Forwarded from Soheyla
🔸🔶🔸
👈زمینهٔ کاری
#ادبیات_پژوهش_ترجمه #روزنامهنگاری_داستاننویس
👈زادروز
۲۱ #آذر ۱۳۰۴
۱۱ #دسامبر ۱۹۲۵
#تهران_خیابان_صفی_علیشاه
👈پدر و مادر
#حیدرشاملوکوکب_عراقی
👈مرگ
۲ #مرداد۱۳۷۹
۲۳ #ژوئیهٔ ۲۰۰۰ (۷۴ سال)
#کرج_فردیس_شهرک_دهکده
👈ملیت
#ایرانی🇮🇷
👈علت مرگ
#به_دنبال_یک_دوره_طولانی_بیماری
👈جایگاه خاکسپاری
#امامزاده_طاهرکرج
👈در زمان حکومت
#دودمان_پهلوی_جمهوری_اسلامی ایران
👈رویدادهای مهم
#کودتای #۲۸ #مرداد#انقلاب ۱۳۵۷ ایران
👈نام(های)
دیگر
#الف_بامدادالف_صبح
👈بنیانگذار
#شعرسپید
👈پیشه
#روزنامهنگارپژوهشگر
👈کتابها
#هوای تازه_آیدادرآینه_همچون #کوچهای_بیانتهامجموعه_کتاب_کوچه
👈همسر(ها)
#اشرفالملوک اسلامیه (?-۱۳۲۶)
#طوسی حائری (۱۳۴۰–۱۳۳۶)
#آیدا سرکیسیان (۱۳۷۹–۱۳۴۳)
👈فرزندان
#سیاوش_سامان_سیروس_وساقی
👈دلیل سرشناسی
#نوآوری_درشعر
👈اثرپذیرفته از
#نیمایوشیج
✏️✏️✏️📚📚🎞🎞
👈زمینهٔ کاری
#ادبیات_پژوهش_ترجمه #روزنامهنگاری_داستاننویس
👈زادروز
۲۱ #آذر ۱۳۰۴
۱۱ #دسامبر ۱۹۲۵
#تهران_خیابان_صفی_علیشاه
👈پدر و مادر
#حیدرشاملوکوکب_عراقی
👈مرگ
۲ #مرداد۱۳۷۹
۲۳ #ژوئیهٔ ۲۰۰۰ (۷۴ سال)
#کرج_فردیس_شهرک_دهکده
👈ملیت
#ایرانی🇮🇷
👈علت مرگ
#به_دنبال_یک_دوره_طولانی_بیماری
👈جایگاه خاکسپاری
#امامزاده_طاهرکرج
👈در زمان حکومت
#دودمان_پهلوی_جمهوری_اسلامی ایران
👈رویدادهای مهم
#کودتای #۲۸ #مرداد#انقلاب ۱۳۵۷ ایران
👈نام(های)
دیگر
#الف_بامدادالف_صبح
👈بنیانگذار
#شعرسپید
👈پیشه
#روزنامهنگارپژوهشگر
👈کتابها
#هوای تازه_آیدادرآینه_همچون #کوچهای_بیانتهامجموعه_کتاب_کوچه
👈همسر(ها)
#اشرفالملوک اسلامیه (?-۱۳۲۶)
#طوسی حائری (۱۳۴۰–۱۳۳۶)
#آیدا سرکیسیان (۱۳۷۹–۱۳۴۳)
👈فرزندان
#سیاوش_سامان_سیروس_وساقی
👈دلیل سرشناسی
#نوآوری_درشعر
👈اثرپذیرفته از
#نیمایوشیج
✏️✏️✏️📚📚🎞🎞
بوفی بر دایره زمان.pdf
249.9 KB
بررسی زمان در بوف کور صادق هدایت
نویسنده: دکتر سیروس شمیسا
منبع: مجله ادبیات داستانی بهمن ماه 1371 شماره 4
#سیروس_شمیسا_بخوانیم
#بوف_کور
#صادق_هدایت
#سیروس_شمیسا
#ادبیات_داستانی
#رمان_ایرانی
#نویسندگان_ایران
#ادبیات_معاصر
#نقد_ادبی
#نقد_رمان
نویسنده: دکتر سیروس شمیسا
منبع: مجله ادبیات داستانی بهمن ماه 1371 شماره 4
#سیروس_شمیسا_بخوانیم
#بوف_کور
#صادق_هدایت
#سیروس_شمیسا
#ادبیات_داستانی
#رمان_ایرانی
#نویسندگان_ایران
#ادبیات_معاصر
#نقد_ادبی
#نقد_رمان
امروز شانزدهم اردیبهشتماه، پنجاهویکمین سالگشتِ درگذشتِ یگانهٔ روزگار، استاد بدیعالزمان فروزانفر است.
روانشان شاد باد!
#ادبیات_فارسی
#زبان_فارسی
#شعر_فارسی
#استاد_فروزانفر
روانشان شاد باد!
#ادبیات_فارسی
#زبان_فارسی
#شعر_فارسی
#استاد_فروزانفر
#ادبیات_داستان
مارها قورباغهها را میخورند
و قورباغهها از این نابسامانی بسیار غمگین بودند تا اینکه قورباغهها علیه مارها به لک لکها شکایت کردند.
لک لکها تعدادی از مارها را خوردند
و بقیه را هم تار و مار کردند
و قورباغهها از این حمایت شادمان شدند.
طولی نکشید که لک لکها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغهها!
قورباغهها ناگهان دچار اختلاف دیدگاه شدند.
عدهای از آنها با لک لکها کنار آمدند
و عدهای دیگر خواهان بازگشت مارها شدند.
مارها بازگشتند ولی اینبار همپای
لک لکها شروع به خوردن قورباغهها کردند.
حالا دیگر قورباغهها متقاعد شدهاند که انگار برای خورده شدن به دنیا آمدهاند.
ولی تنها یک مشکل
برای آنها حل نشده باقی مانده است،
اینکه نمیدانند توسط دوستانشان خورده میشوند یا دشمنانشان..!؟
#منوچهر_احترامی
زادروز زندهیاد #منوچهر_احترامی(۱۳۲۰-۱۳۸۷)، طنزپرداز خالقِ اثر جاودان، حسنی نگو، یه دستهِ گل)
مارها قورباغهها را میخورند
و قورباغهها از این نابسامانی بسیار غمگین بودند تا اینکه قورباغهها علیه مارها به لک لکها شکایت کردند.
لک لکها تعدادی از مارها را خوردند
و بقیه را هم تار و مار کردند
و قورباغهها از این حمایت شادمان شدند.
طولی نکشید که لک لکها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغهها!
قورباغهها ناگهان دچار اختلاف دیدگاه شدند.
عدهای از آنها با لک لکها کنار آمدند
و عدهای دیگر خواهان بازگشت مارها شدند.
مارها بازگشتند ولی اینبار همپای
لک لکها شروع به خوردن قورباغهها کردند.
حالا دیگر قورباغهها متقاعد شدهاند که انگار برای خورده شدن به دنیا آمدهاند.
ولی تنها یک مشکل
برای آنها حل نشده باقی مانده است،
اینکه نمیدانند توسط دوستانشان خورده میشوند یا دشمنانشان..!؟
#منوچهر_احترامی
زادروز زندهیاد #منوچهر_احترامی(۱۳۲۰-۱۳۸۷)، طنزپرداز خالقِ اثر جاودان، حسنی نگو، یه دستهِ گل)
گفتند:
از مردم که با صیانت تر است؟
گفت:
آنکه زبان خویشتن را
نگاهدارتر است ...
#ادبیات #عطار_نیشابوری #تذکرة_الاولیا
از مردم که با صیانت تر است؟
گفت:
آنکه زبان خویشتن را
نگاهدارتر است ...
#ادبیات #عطار_نیشابوری #تذکرة_الاولیا
سیاسیسازی نظامی گنجوی در دوران مدرن
اتحاد جماهیر شوروی میخواست برای آذربایجان هویتی ملّی و تاریخی بتراشد و برای این ملّتسازی نیاز به قهرمان و چهرهٔ ملّی داشت؛ پس در سال ۱۹۳۸ هشتصدمین سالگرد نظامی را برگزار کرد و در این مراسم او را «شاعر بزرگ آذری» معرفی کرد. این مضحکه در حالی اتفاق افتاد که این شاعر بزرگ در تمام دانشنامههایی که پیش از سال ۱۹۳٠ در روسیه چاپ شده شاعری ایرانی شناخته شده بود. سپس کارزاری سیاسی آغاز شد و در سال ۱۹۳۹ گزارشی در روزنامهٔ رسمی حزب کمونیست انتشار یافت که مرغ پخته را در دیگ میخنداند:
«رفیق استالین در باب شاعر آذربایجانی گفته این شاعر بزرگ ما نباید به ادبیات ایران نسبت داده شود ولو این که بیشتر[!] آثارش را به زبان فارسی نوشته باشد. نظامی در اشعارش اظهار میکند که مجبور به استفاده از زبان فارسی بوده است، زیرا به او اجازه نمیدادهاند با هموطنانش به زبان مادری سخن بگوید.»
اول این که همهٔ آثار نظامی به فارسی است نه «بیشتر» آن! دوم این که هیچ قدرتی نمیتواند شاعر را وادار کند به زبانی که دوست ندارد، با استفاده از افسانهها و اسطورههای ایرانی، چندین شاهکار ادبی بسازد!
در هر حال استالین این تخم لق را در دهان برخی نظریهپردازان ایدئولوژیزده شکست، آثاری تولید شد و عدهای ناآگاهانه به این شبهپژوهشها استناد کردند. سیاوش لُرنژاد و علی دوستزاده در کتاب خوب «سیاسیسازی نظامی گنجوی در دوران مدرن» به بسیاری از این شبهات و ادعاهای بیمبنا پاسخ علمی، مستند و درخور دادهاند. شماری از موضوعاتی که در کتاب به آن پرداخته شده است:
«مدفن نظامی»، «یادکرد نظامی در منابع معتبر غربی به عنوان شاعری ایرانی»، «نظامی و زبان فارسی»، «تفسیر نادرست رابطهٔ نظامی و شروانشاه به سبب خوانش نادرست ابیات»، «ابداع عنوان دلبخواهیِ مکتب آذربایجانی»، «تحریف واژهٔ "بیدارتَرَک" به "بیدارتُرک" در بیتی از نظامی»، «جعل اشعار دروغین به نام نظامی و انتساب دیوان ترکی به او»، «منابع جدید دربارهٔ ساکنان آذربایجان، ارّان و شروان»، «ترکانهسخن» و...
پایان سخن و سخن پایانی بیتیست از نظامی:
«همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل»
▪️نظامی گنجوی، سیاوش لرنژاد و علی دوستزاده، ترجمهٔ قدرت قاسمیپور
#ادبیات
#نظامی_گنجوی
اتحاد جماهیر شوروی میخواست برای آذربایجان هویتی ملّی و تاریخی بتراشد و برای این ملّتسازی نیاز به قهرمان و چهرهٔ ملّی داشت؛ پس در سال ۱۹۳۸ هشتصدمین سالگرد نظامی را برگزار کرد و در این مراسم او را «شاعر بزرگ آذری» معرفی کرد. این مضحکه در حالی اتفاق افتاد که این شاعر بزرگ در تمام دانشنامههایی که پیش از سال ۱۹۳٠ در روسیه چاپ شده شاعری ایرانی شناخته شده بود. سپس کارزاری سیاسی آغاز شد و در سال ۱۹۳۹ گزارشی در روزنامهٔ رسمی حزب کمونیست انتشار یافت که مرغ پخته را در دیگ میخنداند:
«رفیق استالین در باب شاعر آذربایجانی گفته این شاعر بزرگ ما نباید به ادبیات ایران نسبت داده شود ولو این که بیشتر[!] آثارش را به زبان فارسی نوشته باشد. نظامی در اشعارش اظهار میکند که مجبور به استفاده از زبان فارسی بوده است، زیرا به او اجازه نمیدادهاند با هموطنانش به زبان مادری سخن بگوید.»
اول این که همهٔ آثار نظامی به فارسی است نه «بیشتر» آن! دوم این که هیچ قدرتی نمیتواند شاعر را وادار کند به زبانی که دوست ندارد، با استفاده از افسانهها و اسطورههای ایرانی، چندین شاهکار ادبی بسازد!
در هر حال استالین این تخم لق را در دهان برخی نظریهپردازان ایدئولوژیزده شکست، آثاری تولید شد و عدهای ناآگاهانه به این شبهپژوهشها استناد کردند. سیاوش لُرنژاد و علی دوستزاده در کتاب خوب «سیاسیسازی نظامی گنجوی در دوران مدرن» به بسیاری از این شبهات و ادعاهای بیمبنا پاسخ علمی، مستند و درخور دادهاند. شماری از موضوعاتی که در کتاب به آن پرداخته شده است:
«مدفن نظامی»، «یادکرد نظامی در منابع معتبر غربی به عنوان شاعری ایرانی»، «نظامی و زبان فارسی»، «تفسیر نادرست رابطهٔ نظامی و شروانشاه به سبب خوانش نادرست ابیات»، «ابداع عنوان دلبخواهیِ مکتب آذربایجانی»، «تحریف واژهٔ "بیدارتَرَک" به "بیدارتُرک" در بیتی از نظامی»، «جعل اشعار دروغین به نام نظامی و انتساب دیوان ترکی به او»، «منابع جدید دربارهٔ ساکنان آذربایجان، ارّان و شروان»، «ترکانهسخن» و...
پایان سخن و سخن پایانی بیتیست از نظامی:
«همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل»
▪️نظامی گنجوی، سیاوش لرنژاد و علی دوستزاده، ترجمهٔ قدرت قاسمیپور
#ادبیات
#نظامی_گنجوی
معرفی عارفان
بر پیکرِ درختان چون برگِ تازه رُستن در جوبیار جوشان گیسو چو بید شستن همچون بنفشه یکجا با دوستان نشستن چون رود در دل خاک پوینده راه جستن در این چنین بهاری پیمان به مهر بستن پیوند مهربانی کی می توان گسستن #پروین_دولت_آبادی پروین دولتآبادی (۱۳۰۳–…
#پروین_دولتآبادی، مادر ِ شعر کودکان
پروین دولتآبادی در۲۱ بهمنماه سال ۱۳۰۳ در خانوادهای اهل فرهنگ و در محلهی احمدآباد ِ اصفهان به دنیا آمد. در خانوادهی او شعر جایگاه ویژهای داشت. پروین به مدرسهی ناموس رفت. مدیر این مدرسه مادر ِ خود پروین، فخر گیتی بود پدرش، حسامالدین دولتآبادی، رئیس اوقاف اصفهان بود او همچنین نمایندگی اصفهان در ادوار چهاردهم و هجدهم مجلس شورای ملی و همینطور شهرداری تهران از سال ۱۳۲۶ تا ۱۳۲۸ را بر عهده داشت پروین، سالهای آغازین دبیرستان را در مدرسهی «نور و صداقت» سپری کرد که آموزگاران انگلیسی داشت و پس از آن نیز در مدرسهی آمریکایی نوربخش به تحصیل پرداخت. پس از اتمام دبیرستان، در دانشکدهی هنرهای زیبا، رشتهی نقاشی و مجسمهسازی را انتخاب کرد و چندین بار در کلاس نیز شرکت کرد اما اتفاقی مسیر زندگی پروین را دگرگون ساخت
او هنگام بازدید از یک پرورشگاه تصمیم گرفت که به کار سرپرستی و تربیت کودکان ِ پرورشگاه همت بگمارد حاصل تماس او با کودکان، مجموعه سرودههایی است که دولتآبادی برای کودکان سروده است.او در سال ۱۳۲۹ و با همکاری پرویز ناتل خانلری، زهرا خانلری و همسرش اسماعیل سالمی، شرکت انتشارات سخن را تاسیس کرد. پروین دولتآبادی از ابتدای انتشار نشریهی «پیک» با این نشریه به همکاری پرداخت. پروین دولتآبادی دکترای آموزش پیشدبستانی خود را از کشور آمریکا اخذ کرد.
پروین دولتآبادی را به درستی از پیشگامان شعر کودک به شمار میآورند او در زمینهی شعر کودکان و برای کودکان بیش از ۵۰ اثر ماندگار آفرید که از آن جمله میتوان به «حروف الفبای زبان فارسی با نقش حیوانات»، «خانهی مقوایی»، «گل را بشناس کودک من»، «مرغ سرخ پاکوتاه»، «گل بادام»، «بر قایق ابرها»، «هلال نقرهای» و اشعار دیگر اشاره کرد. کتاب شعر «گل بادام» او در سال ۱۳۶۶، جایزهی برتر شورای کتاب کودک را از آن ِ خود کرد.بیشتر اشعار دولتآبادی، پیش از انقلاب سروده شده است و پس از انقلاب، در زمینهی شعر کودک کمتر شعر سرود او برای بزرگسالان نیز کتاب نوشته و شعر سروده است که از آن جمله میتوان به «شهر سنگی»، «شعر نو» و «آتش و آب» اشاره کرد. برخی از اشعار آخر دولتآبادی در مجلهی #بخارا منتشر شده است.
دولتآبادی در زمینهی #ادبیات دارای پژوهشهایی نیز است که از آن جمله میتوان به «منظور خردمند» که در مورد اشعار حافظ است اشاره کرد
از فعالیتهای دیگر او برای کودکان میتوان به گردآوری گنجینهی ادبیات کودکان اشاره کرد که با همکاری لیلی ایمنآهی فراهم شد. فعالیت در بخش سوادآموزی کارگران شرکت نفت از دیگر کارهای ارزشمند دولتآبادی است پروین دولتآبادی همچنین مدرسهای ابتدایی دایر کرد که نام آن را «شیوا» گذاشت. او پس از یک دورهی پنجساله، بار دیگر به شرکت نفت بازگشت و تا سن بازنشستگی به کار ادامه داد.
پروین دولتآبادی ۲۷ فروردینماه ۱۳۸۷ و در سن ۸۴ سالگی بر اثر سکتهی قلبی در تهران درگذشت و در قطعهی هنرمندان ِ بهشتزهرا به خاک سپرده شد.
برف آمده شبانه
رو پشتبام خانه
برف آمده رو گلها
رو حوض و باغچهی ما
زمین سفید هوا سرد
ببین که برف چها کرد
رو جادهها نشسته
رو مسجد و گلدسته
برف قاصد بهاره
زمستانها میباره
سلام سلام سپیدی!
دیشب ز راه رسیدی؟
پروین دولتآبادی در۲۱ بهمنماه سال ۱۳۰۳ در خانوادهای اهل فرهنگ و در محلهی احمدآباد ِ اصفهان به دنیا آمد. در خانوادهی او شعر جایگاه ویژهای داشت. پروین به مدرسهی ناموس رفت. مدیر این مدرسه مادر ِ خود پروین، فخر گیتی بود پدرش، حسامالدین دولتآبادی، رئیس اوقاف اصفهان بود او همچنین نمایندگی اصفهان در ادوار چهاردهم و هجدهم مجلس شورای ملی و همینطور شهرداری تهران از سال ۱۳۲۶ تا ۱۳۲۸ را بر عهده داشت پروین، سالهای آغازین دبیرستان را در مدرسهی «نور و صداقت» سپری کرد که آموزگاران انگلیسی داشت و پس از آن نیز در مدرسهی آمریکایی نوربخش به تحصیل پرداخت. پس از اتمام دبیرستان، در دانشکدهی هنرهای زیبا، رشتهی نقاشی و مجسمهسازی را انتخاب کرد و چندین بار در کلاس نیز شرکت کرد اما اتفاقی مسیر زندگی پروین را دگرگون ساخت
او هنگام بازدید از یک پرورشگاه تصمیم گرفت که به کار سرپرستی و تربیت کودکان ِ پرورشگاه همت بگمارد حاصل تماس او با کودکان، مجموعه سرودههایی است که دولتآبادی برای کودکان سروده است.او در سال ۱۳۲۹ و با همکاری پرویز ناتل خانلری، زهرا خانلری و همسرش اسماعیل سالمی، شرکت انتشارات سخن را تاسیس کرد. پروین دولتآبادی از ابتدای انتشار نشریهی «پیک» با این نشریه به همکاری پرداخت. پروین دولتآبادی دکترای آموزش پیشدبستانی خود را از کشور آمریکا اخذ کرد.
پروین دولتآبادی را به درستی از پیشگامان شعر کودک به شمار میآورند او در زمینهی شعر کودکان و برای کودکان بیش از ۵۰ اثر ماندگار آفرید که از آن جمله میتوان به «حروف الفبای زبان فارسی با نقش حیوانات»، «خانهی مقوایی»، «گل را بشناس کودک من»، «مرغ سرخ پاکوتاه»، «گل بادام»، «بر قایق ابرها»، «هلال نقرهای» و اشعار دیگر اشاره کرد. کتاب شعر «گل بادام» او در سال ۱۳۶۶، جایزهی برتر شورای کتاب کودک را از آن ِ خود کرد.بیشتر اشعار دولتآبادی، پیش از انقلاب سروده شده است و پس از انقلاب، در زمینهی شعر کودک کمتر شعر سرود او برای بزرگسالان نیز کتاب نوشته و شعر سروده است که از آن جمله میتوان به «شهر سنگی»، «شعر نو» و «آتش و آب» اشاره کرد. برخی از اشعار آخر دولتآبادی در مجلهی #بخارا منتشر شده است.
دولتآبادی در زمینهی #ادبیات دارای پژوهشهایی نیز است که از آن جمله میتوان به «منظور خردمند» که در مورد اشعار حافظ است اشاره کرد
از فعالیتهای دیگر او برای کودکان میتوان به گردآوری گنجینهی ادبیات کودکان اشاره کرد که با همکاری لیلی ایمنآهی فراهم شد. فعالیت در بخش سوادآموزی کارگران شرکت نفت از دیگر کارهای ارزشمند دولتآبادی است پروین دولتآبادی همچنین مدرسهای ابتدایی دایر کرد که نام آن را «شیوا» گذاشت. او پس از یک دورهی پنجساله، بار دیگر به شرکت نفت بازگشت و تا سن بازنشستگی به کار ادامه داد.
پروین دولتآبادی ۲۷ فروردینماه ۱۳۸۷ و در سن ۸۴ سالگی بر اثر سکتهی قلبی در تهران درگذشت و در قطعهی هنرمندان ِ بهشتزهرا به خاک سپرده شد.
برف آمده شبانه
رو پشتبام خانه
برف آمده رو گلها
رو حوض و باغچهی ما
زمین سفید هوا سرد
ببین که برف چها کرد
رو جادهها نشسته
رو مسجد و گلدسته
برف قاصد بهاره
زمستانها میباره
سلام سلام سپیدی!
دیشب ز راه رسیدی؟
حکایت تأدیب خواجه حسن
از کتاب: #ادبیات_و_هنر_نویسندگی
تألیف: #دکتر_علی_احمدپور
در آن وقت که خواجه حسن مودب-رحمهالله علیه- به ارادت شیخ بگفت در نیشابور و به خدمت شیخ بایستاد و هرچه داشت از مال دنیا، در راه شیخ صرف کرد و شیخ او را به خدمت درویشان فرمود و بدان مهم نازک نصب کرد و او آن خدمت میکرد و شیخ بهتدریج و رفق او را ریاضت میفرمود و آنچه شرط این راه بود بر آن تحریض میکرد و هنوز از آن خواجگی در باطن خواجه حسن چیزی باقی بود.
یک روز شیخ، او را آواز داد و گفت: یا حسن! کواره بر باید گرفت و به سر چهارسوی کرمانیان باید شد و هر شکنبه و جگربند که یابی، بخرید و در آن کواره نهاد و در پشت گرفت و به خانقاه آورد.
حسن کواره در پشت گرفت و رفت و آن حرکت بر وی سخت عظیم میآمد، اما به ضرورت، اشارت پیر نگاه میبایست داشت که: الشیخ فی قومه کالنبی فی امته.
به سر چهارسوی کرمانیان آمد و هر جگربند و شکنبه که دید، بخرید و در کواره نهاد و در پشت گرفت و آن خون و نجاست به جامه و پشت وی فرو میدوید و او هر نفسی میمرد از تشویر و خجالت مردمان، که او را در آن مدتی نزدیک، با چنان جامههای فاخر و چندان نعمت دنیا و غلامان و تجمل، دیده بودند و امروز بر این صفت میدیدند. و او را از سر خواجگی برخاستن به غایت سخت بود. و همهی خلق را همچنین بود... ، و خود مقصود شیخ از این فرمان آن بود تا آن بقیت خواجگی دنیا و حب جاه که در اندرون حسن مانده بود از وی فرو ریزد.
چون حسن آن کواره در پشت، بدین صفت، از چهارسوی کرمانیان به خانقاه شیخ آورد، به کوی عدنی کوبان- و این یک نیمه از راست بازار شهر نیشابور بود- و از در خانقاه درآمد و پیش شیخ بایستاد. شیخ گفت: این را همچنین، به دروازهی حیره باید برد و پاکیزه بشست بدان آب روان و باز آورد، و این دیگر نیمه از راست بازار شهر بود. حسن همچنان به دروازهی حیره شد و آن شکنبهها بشست و بازآورد. آنوقت را که با خانقاه آمد از آن خواجگی و جاه، با وی هیچچیز نمانده بود، آزاد و خوشدل درآمد.
شیخ گفت: این را به مطبخی باید داد تا امشب اصحابنا را شکنبهوایی بپزد. حسن آن کواره به مطبخی داد و اسباب آن بیاورد تا مطبخی بدان مشغول گشت.
شیخ بدیده بود که حسن را در آن ریاضت، رنجی عظیم رسیده بود. حسن را آواز داد و گفت: اکنون غسلی بباید کرد و جامهی نمازی معهود پوشیده و به سر چهارسوی کرمانیان باید شد و از آنجا تا به حیره بباید شد و از همهی اهل بازار میپرسید که: هیچ مردی دیدی با کوارهای پر شکنبه در پشت ؟
حسن بر حکم اشارت شیخ برفت و از آن جا که شکنبه خریده بود تا آن جا که بشسته بود و باز آورده، از یک یک دوکاندار، و از هرکه او را دیده بود، پرسید، هیچکس نگفت که من چنین کسی را دیدهام یا آنکس تو بودی.
چون حسن به پیش شیخ آمد، شیخ گفت: ای حسن! آن تویی که خود را میبینی و الا هیچکس را پروای دیدن تو نیست، آن نفس توست که تو را در چشم تو میآراید، و او را قهر باید کرد و بمالید مالیدنی، که تا بنکشی دست از وی بنداری، و چنان به حقش مشغول کنی که او را پروای خود و خلق نماند.
حسن را چون این حالت مشاهده افتاد، از بند خواجگی و حب جاه بهکلی بیرون آمد و آزاد شد. و مطبخی آن ابا بپخت و آن شب سفره بنهادند و آن خوردنی بر سفره نهادند و شیخ و جمع متصوفه بر سفره بنشستند. شیخ گفت: ای اصحابنا! بخورید که امشب خواجه وای حسن میخورید.
«اسرارالتوحید
از کتاب: #ادبیات_و_هنر_نویسندگی
تألیف: #دکتر_علی_احمدپور
در آن وقت که خواجه حسن مودب-رحمهالله علیه- به ارادت شیخ بگفت در نیشابور و به خدمت شیخ بایستاد و هرچه داشت از مال دنیا، در راه شیخ صرف کرد و شیخ او را به خدمت درویشان فرمود و بدان مهم نازک نصب کرد و او آن خدمت میکرد و شیخ بهتدریج و رفق او را ریاضت میفرمود و آنچه شرط این راه بود بر آن تحریض میکرد و هنوز از آن خواجگی در باطن خواجه حسن چیزی باقی بود.
یک روز شیخ، او را آواز داد و گفت: یا حسن! کواره بر باید گرفت و به سر چهارسوی کرمانیان باید شد و هر شکنبه و جگربند که یابی، بخرید و در آن کواره نهاد و در پشت گرفت و به خانقاه آورد.
حسن کواره در پشت گرفت و رفت و آن حرکت بر وی سخت عظیم میآمد، اما به ضرورت، اشارت پیر نگاه میبایست داشت که: الشیخ فی قومه کالنبی فی امته.
به سر چهارسوی کرمانیان آمد و هر جگربند و شکنبه که دید، بخرید و در کواره نهاد و در پشت گرفت و آن خون و نجاست به جامه و پشت وی فرو میدوید و او هر نفسی میمرد از تشویر و خجالت مردمان، که او را در آن مدتی نزدیک، با چنان جامههای فاخر و چندان نعمت دنیا و غلامان و تجمل، دیده بودند و امروز بر این صفت میدیدند. و او را از سر خواجگی برخاستن به غایت سخت بود. و همهی خلق را همچنین بود... ، و خود مقصود شیخ از این فرمان آن بود تا آن بقیت خواجگی دنیا و حب جاه که در اندرون حسن مانده بود از وی فرو ریزد.
چون حسن آن کواره در پشت، بدین صفت، از چهارسوی کرمانیان به خانقاه شیخ آورد، به کوی عدنی کوبان- و این یک نیمه از راست بازار شهر نیشابور بود- و از در خانقاه درآمد و پیش شیخ بایستاد. شیخ گفت: این را همچنین، به دروازهی حیره باید برد و پاکیزه بشست بدان آب روان و باز آورد، و این دیگر نیمه از راست بازار شهر بود. حسن همچنان به دروازهی حیره شد و آن شکنبهها بشست و بازآورد. آنوقت را که با خانقاه آمد از آن خواجگی و جاه، با وی هیچچیز نمانده بود، آزاد و خوشدل درآمد.
شیخ گفت: این را به مطبخی باید داد تا امشب اصحابنا را شکنبهوایی بپزد. حسن آن کواره به مطبخی داد و اسباب آن بیاورد تا مطبخی بدان مشغول گشت.
شیخ بدیده بود که حسن را در آن ریاضت، رنجی عظیم رسیده بود. حسن را آواز داد و گفت: اکنون غسلی بباید کرد و جامهی نمازی معهود پوشیده و به سر چهارسوی کرمانیان باید شد و از آنجا تا به حیره بباید شد و از همهی اهل بازار میپرسید که: هیچ مردی دیدی با کوارهای پر شکنبه در پشت ؟
حسن بر حکم اشارت شیخ برفت و از آن جا که شکنبه خریده بود تا آن جا که بشسته بود و باز آورده، از یک یک دوکاندار، و از هرکه او را دیده بود، پرسید، هیچکس نگفت که من چنین کسی را دیدهام یا آنکس تو بودی.
چون حسن به پیش شیخ آمد، شیخ گفت: ای حسن! آن تویی که خود را میبینی و الا هیچکس را پروای دیدن تو نیست، آن نفس توست که تو را در چشم تو میآراید، و او را قهر باید کرد و بمالید مالیدنی، که تا بنکشی دست از وی بنداری، و چنان به حقش مشغول کنی که او را پروای خود و خلق نماند.
حسن را چون این حالت مشاهده افتاد، از بند خواجگی و حب جاه بهکلی بیرون آمد و آزاد شد. و مطبخی آن ابا بپخت و آن شب سفره بنهادند و آن خوردنی بر سفره نهادند و شیخ و جمع متصوفه بر سفره بنشستند. شیخ گفت: ای اصحابنا! بخورید که امشب خواجه وای حسن میخورید.
«اسرارالتوحید
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این شعر مولانا یه تصویرسازی فوقالعاده از زیباییهای جهان و انسانه. مولانا تو این بیت از ما میخواد که بیشتر از ظاهر به عمق چیزها نگاه کنیم و به زیباییهای درونی توجه کنیم. این شعر در واقع یه دعوت برای دیدن "آنچه که هست" به جای "آنچه که به نظر میاد" هست.
#مولانا #غزلیات_شمس #ادبیات_فارسی #شعر_عرفانی #زیبایی_درون #فلسفه_زندگی #زندگی_معنوی #حقیقت_پنهان
#مولانا #غزلیات_شمس #ادبیات_فارسی #شعر_عرفانی #زیبایی_درون #فلسفه_زندگی #زندگی_معنوی #حقیقت_پنهان