معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.9K photos
12.8K videos
3.24K files
2.79K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
دلم چون آبله دارد دگر عشق فدا بر کف
مگر از جان به سیر آمد دلم کش باز می‌خارد

مرا گوید بیازارم اگر جان در غمم ندهی
چگویی جان بدان ارزد که او از من بیازارد

#انوری
دلم چون آبله دارد دگر عشق فدا بر کف
مگر از جان به سیر آمد دلم کش باز می‌خارد

مرا گوید بیازارم اگر جان در غمم ندهی
چگویی جان بدان ارزد که او از من بیازارد

#انوری
بتی دارم که یک ساعت مرا بی‌غم بنگذارد
غمی کز وی دلم بیند فتوح عمر پندارد

نصیحت‌گو مرا گوید که برکن دل ز عشق او
نمی‌داند که عشق او رگی با جان من دارد

#انوری
آرزوی روی تو جانم ببرد
کافریهای تو ایمانم ببرد

از جهان ایمان و جانی داشتم
عشق تو هم این و هم آنم ببرد

#انوری
غمزهات از بیخ وز بارم بکند
عشوهات از خان و از مانم ببرد

شحنهٔ عشقت دلم را چون بخواند
از حساب جعل خود جانم ببرد


#انوری
عقل را گفتم که پنهان شو برو
کین همه پیدا و پنهانم ببرد

گفت اگر این بار دست از من بداشت
باز باز آمد به دستانم ببرد

#انوری
انوری چند از شکایتهای عشق
کو فلان بگذاشت و بهمانم ببرد

این همه بگذار و می‌گوی انوری
آرزوی روی تو جانم ببرد

#انوری
ای هجر مگر نهایتی نیست ترا
وی وعدهٔ وصل غایتی نیست ترا

ای عشق مرا به صد هزاران زاری
کشتی و جز این کفایتی نیست ترا

#انوری
راز تو ز بیم خصم پنهان دارم ..
ورنه غم و محنت تو چندان دارم ...

گویی که ز دل نداریم دوست هَمی ..
آری ز دلت ندارم از جان دارم ...!


#انوری
گریهٔ من شور در عالم فکند
نالهٔ من از فلک برتر گذشت

دوش باز آمد خیالت پیش من
حال من چون دید از من درگذشت

#انوری
ای مردمان بگویید آرام جان من کو
راحت‌فزای هرکس محنت‌رسان من کو

نامش همی نیارم بردن به پیش هرکس
گه گه به ناز گویم سرو روان من کو

در بوستان شادی هرکس به چیدن گل
آن گل که نشکفیدست در بوستان من کو

جانان من سفر کرد با او برفت جانم
باز آمدن از ایشان پیداست آن من کو

هرچند در کمینه نامه همی نیرزم
در نامهٔ بزرگان زو داستان من کو

هرکس به خان و مانی دارند مهربانی
من مهربان ندارم نامهربان من کو

#انوری
ناگشته من از بند تو آزاد بجستی
ناکرده مرا وصل تو خشنود برفتی

آهنگ به جان من دلسوخته کردی
چون در دل من عشق بیفزود برفتی

#انوری
نتابم روی از او هرگز اگرچه در غم رویش
مرا چرخ کهن هردم بلایی نو به روی آرد

#انوری
دلم چون آبله دارد دگر عشق فدا بر کف
مگر از جان به سیر آمد دلم کش باز می‌خارد

مرا گوید بیازارم اگر جان در غمم ندهی
چگویی جان بدان ارزد که او از من بیازارد

#انوری
ای مردمان بگویید آرام جان من کو
راحت‌فزای هرکس محنت‌رسان من کو

نامش همی نیارم بردن به پیش هرکس
گه گه به ناز گویم سرو روان من کو

در بوستان شادی هرکس به چیدن گل
آن گل که نشکفیدست در بوستان من کو

جانان من سفر کرد با او برفت جانم
باز آمدن از ایشان پیداست آن من کو

هرچند در کمینه نامه همی نیرزم
در نامهٔ بزرگان زو داستان من کو

هرکس به خان و مانی دارند مهربانی
من مهربان ندارم نامهربان من کو

#انوری
ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی

آهنگ به جان من دلسوخته کردی
چون در دل من عشق بیفزود برفتی

#انوری
ای دل چه کنی به عشوه خود را خرسند
پای تو فرو گلست و این پایه بلند

بالغ شده‌ای ببر زباطل پیوند
چون طفل زانگشت مزیدن تا چند

#انوری
- رباعی شمارهٔ ۱۵۴
جانا
به جان رسید
ز عشق تو کار ما
دردا
که نیستت
خبر از روزگار ما

#انوری
گر دوست مرا به کام دشمن دارد
یا خسته دل و سوخته خرمن دارد

گو دار کزین جفا فراوان بیش است
آن منت غم که بر دل من دارد

#انوری
آخر ای جانِ جهان با من جفا تا کِی کنی
دست عهد از دامنِ صحبت، رها تا کی کنی

چون به جز جور و جفاکاری نداری روز و شب
پس مرا بیغاره ی مهر و وفا تا کی کنی

باختم در نرد عشقت این جهان و آن جهان
چون همه درباختم با من دَغا تا کی کنی

چون کلاه خواجگی یکباره بنهادم ز سر
جان من پیراهن صبرم قبا تا کی کنی

از وفای انوری چون روی گردانیده‌ای
شرم دار از روی او آخر جفا تا کی کنی

#انوری