره آن دانم که در پایش بمالی روی را

#حضرت_سعدی
در سراپردهٔ جان خانهٔ دلدار من است
گوشهٔ دیدهٔ من خلوت آن یار من است

تا که از نور جمالش نظرم روشن شد
هر کرا هست نظر عاشق دیدار من است

هر کجا ناله ای از غیب به گوش تو رسد
ذوق آن نالهٔ من جو که ز گفتار من است

ساقی مست خرابات جهان شد جانم
شاهد سرخوش من خدمت خمار من است

برو ای عقل که من مستم و تو مخموری
هر که مخمور بود همچو تو اغیار من است

زاهدی کار من رند نباشد حاشا
عاشقی کسب من و باده خوری کار من است

لوح محفوظم و گنجینه و گنج العرشم
سینهٔ سید من مخزن اسرار من است

حضرت شاه نعمت‌الله ولی
ننگ هر قافله در شش دره ابلیسی
تو به هر نیت خود مسخره ابلیسی
از برای علف دیو تو قربان تنی
بز دیوی تو مگر یا بره ابلیسی
سره مردا چه پشیمان شده‌ای گردن نه
که در این خوردن سیلی سره ابلیسی
شلغم پخته تو امید ببر زان تره زار
ز آنک در خدمت نان چون تره ابلیسی
نان ببینی تو و حیزانه درافتی در رو
عاشق نطفه دیو و نره ابلیسی
نیت روزه کنی توبره گوید کای خر
سر فروکن خر باتوبره ابلیسی
از حقیقت خبرت نیست که چون خواهد بود
تو بدان علم و هنر قوصره ابلیسی
در غم فربهی گوشت تو لاغر گشتی
ناله برداشته چون حنجره ابلیسی
کفر و ایمان چه می‌خور چو سگان قی می‌کن
ز آنک تو مؤمنه و کافره ابلیسی
تا دم مرگ و دم غرغره چون سرکه بد
ترش و گنده تو چون غرغره ابلیسی
گرد آن دایره گرده و خوان پر چو مگس
تا قیامت تو که از دایره ابلیسی

دیوان شمس
جویای تو با کعبهٔ گل کار ندارد
آیینهٔ ما روی به دیوار ندارد

در حلقهٔ این زهدفروشان نتوان یافت
یک سبحه که شیرازهٔ زنّار ندارد

هر لحظه به رنگ دگر از پرده بر آیی
دل بردن ما این همه در کار ندارد

از دیدن رویت دل آیینه فرو ریخت
هر شیشه دلی طاقت دیدار ندارد

در هر شکن زلف گره‌گیر تو دامیست
این سلسله یک حلقهٔ بیکار ندارد

ما گوشه‌نشینان چمن‌آرای خیالیم
در خلوت ما نکهت گل بار ندارد

بلبل ز نظربازی شبنم گله‌مند است
مسکین خبر از رخنهٔ دیوار ندارد

پیش ره آتش ننهند چوب خس و خار
صائب حذر از کثرت اغیار ندارد

#صائب_تبریزی
به نام خدایی که
تنها کسی هست که در شکـست ها کنارم هست،
در پیروزی ها همـــــه هستند!!!


به نام خدای همه
#یک حبه نور

رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي ۚ رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ
رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ

پروردگارا مرا برپا دارنده نماز قرار ده و از نسل و ذریّه ام نیز. پروردگارا دعاى مرا بپذیر.
پروردگارا مرا وپدر و مادرم را و مؤمنان را، روزى كه حساب بر پا مى شود ببخشاى.

#ابراهیم-آیه (۴۱-۴۰)
خواسته ها و آرزوهایتان را بر زبان بیاورید.
بدانید که هر آنچه به گفتار درآيد، به رفتار در می آید، یعنی هر چه بر زبان آورید، همان میشود.
حتی قدیمی ها به این راز آگاه بودند و هر وقت کسی حرف منفی میزد، میگفتند: " نفوس بد نزن"

پس هر روز صبح بعد از اینکه بلند شدید، تمام اتفاقات را که می خواهید برایتان رخ دهد، آرام به زبان بیاورید و برنامه روزانه و خواسته هایتان را با خود بگویید و به قدرت معجزه گرکلام اعتقاد داشته باشید.

🌺🌺🌺

یارمهربانم
درود
بامداد دوشنبه ات نیکو

🌺🌺🌺

هستی و کائنات منتظر حال خوش تو، هستند.
چرا که آنها همواره وظیفه دارند که تو احساسی از شادی داشته باشی.
حال خوش تو، همه ی چیزهای مثبت و عالی را به هستی صادر میکند و کائنات نیز به احترام این حال خوش تو،
بهترین ها را برای تو، به تو بر میگردانند.
حالت همواره خوش

🌺🌺🌺

شاد باشی
گفتی مرا کن ذکر هو سبحانه سبحانه
من از کجا و یاد او سبحانه سبحانه

باید چو ذکر هو کنم در سینه نقش او کنم
تا روی دل آنسو کنم سبحانه سبحانه

کی میتوانم ذکر او کی میتوانم فکر او
کی میتوانم شکر او سبحانه سبحانه

امرش نبودی گر مرا کی ذکر من بودی روا
من از کجا او از کجا سبحانه سبحانه

از پیش من کی میرود از من جدا کی میشود
نسیان و یادش چون شود سبحانه سبحانه

خود ذکر اویم سر بسر گرچه ز ذکرم بیخبر
وز خود نمیدانم خبر سبحانه سبحانه

ذکرم‌من و او ذاکر است شکرم‌من و او شاکر است
عینم من و او ناظرم سبحانه سبحانه

هم ذاکر و مذکور او هم شاکر و مشکور او
هم ناظر و منظور او سبحانه سبحانه

جان مرا جانان بود جانم تن و او جان بود
او کی ز من پنهان بود سبحانه سبحانه

هم جان و هم جانان من هم مایهٔ درمان من
سرمایهٔ احسان من سبحانه سبحانه

گه منع و گه احسان کند گه درد و گه درمان کند
او هر چه خواهد آن کند سبحانه سبحانه

گاهی ازو گریان شوم گاهی ازو خندان شوم
او هرچه خواهد آن شوم سبحانه سبحانه

گه سازدم که سوزدم گه درّ دم گه دوزدم
گه مستیی آموزدم سبحانه سبحانه

جان غرق شد در بحر او دل گم شد اندر های و هو
ای #فیض بس کن گفتگو سبحانه سبحانه

️ ️️#فیض_کاشانی ️️️
مکن غیبت مده بیهوده دشنام
که در حسرت فرو مانی سرنجام

بطیبت کردن ار شمعی فروزی
از آن طیبت چو شمعی هم تو سوزی

مده بر باد عمر را رایگانی
که کس نشناخت قدر زندگانی

بپاسخ زیر دستان را نکو دار
مگر بپسنددت مرد نکوکار

میفکن در سخن کس را بخواری
خود افکن باش گراستاد کاری

بچشم خرد منگر سوی کس هم
که چون طاوس می‌باید مگس هم

مگو بیهوده کس را ناسزاوار
بهر زه هم مرنجان هم میازار

#جناب_عطار
ای روح تنم ،مرغ سبکبال خودت باش
همواره پی مقصد و آمال خودت باش

(پرواز قشنگ است ولی بی غم ومنت
منت نکش ازغیر پروبال خودت باش)

باهمت خود پر بزن ازخاک به افلاک
منت کش خودباش و به دنبال خودت باش

اوقات عزیزت گذران است وزمان نیز
هرلحظه دراین راه،مه وسال خودت باش

بگذشته،گذشته است ودگر باز نگردد
امروز بیا ناظر احوال خودت باش

عمری تو برای دگران پرسه زدی،لیک
حالا که گذشته است بیا مال خودت باش!

له کرده تورا خواسته ی هرکس وناکس
یک لحظه سری بسپر وپامال خودت باش

"مهری" شو ونور رخ خودرا به جهان بخش
این روشنی از توست،تودرحال خودت باش

اقبال لاهوری
‍ شب بزم خیالی به دل سوخته چیدم
تصویر تو گل ‌کرد ز آهی که ‌کشیدم

تا هیچکسم منتظر وصل نداند
گشتم عرق و در سر راه تو چکیدم

عجزم چقدر پایهٔ اقبال رسا داشت
جایی نخمیدم که به پایی نرسیدم

گل ‌کردن ازین باغ‌، جنون هوس ‌کیست
پرواز غبارم سحری داشت دمیدم


بیدل_دهلوی
ای یاد تـو آفت سکـــون دل من
هجر و غم تو ریخته خون دل من

من دانم و دل که در فراقت چونم
کس را چه خبر ز اندرون دل من ؟

عراقی
چه شود به چهرهٔ زرد من نظری برای خدا کنی

که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی

تو شهی و کشور جان تو را تو مهی و جان جهان تو را

ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی

ز تو گر تفقدو گر ستم، بود آن عنایت و این کرم

همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی

همه جا کشی می لاله گون ز ایاغ مدعیان دون

شکنی پیالهٔ ما که خون به دل شکستهٔ ما کنی

تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین

همهٔ غمم بود از همین، که خدا نکرده خطا کنی

تو که هاتف از برش این زمان، روی از ملامت بیکران

قدمی نرفته ز کوی وی، نظر از چه سوی قفا کنی

هاتف اصفهانی
آنچه تو کردی بتا نه شرط وفا بود 
غایت بیداد بود و عین جفا بود 

قول تو دانی چه بود دام فسون بود 
عهد تو دانی چه بود باد هوا بود 

مهر بریدن ز یار مذهب ما نیست 
لیک چنین هم طریق و رسم تو را بود 

از تو و بیداد تو ننالم کاول 
دل به تو من داده‌ام گناه مرا بود 

ای دل خاقانی از گذشته مکن یاد 
عاقبت این است آنچه رفت بلا بود

خاقانی
ای اجل از قــــــید زندان غمم آزاد کن
سعی دارد محنت هجران تو هم امداد کن

عیش خسرو چیست با شیرین بطرف جوی شیر
رحم گو بر جان محنت دیده‌ی فرهاد کن

ناقه‌ی لیلی به سرعت رفت و از آشفتگی
راه گم کردست مجنون ای جرس فریاد کن

ای که یک دم فارغ از یاد رقیبان نیستی
هیچ عیبی نیست ما را نیز گاهی یاد کن

غافلی وحشی ز ترک چشم تیر انداز او
تیر جست ای صید غافل چشم بر صیاد کن

#وحشی_بافقی
صبا وقت سحر بویی ز زلف یار می‌آورد
دل شوریده ما را به بو در کار می‌آورد

من آن شکل صنوبر را ز باغ دیده برکندم
که هر گل کز غمش بشکفت محنت بار می‌آورد

فروغ ماه می‌دیدم ز بام قصر او روشن
که رو از شرم آن خورشید در دیوار می‌آورد

ز بیم غارت عشقش دل پرخون رها کردم
ولی می‌ریخت خون و ره بدان هنجار می‌آورد

به قول مطرب و ساقی برون رفتم گه و بی‌گه
کز آن راه گران قاصد خبر دشوار می‌آورد

سراسر بخشش جانان طریق لطف و احسان بود
اگر تسبیح می‌فرمود اگر زنار می‌آورد

عفاالله چین ابرویش اگر چه ناتوانم کرد
به عشوه هم پیامی بر سر بیمار می‌آورد

عجب می‌داشتم دیشب ز حافظ جام و پیمانه
ولی منعش نمی‌کردم که صوفی وار می‌آورد

#حضرت_حافـــــظ
@safhehay_zirkhaki
هوای گریه ه،شجریان
همایون شجریان
💠لا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّى تَكُونَ فيهِ ثَلاثُ خِصال:
۱ـ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ.
۲ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِيِّهِ.
۳ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِيِّهِ.
فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَكِتْمانُ سِرِّهِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِيِّهِ فَمُداراةُ النّاسِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِيِّهِ فَالصَّبْرُ فِى الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ.

 

مؤمن، مؤمنِ واقعى نيست، مگر آن كه سه خصلت در او باشد:

سنّتى از پروردگارش
و سنّتى از پيامبرش
و سنّتى از امامش.

امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز خود است،
امّا سنّت پيغمبرش، مدارا و نرم رفتارى با مردم است،
امّا سنّت امامش، صبر كردن در زمان تنگدستى و پريشان حالى است...


🍃امام علی ابن موسی الرضا(ع)