معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
به‌جز از تاک که شد محترم از حرمتِ می
زادگان را همه فخر از شرفِ اجداد است

#یغمای_جندقی
یک آیهٔ قرآن که در او حرمت*ِ می کو؟
انکار مکن واعظ اگر اهلِ کتابی

#یغمای_جندقی

*حرام بودن
به‌جز از تاک که شد محترم از حرمتِ می
زادگان را همه فخر از شرفِ اجداد است

#یغمای_جندقی
پاسی گذشت از شب، روزِ طرب نیامد
مه در افق فرو شد، خورشیدِ شب نیامد

نیشم نشست بر دل، نحلِ عسل ندیدم
خارم خلید در پا، نخلِ رطب نیامد

پیمانِ آمدن داد، اما نه از سرِ مهر
یا عهد رفتش از یاد، یا از غضب نیامد

#یغمای_جندقی



به هشیاری خوشم شب‌های می اما چه هشیاری

به قدر آنکه گویم ساقیا پیمانه‌ی دیگر


#یغمای_جندقی
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله‌ی من

آنچه البته بجائی نرسد فریاد است

#یغمای_جندقی
اسرار غمش گفتم
در سینه نگه دارم
رسوای جهانم کرد
این رنگ پریدن ها


#یغمای_جندقی


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌
فتوحِ مملکتِ دل که صد سپاه نکرد

هجومِ نرگسِ مستت به یک نگاه گرفت...

#یغمای_جندقی
یغمایِ عقل و دین را ،

بیرون خرام ، سرمست ،


بر سر ،، کلاه ، کج نِه ،

در بَر ،، قبا ، بگردان ،




این زلف را ، بر افشان ،

یعنی ، به رسمِ سنبل ،


گِردِ چمن ،، بُخُوری ،

همچو صبا ، بگردان ،




دوران ، چو می‌نویسد ،

بر عارضت ، خطِ خوش ،


یا رب ، نوشتهٔ بد ،

از یارِ ما بگردان ،



#حافظ



#یغمایِ عقل و دین را = برای یغما کردن عقل و دین ، برای غارت کردن عقل و دین
مَحمل از شهر به‌در می‌برد امروز کسی
از جَرس کم نِه‌ای ای ناله! برآور نفسی

کاروانِ غمت از کشورِ دل دور افتاد
حقّ صحبت چه شد ای سینه؟ بجنبان جَرسی

گرددم چشم تو در چنبرِ زلف از پی دل
آنچنان کز پی رِندی، شب تاری عَسسی

مردمِ دیده‌ی من مانده چنان محو لبش
که توگویی به عسل درشده پای مگسی

در گلستانم و دل پَر زندم، چون گذرد
سخن از خانه‌ی صیّادی و کنج قفسی

تا تظلّم کنی از جورِ نکویان، «یغما!»
ندهد گوش به فریاد تو فریادرسی



#یغمای_جندقی
یغمایِ عقل و دین را ،

بیرون خرام ، سرمست ،


بر سر ،، کلاه ، کج نِه ،

در بَر ،، قبا ، بگردان ،




این زلف را ، بر افشان ،

یعنی ، به رسمِ سنبل ،


گِردِ چمن ،، بُخُوری ،

همچو صبا ، بگردان ،




دوران ، چو می‌نویسد ،

بر عارضت ، خطِ خوش ،


یا رب ، نوشتهٔ بَد ،

از یارِ ما بگردان ،



#حافظ



#یغمایِ عقل و دین را = برای یغما کردن عقل و دین ، برای غارت کردن عقل و دین
وطن ناچار رندان‌را در میخانه بایستی
حرمْ میخانه، قندیل حرمْ پیمانه بایستی
برآید تا ز می بویی، رسد بعد از شکستن‌ها
سفال می‌فروشان سبحۀ صددانه بایستی
جنون‌غوغا ز شهرم سوی هامون بُرد و دلتنگم
ز من در هر سر بازار صد افسانه بایستی
عیار نقد اخلاصِ حرم‌جویان نشد ظاهر
به هر یک‌سال روزی کعبه آتشخانه بایستی
نبودی هر نظر شایستۀ نظّارۀ لیلی
وگرنه در جهان هر عاقلی دیوانه بایستی
نگو بازار با یوسف میسّر نیست زالی را
قدم در نِهْ درین ره همّت مردانه بایستی
به‌حکمت دَیر و مسجد شد مقام راهب و زاهد
که بلبل را گلستان، جغد را ویرانه بایستی
دمِ مردن ز مستی توبه کردم، وه ندانستم
به‌جای توبه در دستم کنون پیمانه بایستی
به زلف و خال بردی عاقبت دل از کف یغما
که صید طایر وحشی به دام و دانه بایستی.

#یغمای_جندقی
یغمایِ عقل و دین را ،

بیرون خرام ، سرمست ،


بر سر ،، کلاه ، کج نِه ،

در بَر ،، قبا ، بگردان ،




این زلف را ، بر افشان ،

یعنی ، به رسمِ سنبل ،


گِردِ چمن ،، بُخُوری ،

همچو صبا ، بگردان ،




دوران ، چو می‌نویسد ،

بر عارضت ، خطِ خوش ،


یا رب ، نوشتهٔ بَد ،

از یارِ ما بگردان ،



#حافظ



#یغمایِ عقل و دین را = برای یغما کردن عقل و دین ، برای غارت کردن عقل و دین
از بیـم ملامت، رهم از میکده بسته است

ای کاش که از خانه به میخانه دری بود

#یغمای_جندقی
شد فاش در آفاقم آوازه شیدائی
معروف جهان گشتم از دولت رسوائی

خیز ای دل دیوانه کز بهر تو می گردند
ویرانه به ویرانه طفلان تماشائی


#یغمای_جندقی
فرمود طبیب امروز تجویز به گل قندم
فحش از چه نمی گوئی لب از چه نمی خائی

گفتی که شوم سرمست، گیرم بدو بوست دست
از بهر چه خواهی بست، عهدی که نمی پائی

#یغمای_جندقی