معرفی عارفان
1.19K subscribers
33.4K photos
12K videos
3.2K files
2.73K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
گولِ من کُن خویش را و غِرّه شو
آفتابی را رها کُن ذَرّه شو

بر دَرَم ساکن شو و بی‌خانه باش
دَعویِ شمعی مَکُن پروانه باش

#مثنوی_مولانا

دست از زرنگی بردار، خود را ساده کن. دست از تلاشهای آزمندانه بردار، مثل ذره متواضع شو، ادعای آفتابی و من هستم مکن. برج و بارو، حصار "من" را رها کن و گدای بی خانهٔ آستان من، یعنی "عشق"، شو! آنگاه عزت و شکوه را در من ببین، نه در خانهٔ پوشالی و نمایشی "خود".

مقدمه کتاب پیر بلخ ، دکتر مصفا


چون مثال ذره ايم اندر پي آن آفتاب

رقص باشد همچو ذره روز و شب کردار ما

عاشقان عشق را بسيار ياري ها دهيم

چونک شمس الدين تبريزي کنون شد يار ما
هزار شُکر که دیدم به کامِ خویشت باز
ز رویِ صدق و صفا گشته با دلم دَمساز

رَوَندگانِ طریقت رَهِ بلا سِپَرَند
رفیقِ عشق چه غم دارد از نَشیب و فراز

غمِ حبیب نهان بِه ز گفت و گوی رقیب
که نیست سینه ی اربابِ کینه، محرمِ راز

اگر چه حُسنِ تو از عشقِ غیر مُستَغنیست
من آن نیَم که از این عشقبازی آیم باز

چه گویَمَت که ز سوزِ درون چه می‌بینم
ز اشک پُرس حکایت که من نیَم غَمّاز

چه فتنه بود که مَشّاطِه ی قضا انگیخت
که کرد نرگسِ مستش سیَه به سرمه ی ناز

بدین سپاس که مجلس مُنَّوَر است به دوست
گَرَت چو شمع جفایی رِسَد بسوز و بساز

غَرَض کِرشمه ی حُسن است ور نه حاجت نیست
جمالِ دولتِ محمود را به زلفِ ایاز

غزل سُرایی ناهید صرفه‌ای نَبَرَد
در آن مَقام که حافظ برآورد آواز


حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دی منجّم گفت دیدم طالِعی داری تو سعد
گفتمش آری وَلیک از ماهِ روزافزون خویش

مه که باشد با مه ما؟ کز جمال و طالعش
نحس اکبر سعد اکبر گشت بر گردون خویش

#غزل_مولانا

سعدی و نحسی، همه از وجود ما برمی خیزند. هیچ نحوستی در روزها وجود ندارد.

عدد 13 هیچ نحوستی ندارد، ما باید از نحوست خودمان بترسیم
درگاه ما را رکوع و سجود
بی انکسار دل و صفای جان بکار نیاید
که خزائن عزّت ما
خود پر از رکوع و سجود خداوندانِ دلست....



کشف الاسرار جناب میبدی
ســـــــــــعدی

ای نسیم کوی معشوق
 این چه باد خرمست
تا کجا بودی که جانم
تازه میگردد به بوی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌
من معترِفم که "رضا" به بلایِ دوست
و "صبر" بر بلایِ او، دو مقامِ عالی است.

اما چون مرا نیست، چه کنم؟
آن را که باشد، نوشش باد!

عین القضات همدانی
گر بنده دو روز خدمتت را بگذاشت
نه نقشِ عیادتِ تو بر آب نگاشت

تقصیرِ من آن است که چشمی که بدان
بیماریِ چون تویی توان دید نداشت

#کلبی_بیگ
دورباعی از ملک حمزه خان سیستانی


آدم زعدم رو چو دراین وادی کرد
پنداشت که غم کم است پرشادی کرد

ازغمکدهٔ جهان چو بیرون می رفت
غم را به زمانه وقفِ اولادی کرد

رباعی

بیگانه نیم تا چو غمم یاری هست
گر رفت زدست سبحه ،زنّاری هست

دلجویی حمزه¹ گر در ایران نکنند
درپهلو او هند جگر خواری هست²


_________

1_ملک حمزه خان به لطافتِ هرچه تمام‌تر ،نام خود را دراین رباعی گنجانده است.ودرضمن اشاره به نام حضرت حمزهٔ سیّدالشّهداء وهند جگر خوار نموده است که لطف شعر را بااین ایهام به اوج رسانیده است .
2_جنگ محمّد معصوم قزوینی ،نسخهٔ خطّی کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه تهران به شمارهٔ ۷۵۳۴،صفحهٔ ۹۰
رنجیده‌خاطر از همیم، اما تراوش می‌کند
شوق از تغافل‌هایِ من، شوخی ز استغنایِ تو

#کمالی_سبزواری
دردِ دلِ خود پیشِ که گویم که درین شهر
کس نیست که پیشِ تو گرفتار نباشد

#کمالی_سبزواری
از بس شده‌ام همه تقاضا
از خامُشی‌ام سؤال خیزد

#کمال‌الدین_سیستانی
بنازد عقل و جان و دل به مهرِ سرورِ غالب
امیرالمؤمنین حیدر، علیّ بن ابی‌طالب

#لطف‌الله_نیشابوری
کلمه بود و جهان در مسیر تکوین بود
و دوست داشتن آن کلمه ی نخستین بود
و عشق روشنی کائنات بود و هنوز
چراغ های کواکب تمام پایین بود
خدا  امانت خود را به آدمی بخشید
که بار عشق برای فرشته سنگین بود

و زندگانی و مرگ آمدند و گفته نشد
کز این دو  حادثه ی اولین  کدامین بود

اگر نبود  به جز پیش پا نمی دیدیم
همیشه عشق همان دیده ی جهان بین بود
به عشق از غم و شادی کسی نمی گیرد
که هرچه کرد  پسندیده و به آیین بود
اگر که عشق نمی بود  داستان حیات
چگونه قابل توجیه و شرح و تبیین بود

و آمدیم که عاشق شویم و در گذریم
که راز زندگی و مرگ آدمی این بود

#حسین_منزوی

حسین منزوی (زادهٔ ۱ مهر ۱۳۲۵– درگذشتهٔ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳)شاعر ایرانی و برگزیده اولین دوره جشنواره بین المللی شعر فجر در بخش شعر کلاسیک بود
گفت‌وگو | علیرضا قربانی
@sovarkhial
گفت و گو
علیرضا قربانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
معلم و شاهنامه


چو از دفتر این داستان‌ها بسی
همی خواند خواننده بر هر کسی
جهان دل نهاده بدین داستان
همان بخردان نیز و هم راستان
#فردوسی
لذّت اندر ترکِ لذّت بوده، ای آزادگان!
ما گدایان قدرِ این لذّت نمی‌دانسته‌ایم

#لامعی_قلندر
از حال خود آیا چه دهم دردِ سر تو ؟
جز اینکه مکرر بنویسم دو سه جا هیچ...


#اسیر_شهرستانی
گر بندِ "لسانی" گسلد از بندش
ور خاک شود وجودِ حاجت‌مندش،

حقّا که ز مشرقِ دلش سر نزند
جز مهرِ علی و یازده فرزندش

#لسانی
تو کز سوزِ محبّت بی‌نصیبی چاره‌یِ خود کن
که من پروانه‌ام خود را به جایی می‌توانم زد

#لسانی
هر که ندارد بتی، قالبِ بی‌جان بوَد
دل که ندارد غمی، خانه‌یِ بی‌کدخداست

#لسانی
تا کی هدفِ تیغِ تغافل باشم؟
لطفی، قهری، تبسّمی، دشنامی!

#لطفی_تبریزی