بهانهء نبودن تو را...
به چشم شعر ،!
گریه کردم.
بغضِ دلتنگیم را...
به واژه شکستم.
بودِ تو را نوشتم!!
بر بال پروانه!
نبودِ تو را سوزاندم ،
به آتش <عشق>!!
خاکسترش را...
سپردم به زلالے رود.
قلم را خواباندم !!
به سوزِ عشق.
دفترم را سپردم به ،
واژه هاے آبے ،
چشمانِ تو.
آغوشِ خیالم ،
پُر شد از بوے
گل یاس تن تو...
من خودم را از خودم گرفتم.
بودنم را سپردم ،
به مآمن شانه هاے
ارغوانے تو.
من اینجا پُرم از تو...
در انتهاے جادهء نبودنت...
✍شاعر : #سیامڪ_جعفرے
به چشم شعر ،!
گریه کردم.
بغضِ دلتنگیم را...
به واژه شکستم.
بودِ تو را نوشتم!!
بر بال پروانه!
نبودِ تو را سوزاندم ،
به آتش <عشق>!!
خاکسترش را...
سپردم به زلالے رود.
قلم را خواباندم !!
به سوزِ عشق.
دفترم را سپردم به ،
واژه هاے آبے ،
چشمانِ تو.
آغوشِ خیالم ،
پُر شد از بوے
گل یاس تن تو...
من خودم را از خودم گرفتم.
بودنم را سپردم ،
به مآمن شانه هاے
ارغوانے تو.
من اینجا پُرم از تو...
در انتهاے جادهء نبودنت...
✍شاعر : #سیامڪ_جعفرے