معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.4K photos
12.5K videos
3.23K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #رسیدن_سهراب_به_دژ_سپید فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۸ ( #قسمت_سوم )                  ۲۴ یکی نیزه زد بر میانش ، هجیر ، نیامد سنان ، اندرو جایگیر ، ۲۵ سنان باز پس کرد ، سهرابِ شیر ، بُنِ نیزه ، زد بر میانش ، دلیر ، ۲۶ ز زین…
داستان رستم و سهراب

#رزم_سهراب_با_گردآفرید

فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۹
( #قسمت_اول )

۱

چو آگاه شد ، دخترِ گژدهم ،

که سالارِ آن انجمن ، گشت کم ،

۲

غمین گشت و ، برزد خروشی به‌دَرد ،

برآورد از دل ، یکی بادِ سرد ،

۳

زنی بود بر سانِ گُردی سوار ،

همیشه به جنگ‌اندرون ، نامدار ،

۴

کجا ، نام او بود ، گُردآفرید ،

که چون او ، به جنگ‌اندرون ، کس ندید ،

۵

چنان ننگش آمد ز کارِ هجیر ،

که شد لاله‌رنگش ، به کردارِ قیر ،

۶

بپوشید درعِ سواران ، به جنگ ،

نبود اندر آن کار ، جایِ درنگ ،

۷

نهان کرد گیسو ، به زیرِ زره ،

بزد بر سرِ تَرگِ رومی ، گِرِه ،

۸

فرود آمد از دژ ، به کردارِ شیر ،

کمر ، بر میان ،، بادپایی ، به زیر ،

۹

به پیشِ سپاه ، اندر آمد چو گَرد ،

چو رعدِ خروشان ، یکی ویله کرد ،

۱۰

که ، گُردان کدامند و؟ ، سالار ، کیست؟ ،

ز رزم‌آوران ، جنگ را ، یار کیست؟ ،

۱۱

که بر من ، یکی آزمون را ، به جنگ ،

بگردد بسانِ دلاور نهنگ ،

۱۲

ز جنگ‌آوران لشکرِ سرفراز ،

مر او را ، نیامد کسی پیش باز ،

۱۳

چو سهرابِ شیراوژن ، او را بدید ،

بخندید و ، لب را به دندان گزید ،

۱۴

چنین گفت : کآمد دگرباره ، گور ،

به دامِ خداوندِ شمشیر و زور ،

۱۵

بپوشید خفتان و ، بر سر نهاد ،

یکی تَرگِ چینی ، به کردارِ باد ،

۱۶

غریوید بر آسمان ، همچو میغ ،

بنامِ خداوندِ شمشیر و تیغ ،


بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب گژدهم پیر »

بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »



ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #رزم_سهراب_با_گردآفرید فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۹ ( #قسمت_اول ) ۱ چو آگاه شد ، دخترِ گژدهم ، که سالارِ آن انجمن ، گشت کم ، ۲ غمین گشت و ، برزد خروشی به‌دَرد ، برآورد از دل ، یکی بادِ سرد ، ۳ زنی بود بر سانِ گُردی سوار ،…
داستان رستم و سهراب

#رزم_سهراب_با_گردآفرید

فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۹
( #قسمت_دوم )



۱۷

بیامد دمان ، پیشِ گُردآفرید ،

چو ، دُختِ کمندافگن ، او را بدید ،

۱۸

کمان را ، به زه کرد و ، بگشاد ، بر ،

نبُد مرغ را ، پیشِ تیرش ، گذر ،

۱۹

به سهراب‌بر ، تیرباران گرفت ،

چپ و راست ، جنگِ سواران گرفت ،

۲۰

نگه کرد سهراب و ، آمدش ننگ ،

برآشفت و ، تیز اندر آمد به جنگ ،

۲۱

سِپَر بر سرآورد و ، بنهاد روی ،

ز پیکار ، خون اندر آمد به جوی ،

۲۲

هم‌آورد را ، دید گُردآفرید ،

که برسانِ آتش ، همی بردمید ،

۲۳

کمان را به زه‌بر ، به بازو فکند ،

سمندش ، برآمد بر ابرِ بلند ،

۲۴

سرِ نیزه را ، سویِ سهراب ، کرد ،

عنان و سنان را ، پُر از تاب ، کرد ،

۲۵

برآشفت سهراب و ، شد چون پلنگ ،

چو بدخواهِ او ، چاره‌جو شد به جنگ ،

۲۶

عنان برگرایید و ، برداشت ( برگاشت ) اسب ،

بیامد ، به کردارِ آذرگشسب ،

#برداشت و #برگاشت در اینجا به معنی #برانگیخت می‌باشد .

۲۷

چو آشفته شد شیر و ، تندی نمود ،

سرِ نیزه را ، سویِ او کرد ، زود ،

۲۸

به دست‌اندرون ، نیزهٔ جان‌سِتان ،

پسِ پشتِ خود ، کردش آنگه سنان ،

۲۹

بزد بر کمربندِ گُردآفرید ،

زِرِه بر تنش ، سربسر بردرید ،

۳۰

ز زین برگرفتش ، به کردارِ گوی ،

که چوگان ، ز باد اندر آید بر اوی ،

۳۱

چو بر زین بپیچید گُردآفرید ،

یکی تیغِ تیز ، از میان برکشید ،

۳۲

بزد ، نیزهٔ او ،، به دو نیم کرد ،

نشست از برِ زین و ، برخاست گَرد ،




بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب گژدهم پیر »
بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »



ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #رزم_سهراب_با_گردآفرید فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۹ ( #قسمت_دوم ) ۱۷ بیامد دمان ، پیشِ گُردآفرید ، چو ، دُختِ کمندافگن ، او را بدید ، ۱۸ کمان را ، به زه کرد و ، بگشاد ، بر ، نبُد مرغ را ، پیشِ تیرش ، گذر ، ۱۹ به سهراب‌بر…
داستان رستم و سهراب

#رزم_سهراب_با_گردآفرید

فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۹
( #قسمت_سوم )



۳۳

به آوَرد ،، با او پسنده ( بسنده ) نبود ،

بتابید ازو روی و ،، برگاشت زود ،

#برگاشت = برگشت

۳۴

سپهبد ،،، عنان ، اژدها را سپرد ،

به خشم ، از جهان ، روشنایی بِبُرد ،

۳۵

چو آمد خروشان ، به تنگ اندرش ،

بجنبید و ، برداشت خود ،، از سرش ،

۳۶

رها شد ز بندِ زِرِه ،،، مویِ اوی ،

درفشان ، چو خورشید شد ، رویِ اوی ،

۳۷

بدانست سهراب ،،، کو ، دخترست ،

سرِ مویِ او ،، از درِ افسرست ،

۳۸

شگفت آمدش ،، گفت : از ایران‌سپاه ،

چنین دختر ، آید به آوردگاه ،

۳۹

سوارانِ جنگی ، به روزِ نَبَرد ،

همانا ، به ابر اندر آرَند گَرد ،

۴۰

زنانشان چنیند ، ایران‌سران ،

چگونه‌اند؟ ، گُردانِ جنگ‌آورن؟ ،

۴۱

ز فتراک ، بگشاد پیچان‌کمند ،

بینداخت ، آمد میانش به‌بند ،

۴۲

بدو گفت : کز من ، رهائی مجوی ،

چرا جنگ جویی تو؟ ، ای ماه روی؟ ،

۴۳

نیامد به‌دامم ،، بسانِ تو گور ،

ز چنگم رهایی نیابی ،،، مَشور ،

۴۴

گشادش رُخ ،،، آنگاه ، گُردآفرید ،

که آن را ، جز این ، هیچ چاره ندید ،

۴۵

بدو روی بنمود و گفت : ای دلیر ،

میانِ دلیران ، به کردارِ شیر ،

۴۶

دو لشکر ، نظاره بر این جنگِ ما ،

بدین گرز و شمشیر و آهنگِ ما ،

۴۷

کنون ، من گشاده چنین ، روی و موی ،

سپاه ، از تو گردد ،،، پُر از گفت‌وگوی ،

۴۸

که با دختری ،، او به دشتِ نَبَرد ،

بدین سان ، به ابر اندر آوَرد گَرد ،


بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب گژدهم پیر »
بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »



ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #رزم_سهراب_با_گردآفرید فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۹ ( #قسمت_سوم ) ۳۳ به آوَرد ،، با او پسنده ( بسنده ) نبود ، بتابید ازو روی و ،، برگاشت زود ، #برگاشت = برگشت ۳۴ سپهبد ،،، عنان ، اژدها را سپرد ، به خشم ، از جهان ، روشنایی…
داستان رستم و سهراب

#رزم_سهراب_با_گردآفرید


فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۹
( #قسمت_چهارم )




۴۹

نباید که چندین درنگ آوَرَد ،

کزین رزم ، بر خویش ، ننگ آوَرَد ،

۵۰

ز بهرِ من ،،، آهو ، ز هر سو مخواه ،

میانِ دو صف‌برکشیده‌سپاه ،

= نا

#هو = خوب

#آهو = ناخوب - عیب - زشت - زشتی

#آهو = عیب - بدی - بدگویی

۵۱

نهانی بسازیم ، بهتر بُوَد ،

خِرَد داشتن ، کارِ مهتر بُوَد ،

۵۲

کنون ، لشکر و دژ ، به فرمانِ تُست ،

نباید بدین آشتی ، جنگ جُست ،

۵۳

دژ و گنج و دژبان ، سراسر تُراست ،

چو آئی ، چنان ساز ، کِت دل هواست ،

#کت = که تو را

۵۴

چو رخساره بنمود سهراب را ،

ز خوشاب بگشاد عناب را ،

۵۵

یکی بوستان بُد ، اندر بهشت ،

به بالایِ او ، سرو ،،، دهقان نکِشت ،

۵۶

دو چشمش ، گوزن و ،،، دو ابرو ، کمان ،

تو گفتی ، همی بِشکُفَد هر زمان ،

۵۷

ز دیدارِ او ، مبتلا شد دلش ،

تو گوئی ، که دُرجِ بلا ، شد دلش ،

۵۸

بدو گفت : زین گفته ، اکنون مَگَرد ،

که دیدی مرا روزگارِ نَبَرد ،

۵۹

بدین بارهٔ دژ ، دل اندر مبند ،

که این ، نیست برتر ، ز چرخِ بلند ،

۶۰
بپای آوَرَد زخمِ کوپالِ من ،

نرانَد کسی ، نیزه بر یالِ من ،

#بپای آوَرَد = از پای در می‌آوَرَد

۶۱

عنان را بپیچید ، گُردآفرید ،

سمندِ سرافراز ، بر دژ کشید ،

۶۲

همی رفت سهراب با او ، به‌هم ،

بیامد به درگاهِ دژ ، گژدهم ،

۶۳

درِ دژ گشادند و ، گردآفرید ،

تنِ خسته و بسته ،، بر دژ کشید ،





بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب گژدهم پیر »

بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »



ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #رزم_سهراب_با_گردآفرید فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۹ ( #قسمت_چهارم ) ۴۹ نباید که چندین درنگ آوَرَد ، کزین رزم ، بر خویش ، ننگ آوَرَد ، ۵۰ ز بهرِ من ،،، آهو ، ز هر سو مخواه ، میانِ دو صف‌برکشیده‌سپاه ، #آ = نا #هو = خوب…
داستان رستم و سهراب

#رزم_سهراب_با_گردآفرید

فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۹
( #قسمت_پنجم )




۶۴

درِ دژ ببستند و ، غمگین شدند ،

پُر از غم ، دل و ،،، دیده ، خونین شدند ،

۶۵

از آزارِ گردآفرید و هجیر ،

پُر از درد بودند ، بُرنا و پیر ،

۶۶

برِ دختر آمد همی ، گژدهم ،

ابا نامداران و گُردان ، به‌هم ،

۶۷

بگفتش که : ای نیکدل ، شیرزن ،

پُر از غم بُد از تو ، دلِ انجمن ،

۶۸

که ، هم ، رزم جُستی ،،، هم ، افسون و رنگ ،

نیامد ز کارِ تو ، بر دوده ننگ ،

۶۹

سپاس از خداوندِ چرخِ بلند ،

که نامد ز دشمن به‌جانت گزند ،

۷۰

بخندید بسیار ، گُردآفرید ،

به باره برآمد ،، سپه بنگرید ،

۷۱

چو سهراب را دید ، بر پشتِ زین ،

چنین گفت : کای گُردِ توران و چین ،

۷۲

چرا رنجه گشتی چنین؟ ، بازگَرد ،

هم ، از آمدن ،،، هم ، ز دشتِ نَبَرد ،

۷۳

بدو گفت سهراب : کای خوب‌چهر ،

به تاج و به تخت و به ماه و به مِهر ،

۷۴

که این باره ،،، با خاکِ پست آوَرَم ،

ترا ای ستمگر ،،، به‌دست آوَرَم ،

۷۵

چو بیچاره گَردی و ، پیچان شَوی ،

ز گفتارِ هرزه ،،، پشیمان شَوی ،

#هرزه = بیهوده

۷۶

پشیمانی ، آنگه نداردت سود ،

چو ،، گردونِ گردان ، کلاهت رُبود ،

#چو = وقتی

۷۷

کجا رفت پیمان؟ ، که کردی پدید؟ ،

چو بشنید گفتار ،،، گُردآفرید ،

۷۸

بخندید و آنگه ، به افسوس گفت : ،

که تُرکان ،،، ز ایران نیابند جُفت ،





بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب گژدهم پیر »
بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »



ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #رزم_سهراب_با_گردآفرید فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۹ ( #قسمت_پنجم ) ۶۴ درِ دژ ببستند و ، غمگین شدند ، پُر از غم ، دل و ،،، دیده ، خونین شدند ، ۶۵ از آزارِ گردآفرید و هجیر ، پُر از درد بودند ، بُرنا و پیر ، ۶۶ برِ دختر آمد…
داستان رستم و سهراب

#رزم_سهراب_با_گردآفرید

فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۹
( #قسمت_ششم )




۷۹

چنین رفت ،،، روزی نبودت ز من ،

بدین درد ،، غمگین مکن خویشتن ،

۸۰

همانا که تو ، خود ز ترکان نِه‌ای ،

که جز بافرینِ بزرگان نِه‌ای ،

۸۱

بِدان زور و این بازو و کفت و یال ،

نداری کس از پهلوانان ، هِمال ،

۸۲

ولیکن ، چو آگاهی آید به شاه ،

که آورد گُردی ز توران ،،، سپاه ،

۸۳

شهنشاه و رستم ،،، بجنبد ( #بجنبند ) ز جای ،

شما ، با تهمتن ندارید پای ،

۸۴

نمانَد یکی زنده از لشکرت ،

ندانم چه آید ز بَد ، بر سرت ،

۸۵

دریغ آمدم ( آیدم ) ، کاین‌چنین یال و سُفت ،

همی ، از پلنگان بباید نهفت ،

۸۶

ترا بهتر آید ، که فرمان کنی ،

رُخِ نامور ،،، سویِ توران کنی ،

۸۷

نباشی بس ایمن ،،، به بازویِ خویش ،

خورَد گاوِ نادان ،،، ز پهلویِ خویش ،

۸۸

چو بشنید سهراب ، ننگ آمدش ،

که آسان همی دژ به چنگ آمدش ،

۸۹

به زیرِ دژ اندر ،، یکی جای بود ،

کجا ، دژ بِدان جای ،، بر پای بود ،

۹۰

به تاراج داد ، آن همه بوم و رُست ،

به یکبارگی ، دستِ بَد را بشُست ،

۹۱

چنین گفت : کامروز ، بیگاه گشت ،

ز پیکارِ ما ، دست کوتاه گشت ،

۹۲

برآریم شبگیر ،،، ازین باره ،، گَرد ،

نهیم اندرین جای ،،، شورِ نَبَرد ،

۹۳

چو گفت این ، عنان را بتابید و رفت ،

سویِ جایِ خود ، راه برگرفت ،




#پایان_بخش ۹


بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب گژدهم پیر »

بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »



ادامه دارد 👇👇👇