اصلاحیه❌❌❌❌❌
شعر ارسالی از مولوی نمیباشد❌❌❌❌❌
باطن و ظاهرم تویی، من نه منم، نه من منم
غایب و حاضرم تویی، من نه منم، نه من منم
خلق نمود و بود تو، من عدم و وجود تو
عین مظاهرم تویی، من نه منم، نه من منم
سایه و روشنم تویی، گل تو و گلشنم تویی
منظر و ناظرم تویی، من نه منم، نه من منم
#نیستی #از تو #هست شد،#عالمی #از تو #مست #شد
#باده و #ساغرم #تویی، #من نه #منم، نه #من #منم
قهر منی و الفتم، نو ر منی و ظلمتم
مومن و کافرم تویی، من نه منم، نه من منم
در سر من هوای تو، خلوت دل سرای تو
شاهد و ساغرم تویی، من نه منم، نه من منم
ای تو سروربخش من، مهری و #نوربخش من
آیت با هرم تویی، من نه منم، نه من منم
جعلی❌❌❌❌❌❌
این شعر از مولانا نیست❌❌❌❌❌❌
شاعر دکتر جواد نوربخش ✅✅✅✅✅
شعر ارسالی از مولوی نمیباشد❌❌❌❌❌
باطن و ظاهرم تویی، من نه منم، نه من منم
غایب و حاضرم تویی، من نه منم، نه من منم
خلق نمود و بود تو، من عدم و وجود تو
عین مظاهرم تویی، من نه منم، نه من منم
سایه و روشنم تویی، گل تو و گلشنم تویی
منظر و ناظرم تویی، من نه منم، نه من منم
#نیستی #از تو #هست شد،#عالمی #از تو #مست #شد
#باده و #ساغرم #تویی، #من نه #منم، نه #من #منم
قهر منی و الفتم، نو ر منی و ظلمتم
مومن و کافرم تویی، من نه منم، نه من منم
در سر من هوای تو، خلوت دل سرای تو
شاهد و ساغرم تویی، من نه منم، نه من منم
ای تو سروربخش من، مهری و #نوربخش من
آیت با هرم تویی، من نه منم، نه من منم
جعلی❌❌❌❌❌❌
این شعر از مولانا نیست❌❌❌❌❌❌
شاعر دکتر جواد نوربخش ✅✅✅✅✅
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #نوشدارو_خواستن_رستم_از_کاوس_و_ندادن_او فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۲ ( #قسمت_دوم ) ۱۵ همان نیز ، سهرابِ برگشتهبخت ، که سوگند خوردی ، به تاج و به تخت ، ۱۶ بِدین نیزهات ، گفت : ، بیجان کنم ، سرت بر سرِ دار ، پیچان کنم ،…
داستان رستم و سهراب
#زاری_کردن_رستم_بر_سهراب
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۳
( #قسمت_اول )
۱
بفرمود رستم ، که تا پیشکار ،
یکی جامه آرَد برش ، پُر نگار ،
۲
جوان را بر آن جامهٔ زرنگار ،
بخواباند و آمد بَرِ شهریار ،
۳
گَوِ پیلتن ، سر سویِ راه ، کرد ،
کس آمد پیاَش زود و ، آگاه کرد ،
۴
که سهراب ،،، شد زین جهانِ فراخ ،
همی ، از تو تابوت خواهد ، نه کاخ ،
#شد = رفت
۵
چو بشنید رستم ، خراشید روی ،
همی زد به سینه ، همی کَند موی ،
۶
پدر جُست و ، برزد یکی سردباد ،
بنالید و ، مژگان ،،، بههم بر نهاد ،
۷
پیاده شد از اسب ، رستم چو باد ،
بجای کُلَه ، خاک بر سر نهاد ،
۸
بزرگانِ لشکر ، همه همچنان ،
غریوان و گریان و زاریکنان ،
۹
همی گفت زار ،،، ای نَبَردهجوان ،
سرافراز و ،،، از تخمهٔ پهلوان ،
۱۰
نبیند چو تو نیز ،،، خورشید و ماه ،
نه جوشن ، نه تخت و ،،، نه تاج و کلاه ،
۱۱
کِرا آمد این پیش؟ ،،، کآمد مرا؟ ،
بکُشتم جوانی ،،، به پیرانسَرا ،
۱۲
نبیره ،،، جهاندار ، سامِ سوار ،
سویِ مادر ،،، از تخمهٔ نامدار ،
۱۳
بُریدن دو دستم ، سزاوار هست ،
جز از خاکِ تیره ،،، مَبادم نشست ،
۱۴
که فرزند ، سهراب ،،، دادم بهباد ،
که چون او ،،، گَوی ، نامداری ، نزاد ،
۱۵
ز سامِ نریمان و گرشاسبِ گیو ،
به مردی ،،، فزون بود و ، گُردانِ نیو ،
۱۶
چو من ، نیست در گِردِ کیهان ، یکی ،
به مردی ،،، بُدَم پیشِ او ، کودکی ،
۱۷
کدامین پدر ، هرگز این کار کرد؟ ،
سزاوارم اکنون ، به گفتارِ سرد ،
بخش ۲۴ : « وز آنجایگه شاه لشکر براند »
بخش ۲۲ : « به گودرز گفت آنزمان پهلوان »
ادامه دارد 👇👇👇
#زاری_کردن_رستم_بر_سهراب
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۳
( #قسمت_اول )
۱
بفرمود رستم ، که تا پیشکار ،
یکی جامه آرَد برش ، پُر نگار ،
۲
جوان را بر آن جامهٔ زرنگار ،
بخواباند و آمد بَرِ شهریار ،
۳
گَوِ پیلتن ، سر سویِ راه ، کرد ،
کس آمد پیاَش زود و ، آگاه کرد ،
۴
که سهراب ،،، شد زین جهانِ فراخ ،
همی ، از تو تابوت خواهد ، نه کاخ ،
#شد = رفت
۵
چو بشنید رستم ، خراشید روی ،
همی زد به سینه ، همی کَند موی ،
۶
پدر جُست و ، برزد یکی سردباد ،
بنالید و ، مژگان ،،، بههم بر نهاد ،
۷
پیاده شد از اسب ، رستم چو باد ،
بجای کُلَه ، خاک بر سر نهاد ،
۸
بزرگانِ لشکر ، همه همچنان ،
غریوان و گریان و زاریکنان ،
۹
همی گفت زار ،،، ای نَبَردهجوان ،
سرافراز و ،،، از تخمهٔ پهلوان ،
۱۰
نبیند چو تو نیز ،،، خورشید و ماه ،
نه جوشن ، نه تخت و ،،، نه تاج و کلاه ،
۱۱
کِرا آمد این پیش؟ ،،، کآمد مرا؟ ،
بکُشتم جوانی ،،، به پیرانسَرا ،
۱۲
نبیره ،،، جهاندار ، سامِ سوار ،
سویِ مادر ،،، از تخمهٔ نامدار ،
۱۳
بُریدن دو دستم ، سزاوار هست ،
جز از خاکِ تیره ،،، مَبادم نشست ،
۱۴
که فرزند ، سهراب ،،، دادم بهباد ،
که چون او ،،، گَوی ، نامداری ، نزاد ،
۱۵
ز سامِ نریمان و گرشاسبِ گیو ،
به مردی ،،، فزون بود و ، گُردانِ نیو ،
۱۶
چو من ، نیست در گِردِ کیهان ، یکی ،
به مردی ،،، بُدَم پیشِ او ، کودکی ،
۱۷
کدامین پدر ، هرگز این کار کرد؟ ،
سزاوارم اکنون ، به گفتارِ سرد ،
بخش ۲۴ : « وز آنجایگه شاه لشکر براند »
بخش ۲۲ : « به گودرز گفت آنزمان پهلوان »
ادامه دارد 👇👇👇