#کوچ_بنفشهها
در روزهای آخرِ اسفند
کوچِ بنفشههای مهاجر
زیباست
در نیمروز روشن اسفند
وقتی بنفشهها را از سایههای سرد
در اطلس شمیم بهاران
با خاک و ریشه _ میهن سیّارشان _
در جعبههای کوچک چوبی
در گوشهٔ خیابان، میآورند
جوی هزار زمزمه در من میجوشد:
ای کاش ...
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشهها
در جعبههای خاک
یکروز میتوانست
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران
در آفتاب پاک
#شفیعی_کدکنی
در روزهای آخرِ اسفند
کوچِ بنفشههای مهاجر
زیباست
در نیمروز روشن اسفند
وقتی بنفشهها را از سایههای سرد
در اطلس شمیم بهاران
با خاک و ریشه _ میهن سیّارشان _
در جعبههای کوچک چوبی
در گوشهٔ خیابان، میآورند
جوی هزار زمزمه در من میجوشد:
ای کاش ...
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشهها
در جعبههای خاک
یکروز میتوانست
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران
در آفتاب پاک
#شفیعی_کدکنی
#کوچ_بنفشهها
در روزهای آخرِ اسفند
کوچِ بنفشههای مهاجر
زیباست
در نیمروز روشن اسفند
وقتی بنفشهها را از سایههای سرد
در اطلس شمیم بهاران
با خاک و ریشه _ میهن سیّارشان _
در جعبههای کوچک چوبی
در گوشهٔ خیابان، میآورند
جوی هزار زمزمه در من میجوشد:
ای کاش ...
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشهها
در جعبههای خاک
یکروز میتوانست
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران
در آفتاب پاک
#شفیعی_کدکنی
در روزهای آخرِ اسفند
کوچِ بنفشههای مهاجر
زیباست
در نیمروز روشن اسفند
وقتی بنفشهها را از سایههای سرد
در اطلس شمیم بهاران
با خاک و ریشه _ میهن سیّارشان _
در جعبههای کوچک چوبی
در گوشهٔ خیابان، میآورند
جوی هزار زمزمه در من میجوشد:
ای کاش ...
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشهها
در جعبههای خاک
یکروز میتوانست
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران
در آفتاب پاک
#شفیعی_کدکنی