گفت: ای مجنون شیدا، چیست این؟
می نویسی نامه ، بهـــر کیست این؟
گفت : مشـــق نـــام لیلی میڪـــنم
خاطــــر خـــــود را تسلی میڪــنم
چـــون میســـر نیست من را کام او
عشــــق بازی میڪـــنم با نـــــام او...
#جامی
می نویسی نامه ، بهـــر کیست این؟
گفت : مشـــق نـــام لیلی میڪـــنم
خاطــــر خـــــود را تسلی میڪــنم
چـــون میســـر نیست من را کام او
عشــــق بازی میڪـــنم با نـــــام او...
#جامی
دل فارغ ز درد عشق، دل نیست
تن بیدرد دل جز آب و گل نیست
ز عالم رویت آور در غم عشق
که باشد عالمی خوش، عالم عشق
غم عشق از دل کس کم مبادا
دل بیعشق در عالم مبادا
فلک سرگشته از سودای عشق است
جهان پر فتنه از غوغای عشق است
می عشقت دهد گرمیّ و مستی
دگر، افسردگی و خودپرستی
اسیر عشق شو! کآزاد گردی
غمش بر سینه نه! تا شاد گردی
ز یاد عشق عاشق تازگی یافت
ز ذکر او بلند آوازگی یافت
اگر مجنون نه می زین جام خوردی،
که او را در دو عالم نام بردی؟
هزاران عاقل و فرزانه رفتند
ولی از عاشقی بیگانه رفتند
نه نامی ماند از ایشان نی نشانی
نه در دست زمانه داستانی
#جامی
تن بیدرد دل جز آب و گل نیست
ز عالم رویت آور در غم عشق
که باشد عالمی خوش، عالم عشق
غم عشق از دل کس کم مبادا
دل بیعشق در عالم مبادا
فلک سرگشته از سودای عشق است
جهان پر فتنه از غوغای عشق است
می عشقت دهد گرمیّ و مستی
دگر، افسردگی و خودپرستی
اسیر عشق شو! کآزاد گردی
غمش بر سینه نه! تا شاد گردی
ز یاد عشق عاشق تازگی یافت
ز ذکر او بلند آوازگی یافت
اگر مجنون نه می زین جام خوردی،
که او را در دو عالم نام بردی؟
هزاران عاقل و فرزانه رفتند
ولی از عاشقی بیگانه رفتند
نه نامی ماند از ایشان نی نشانی
نه در دست زمانه داستانی
#جامی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدایدان باشيد!
و اگر خدایدان نهايد،
خوددان نیز مباشيد
از برای آن که چون خوددان نباشيد
خدایدان باشيد
خدایبين باشيد!
و اگر خدایبين نباشید،
خودبين مباشيد
از برای آن که اگر خودبين نباشيد
خدایبين باشيد.
خدای باشيد!
و اگر خدای نباشيد،
خود مباشيد!
که اگر خود نباشيد،
خدای باشيد
#نفحات_الانس
#جامی
و اگر خدایدان نهايد،
خوددان نیز مباشيد
از برای آن که چون خوددان نباشيد
خدایدان باشيد
خدایبين باشيد!
و اگر خدایبين نباشید،
خودبين مباشيد
از برای آن که اگر خودبين نباشيد
خدایبين باشيد.
خدای باشيد!
و اگر خدای نباشيد،
خود مباشيد!
که اگر خود نباشيد،
خدای باشيد
#نفحات_الانس
#جامی
#شعر_شب
من و خیال تو شبها و کنج خانهٔ خویش
سرود بیخودی و آه عاشقانهٔ خویش
به خون همیتپم از نالههای خود همه شب
کسی نکرد چو من رقص بر ترانهٔ خویش
خیال خال تو بُردم منِ ضعیف به خاک
چنانکه دانه کشد مور سوی خانهٔ خویش
ز چشم سختدلان دور دار عارض و خال
به سنگِ خاره مکن ضایع آب و دانهٔ خویش
سخن به قاعدهٔ همّت آید ای واعظ!
من و فسون محبّت تو و فسانهٔ خویش
خوشم به شعلهٔ این آه آتشین همه شب
مرا چو شمع سری هست با زبانهٔ خویش
بر آستانهٔ تو خاک شد سرِ «جامی»
چه میکشی قدم از خاک آستانهٔ خویش؟
#جامی
من و خیال تو شبها و کنج خانهٔ خویش
سرود بیخودی و آه عاشقانهٔ خویش
به خون همیتپم از نالههای خود همه شب
کسی نکرد چو من رقص بر ترانهٔ خویش
خیال خال تو بُردم منِ ضعیف به خاک
چنانکه دانه کشد مور سوی خانهٔ خویش
ز چشم سختدلان دور دار عارض و خال
به سنگِ خاره مکن ضایع آب و دانهٔ خویش
سخن به قاعدهٔ همّت آید ای واعظ!
من و فسون محبّت تو و فسانهٔ خویش
خوشم به شعلهٔ این آه آتشین همه شب
مرا چو شمع سری هست با زبانهٔ خویش
بر آستانهٔ تو خاک شد سرِ «جامی»
چه میکشی قدم از خاک آستانهٔ خویش؟
#جامی
سهل عبدالله تستری - قدس سره - می گوید: که هر که بامداد کند و همت وی آن باشد که چه خورد، دست از وی بشوی.
هرکه خیزد بامداد از خواب و نبود در سرش
جز خیال خورد ازو آیین بیداری مجوی
وانکه شوید دست چون پای از سر بستر کشید
تا به خوان و سفره آرد دست، دست از وی بشوی
#جامی
هرکه خیزد بامداد از خواب و نبود در سرش
جز خیال خورد ازو آیین بیداری مجوی
وانکه شوید دست چون پای از سر بستر کشید
تا به خوان و سفره آرد دست، دست از وی بشوی
#جامی
خدایدان باشيد!
و اگر خدایدان نهايد،
خوددان نیز مباشيد
از برای آن که چون خوددان نباشيد
خدایدان باشيد
خدایبين باشيد!
و اگر خدایبين نباشید،
خودبين مباشيد
از برای آن که اگر خودبين نباشيد
خدایبين باشيد.
خدای باشيد!
و اگر خدای نباشيد،
خود مباشيد!
که اگر خود نباشيد،
خدای باشيد
#نفحات_الانس
#جامی
و اگر خدایدان نهايد،
خوددان نیز مباشيد
از برای آن که چون خوددان نباشيد
خدایدان باشيد
خدایبين باشيد!
و اگر خدایبين نباشید،
خودبين مباشيد
از برای آن که اگر خودبين نباشيد
خدایبين باشيد.
خدای باشيد!
و اگر خدای نباشيد،
خود مباشيد!
که اگر خود نباشيد،
خدای باشيد
#نفحات_الانس
#جامی
گفت شرح حسن لیلی میدهم
خاطر خود را تسلی میدهم
مینویسم نامش اول وز قفا
مینگارم نامه ی عشق و وفا
نیست جز نامی ازو در دست من
زآن بلندی یافت قدر پست من
ناچشیده جرعهای از جام او
عشقبازی میکنم با نام او
#جامی
خاطر خود را تسلی میدهم
مینویسم نامش اول وز قفا
مینگارم نامه ی عشق و وفا
نیست جز نامی ازو در دست من
زآن بلندی یافت قدر پست من
ناچشیده جرعهای از جام او
عشقبازی میکنم با نام او
#جامی
این بس که سوزیام جان هردم به داغ هجران
من کیستم که باشم شایسته ی وصالت
بودن به کنج فرقت با صد ملال و حسرت
به زانکه با تو باشم وز من بوَد ملالت
#جامی
من کیستم که باشم شایسته ی وصالت
بودن به کنج فرقت با صد ملال و حسرت
به زانکه با تو باشم وز من بوَد ملالت
#جامی
آن گفت: «در آتشام ز دوری»
وین گفت که: «پیشه کن صبوری!»
آن گفت که: «صبر نیست کارم»
وین گفت: «جز این دوا ندارم»...
#جامی
وین گفت که: «پیشه کن صبوری!»
آن گفت که: «صبر نیست کارم»
وین گفت: «جز این دوا ندارم»...
#جامی
ای دل اهل ارادت به تو شاد!
به تو نازم! که مریدی و مراد
خواهش از جانب ما نیست درست
هر چه هست از طرف توست نخست
تا به ناخواست دهی کاهش ما
هیچ سودی ندهد خواهش ما
گر به ما خواهش تو راست شود
مو به مو بر تن ما خواست شود
#جامی
به تو نازم! که مریدی و مراد
خواهش از جانب ما نیست درست
هر چه هست از طرف توست نخست
تا به ناخواست دهی کاهش ما
هیچ سودی ندهد خواهش ما
گر به ما خواهش تو راست شود
مو به مو بر تن ما خواست شود
#جامی
گفت: ای مجنون شیدا، چیست این؟
می نویسی نامه ، بهـــر کیست این؟
گفت : مشـــق نـــام لیلی میڪـــنم
خاطــــر خـــــود را تسلی میڪــنم
چـــون میســـر نیست من را کام او
عشــــق بازی میڪـــنم با نـــــام او...
#جامی
می نویسی نامه ، بهـــر کیست این؟
گفت : مشـــق نـــام لیلی میڪـــنم
خاطــــر خـــــود را تسلی میڪــنم
چـــون میســـر نیست من را کام او
عشــــق بازی میڪـــنم با نـــــام او...
#جامی