.
چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویم
نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم
چو رسول آفتابم به طریق ترجمانی
پنهان از او بپرسم به شما جواب گویم
به قدم چو آفتابم به خرابهها بتابم
بگریزم از عمارت سخن خراب گویم
چو ز آفتاب زادم به خدا که کیقبادم
نه به شب طلوع سازم نه ز ماهتاب گویم
#مولانا از غزل ۱۶۲۱
چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویم
نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم
چو رسول آفتابم به طریق ترجمانی
پنهان از او بپرسم به شما جواب گویم
به قدم چو آفتابم به خرابهها بتابم
بگریزم از عمارت سخن خراب گویم
چو ز آفتاب زادم به خدا که کیقبادم
نه به شب طلوع سازم نه ز ماهتاب گویم
#مولانا از غزل ۱۶۲۱
نکتهها ، چون تیغِ پولاد است ، تیز ،
گر نداری تو سِپَر ، واپس گریز ،
پیشِ این الماس ، بی اِسپَر میا ،
کز بُریدن ، تیغ را نَبوَد حیا ،
#مولانا
گر نداری تو سِپَر ، واپس گریز ،
پیشِ این الماس ، بی اِسپَر میا ،
کز بُریدن ، تیغ را نَبوَد حیا ،
#مولانا
بویِ گُل دیدی؟ ، که آنجا گُل نبود؟ ،
جوشِ مُل دیدی؟ ، که آنجا مُل نبود؟ ،
بو ، قلاووز است و رهبر ، مر ترا ،
میبَرَد تا خُلد و کوثر ، مر ترا ،
بو ، دوایِ چشم باشد ، نورساز ،
شد ز بویی ، دیدهٔ یعقوب ، باز ،
بویِ بَد ، مر دیده را ، تاری کند ،
بویِ یوسف ، دیده را یاری کند ،
تو که یوسف نیستی ، یعقوب باش ،
همچو او ، با گریه و آشوب باش ،
بشنو این پند از حکیمِ غزنوی ،
تا بیابی ، در تنِ کهنه ،،، نوی ،
ناز را ، رویی بباید همچو وَرد ،
چون نداری ، گِردِ بدخویی مَگَرد ،
زشت باشد ،،، رویِ نازیبا و ، ناز ،
سخت باشد ، چشمِ نابینا و ، دَرد ،
پیشِ یوسف ، نازشِ و خوبی ، مکن ،
جز نیاز و آهِ یعقوبی ، مکن ،
معنیِ مُردن ، ز طوطی بُد نیاز ،
در نیاز و فقر ، خود را مُرده ساز ،
تا ، دَمِ عیسی ، ترا زنده کند ،
همچو خویشت ، خوب و فرخنده کند ،
از بهاران ، کی شود سرسبز؟ ، سنگ؟ ،
خاک شو ، تا ، گُل بِرویَد رنگرنگ ،
سالها ، تو ، سنگ بودی دلخراش ،
آزمون را ، یک زمانی خاک باش ،
#مولانا
جوشِ مُل دیدی؟ ، که آنجا مُل نبود؟ ،
بو ، قلاووز است و رهبر ، مر ترا ،
میبَرَد تا خُلد و کوثر ، مر ترا ،
بو ، دوایِ چشم باشد ، نورساز ،
شد ز بویی ، دیدهٔ یعقوب ، باز ،
بویِ بَد ، مر دیده را ، تاری کند ،
بویِ یوسف ، دیده را یاری کند ،
تو که یوسف نیستی ، یعقوب باش ،
همچو او ، با گریه و آشوب باش ،
بشنو این پند از حکیمِ غزنوی ،
تا بیابی ، در تنِ کهنه ،،، نوی ،
ناز را ، رویی بباید همچو وَرد ،
چون نداری ، گِردِ بدخویی مَگَرد ،
زشت باشد ،،، رویِ نازیبا و ، ناز ،
سخت باشد ، چشمِ نابینا و ، دَرد ،
پیشِ یوسف ، نازشِ و خوبی ، مکن ،
جز نیاز و آهِ یعقوبی ، مکن ،
معنیِ مُردن ، ز طوطی بُد نیاز ،
در نیاز و فقر ، خود را مُرده ساز ،
تا ، دَمِ عیسی ، ترا زنده کند ،
همچو خویشت ، خوب و فرخنده کند ،
از بهاران ، کی شود سرسبز؟ ، سنگ؟ ،
خاک شو ، تا ، گُل بِرویَد رنگرنگ ،
سالها ، تو ، سنگ بودی دلخراش ،
آزمون را ، یک زمانی خاک باش ،
#مولانا
خداوندا مده آن یار را غم
مبادا قامت آن سرو را خم
تو می دانی که جان باغ ما اوست
مبادا سرو جان از باغ ما کم
#مولانا
مبادا قامت آن سرو را خم
تو می دانی که جان باغ ما اوست
مبادا سرو جان از باغ ما کم
#مولانا
عمر بر امّيدِ فردا می رود
غافلانه سوی غوغا می رود
روزگارِ خویش را امروز دان
بنگرش تا در چه سودا می رود
مرگ از خاطر به ما نزدیکتر
خاطرِ غافل کجاها می رود
#مولانا
غافلانه سوی غوغا می رود
روزگارِ خویش را امروز دان
بنگرش تا در چه سودا می رود
مرگ از خاطر به ما نزدیکتر
خاطرِ غافل کجاها می رود
#مولانا
عمر بر امّيدِ فردا می رود
غافلانه سوی غوغا می رود
روزگارِ خویش را امروز دان
بنگرش تا در چه سودا می رود
مرگ از خاطر به ما نزدیکتر
خاطرِ غافل کجاها می رود
#مولانا
غافلانه سوی غوغا می رود
روزگارِ خویش را امروز دان
بنگرش تا در چه سودا می رود
مرگ از خاطر به ما نزدیکتر
خاطرِ غافل کجاها می رود
#مولانا
آنها ڪه ز ما خبر ندارند
گویند دعا اثر ندارد
خاموش، ڪه مشڪلات جان را
جُز دست خداے برندارد...
#مولانا
گویند دعا اثر ندارد
خاموش، ڪه مشڪلات جان را
جُز دست خداے برندارد...
#مولانا