#تاج_اصفهانی/ سرو خرامان
@sher_o_asal
«سروخرامان»
چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هرچه در دو عالم هست
غلام همت آنم که پای بند یکیست
به جانبی متعلق شد از هزار برست
اگر تو سرو خرامان ز پای ننشینی
چه فتنه ها که بخیزد میان اهل نشست
صدا #استادجلال_تاج_اصفهانی
شعر #حضرت_سعدی
ویلن #پرویز_یاحقی
مایه #افشاری
چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هرچه در دو عالم هست
غلام همت آنم که پای بند یکیست
به جانبی متعلق شد از هزار برست
اگر تو سرو خرامان ز پای ننشینی
چه فتنه ها که بخیزد میان اهل نشست
صدا #استادجلال_تاج_اصفهانی
شعر #حضرت_سعدی
ویلن #پرویز_یاحقی
مایه #افشاری
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«گلهای تازه برنامه شماره ۵۶»
ستاره دیده فرو بست و آرمید بیا
شراب نوربه رگهای شب دوید بیا
ز بس به دامن شب اشک انتظار ریخت
گل سپیده شکفت وسحر دمید بیا
ز بس نشستم وبا شب حدیث غم گفتم
زغصه رنگ من و رنگ شب پرید بیا...
«گل انتظار»
ز چه جوهر آفریدی دل داغدار ما را
که هزار لاله پوشد پس از این مزار مارا
تن ما چرا بسوزی که خود این گناه کردی
تو که بوسه گاه کردی لب پر شرار مارا
ز سرشک نم فشاندم به بنفشه زار دوری
که ز بوته ها بچینی گل انتظار ما را
چو نسیم آشنایی ز کدام سو وریدی
تو که بیقرار کردی همه لاله زار ما را
منم آن شکسته سازی که تواش نمی نوازی
که فغان کنم ز دستی که گسسته کار ما را
ز کویر جان سیمین نه گل ونه سبزه روید
دل رنگ و بو پسندت چه کند بهار ما را
صدا #استادگلپا
شعر #سیمین_بهبهانی
تار #استادجلیل_شهناز
ویلن #استادپرویز_یاحقی
تنبک #استادامیرناصر_افتتاح
گوینده #آذر_پژوهش
مایه #افشاری
ستاره دیده فرو بست و آرمید بیا
شراب نوربه رگهای شب دوید بیا
ز بس به دامن شب اشک انتظار ریخت
گل سپیده شکفت وسحر دمید بیا
ز بس نشستم وبا شب حدیث غم گفتم
زغصه رنگ من و رنگ شب پرید بیا...
«گل انتظار»
ز چه جوهر آفریدی دل داغدار ما را
که هزار لاله پوشد پس از این مزار مارا
تن ما چرا بسوزی که خود این گناه کردی
تو که بوسه گاه کردی لب پر شرار مارا
ز سرشک نم فشاندم به بنفشه زار دوری
که ز بوته ها بچینی گل انتظار ما را
چو نسیم آشنایی ز کدام سو وریدی
تو که بیقرار کردی همه لاله زار ما را
منم آن شکسته سازی که تواش نمی نوازی
که فغان کنم ز دستی که گسسته کار ما را
ز کویر جان سیمین نه گل ونه سبزه روید
دل رنگ و بو پسندت چه کند بهار ما را
صدا #استادگلپا
شعر #سیمین_بهبهانی
تار #استادجلیل_شهناز
ویلن #استادپرویز_یاحقی
تنبک #استادامیرناصر_افتتاح
گوینده #آذر_پژوهش
مایه #افشاری
Jamedaran
Ostad Abdollah Davami
آواز #افشاری
گوشه #جامه_دران
اثر #عبدالله_دوامی
گردآوری #محمدرضا_لطفی
شعر #حضرت_حافظ
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را
گوشه #جامه_دران
اثر #عبدالله_دوامی
گردآوری #محمدرضا_لطفی
شعر #حضرت_حافظ
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را
Bade Khazan
Mohammad Reza Shajarian-NavaYab.Com
«باد خزان»
باد خزان وزان شد ،چهره ی گل نهان شد
طلایه ی لشکر خزان از دو طرف عیان شد
چو ابر بهمن ز چشم من چشمه خون روان شد...
صدا #محمدرضا_شجریان
شعر #ملک_الشعرای_بهار
تنظیم #استادفرامرز_پایور
و #گروه_پایور
مایه #افشاری
باد خزان وزان شد ،چهره ی گل نهان شد
طلایه ی لشکر خزان از دو طرف عیان شد
چو ابر بهمن ز چشم من چشمه خون روان شد...
صدا #محمدرضا_شجریان
شعر #ملک_الشعرای_بهار
تنظیم #استادفرامرز_پایور
و #گروه_پایور
مایه #افشاری
Bade Khazan
Mohammad Reza Shajarian-NavaYab.Com
#باد_خزان
باد خزان وزان شد
چهرهٔ گل خزان شد
طلایه لشکر خزان از دو طرف عیان شد
چو ابر بهمن ز چشم من چشمهٔ خون روان شد
ناله، بس مرغ سحر در غم آشیان زد
آشیان سوخته بین مشعله در جهان زد
عزیز من - مشعله در جهان زد
خدا خدا داد ز دست استاد
که بسته رخ شاهد مهلقا را
فغان و فریاد ز جور گردون
که داده فتوای فنای ما را
کشور خراب، فغان و زاری
پیچه و نقاب سیاه و تاری
وه چه کنم از غم بیقراری
تا به کی کشیم ذلت و بیماری
بیا مه من رویم از ورطهٔ جانسپاری
#ملکالشعرا_بهار
#محمدرضا_شجریان
تنظیم استاد #فرامرز_پایور
و گروه #پایور
در مایه #افشاری
باد خزان وزان شد
چهرهٔ گل خزان شد
طلایه لشکر خزان از دو طرف عیان شد
چو ابر بهمن ز چشم من چشمهٔ خون روان شد
ناله، بس مرغ سحر در غم آشیان زد
آشیان سوخته بین مشعله در جهان زد
عزیز من - مشعله در جهان زد
خدا خدا داد ز دست استاد
که بسته رخ شاهد مهلقا را
فغان و فریاد ز جور گردون
که داده فتوای فنای ما را
کشور خراب، فغان و زاری
پیچه و نقاب سیاه و تاری
وه چه کنم از غم بیقراری
تا به کی کشیم ذلت و بیماری
بیا مه من رویم از ورطهٔ جانسپاری
#ملکالشعرا_بهار
#محمدرضا_شجریان
تنظیم استاد #فرامرز_پایور
و گروه #پایور
در مایه #افشاری
Bade Khazan
Mohammad Reza Shajarian-NavaYab.Com
#باد_خزان
باد خزان وزان شد
چهرهٔ گل خزان شد
طلایه لشکر خزان از دو طرف عیان شد
چو ابر بهمن ز چشم من چشمهٔ خون روان شد
ناله، بس مرغ سحر در غم آشیان زد
آشیان سوخته بین مشعله در جهان زد
عزیز من - مشعله در جهان زد
خدا خدا داد ز دست استاد
که بسته رخ شاهد مهلقا را
فغان و فریاد ز جور گردون
که داده فتوای فنای ما را
کشور خراب، فغان و زاری
پیچه و نقاب سیاه و تاری
وه چه کنم از غم بیقراری
تا به کی کشیم ذلت و بیماری
بیا مه من رویم از ورطهٔ جانسپاری
#ملکالشعرا_بهار
#محمدرضا_شجریان
تنظیم استاد #فرامرز_پایور
و گروه #پایور
در مایه #افشاری
باد خزان وزان شد
چهرهٔ گل خزان شد
طلایه لشکر خزان از دو طرف عیان شد
چو ابر بهمن ز چشم من چشمهٔ خون روان شد
ناله، بس مرغ سحر در غم آشیان زد
آشیان سوخته بین مشعله در جهان زد
عزیز من - مشعله در جهان زد
خدا خدا داد ز دست استاد
که بسته رخ شاهد مهلقا را
فغان و فریاد ز جور گردون
که داده فتوای فنای ما را
کشور خراب، فغان و زاری
پیچه و نقاب سیاه و تاری
وه چه کنم از غم بیقراری
تا به کی کشیم ذلت و بیماری
بیا مه من رویم از ورطهٔ جانسپاری
#ملکالشعرا_بهار
#محمدرضا_شجریان
تنظیم استاد #فرامرز_پایور
و گروه #پایور
در مایه #افشاری
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ای جوانی رفتی ز دستم،
در خون نشستم
جوانی، کجایی؟ چرا رفتی؟
که من از تو طرفی نبستم
غم پیری، نبود دیری؛
که درهم، شکستم
جوانی را ز کف دادهام رایگانی
کنون حسرت بَرَم روز و شب بر جوانی
نه هوشیار و نه مستم
ندانم که کی هستم
جوانی چو رفتی تو ز دستم
ندیدم سود از جوانی در زندگانی
چه حاصل از زندگانی دور از جوانی
جفاها کشیدم، دردا که دیدم
از مهربانان نامهربانی
غمت را نهفتم در سینه اما
با کس نگفتم راز نهانی
ندیدم سود از جوانی در زندگانی
چه حاصل از زندگانی دور از جوانی
تویی جلوه ی شبابم
که چون جویمت نیابم
امیدم، کجایی؟ کجایی؟
اگر در برم نیایی
بسازم با سوز هجر و داغ جدایی
بسازم با سوز هجر و داغ جدایی
با صدای استاد #حسین_قوامی
شاعر: #اسماعیل_نوابصفا
آهنگساز: #حسین_یاحقی
در مایه #افشاری
در خون نشستم
جوانی، کجایی؟ چرا رفتی؟
که من از تو طرفی نبستم
غم پیری، نبود دیری؛
که درهم، شکستم
جوانی را ز کف دادهام رایگانی
کنون حسرت بَرَم روز و شب بر جوانی
نه هوشیار و نه مستم
ندانم که کی هستم
جوانی چو رفتی تو ز دستم
ندیدم سود از جوانی در زندگانی
چه حاصل از زندگانی دور از جوانی
جفاها کشیدم، دردا که دیدم
از مهربانان نامهربانی
غمت را نهفتم در سینه اما
با کس نگفتم راز نهانی
ندیدم سود از جوانی در زندگانی
چه حاصل از زندگانی دور از جوانی
تویی جلوه ی شبابم
که چون جویمت نیابم
امیدم، کجایی؟ کجایی؟
اگر در برم نیایی
بسازم با سوز هجر و داغ جدایی
بسازم با سوز هجر و داغ جدایی
با صدای استاد #حسین_قوامی
شاعر: #اسماعیل_نوابصفا
آهنگساز: #حسین_یاحقی
در مایه #افشاری
موسیقی ایرانی : آتش جاویدان
خواننده : #بنان(پخش از برنامه دلنوازان)
آواز #افشاری
تصنیف_ضربی : از من اگر تو رو میکنی پنهان چه غم (ابوالقاسم حالت)
آواز : بخت آيينه ندارم كه در او مينگری (سعدی)
نوازندگان : ابراهیم سرخوش
آهنگ : منوچهر لشکری با تنظیم #ملاح
خواننده : #بنان(پخش از برنامه دلنوازان)
آواز #افشاری
تصنیف_ضربی : از من اگر تو رو میکنی پنهان چه غم (ابوالقاسم حالت)
آواز : بخت آيينه ندارم كه در او مينگری (سعدی)
نوازندگان : ابراهیم سرخوش
آهنگ : منوچهر لشکری با تنظیم #ملاح
Telegram
attach 📎
DelAhangaan
محمدرضا شجریان _ ساز و آواز افشاری
⫸ خواننده: #محمدرضا_شجریان
ساز و آواز #افشاری ...
نی #جمشید_عندلیبی
بشنو این نی چون شکایت میکند
از جدایی ها شکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
سر من از ناله من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
نی حریف هر که از یاری برید
پردههایش پردههای ما درید
نی حدیث راه پر خون میکند
قصههای عشق مجنون میکند
با لب دمساز خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنیها گفتمی
چون که گل رفت و گلستان درگذشت
نشنوی زآن پس ز بلبل سر گذشت
ساز و آواز #افشاری ...
نی #جمشید_عندلیبی
بشنو این نی چون شکایت میکند
از جدایی ها شکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
سر من از ناله من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
نی حریف هر که از یاری برید
پردههایش پردههای ما درید
نی حدیث راه پر خون میکند
قصههای عشق مجنون میکند
با لب دمساز خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنیها گفتمی
چون که گل رفت و گلستان درگذشت
نشنوی زآن پس ز بلبل سر گذشت