روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر
پیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغ
بر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر
ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرش
در غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر
چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باک
آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر
در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقص
ور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر
صوف برکش ز سر و باده صافی درکش
سیم در باز و به زر سیمبری در بر گیر
دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باش
بخت گو پشت مکن روی زمین لشکر گیر
میل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش
بر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گیر
رفته گیر از برم و زآتش و آب دل و چشم
گونهام زرد و لبم خشک و کنارم تر گیر
حافظ آراسته کن بزم و بگو واعظ را
که ببین مجلسم و ترک سر منبر گیر
#حضرت_حافظ
پیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغ
بر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر
ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرش
در غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر
چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باک
آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر
در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقص
ور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر
صوف برکش ز سر و باده صافی درکش
سیم در باز و به زر سیمبری در بر گیر
دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باش
بخت گو پشت مکن روی زمین لشکر گیر
میل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش
بر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گیر
رفته گیر از برم و زآتش و آب دل و چشم
گونهام زرد و لبم خشک و کنارم تر گیر
حافظ آراسته کن بزم و بگو واعظ را
که ببین مجلسم و ترک سر منبر گیر
#حضرت_حافظ
پرسید شرط دوستی با تو چیست؟
فرمود: هر آن که بر آستان ما شود پرسمش تو کیستی ؟
اگر گوید من فلانی هستم به حال خود رهایش کنم؛
و اگر گوید من نمیدانم کیستم ، راهنمایش باشم؛
و اگر گوید من خود نیستم کلامش را میشنوم و او را به کردارش مینگرم
و چون او را هیچ یافتم تنهایش گذارم،
چرا که هیچ را، نه یار باشد نه نیاز.
#شمس_تبریزی
فرمود: هر آن که بر آستان ما شود پرسمش تو کیستی ؟
اگر گوید من فلانی هستم به حال خود رهایش کنم؛
و اگر گوید من نمیدانم کیستم ، راهنمایش باشم؛
و اگر گوید من خود نیستم کلامش را میشنوم و او را به کردارش مینگرم
و چون او را هیچ یافتم تنهایش گذارم،
چرا که هیچ را، نه یار باشد نه نیاز.
#شمس_تبریزی
ما همه گذشته گرا هستیم ... ما به تکرار هرآنچه به خورد ما داده شده ادامه میدهیم و هر آنچه به ما گفته شده ، ما نیز به فرزندانمان منتقل میکنیم ... بدین صورت بیماری از یک نسل به نسل دیگر منتقل می شود ... ما آن را میراث می نامیم ، آن را سنت ، فرهنگ ، دین و گذشته ای بزرگ و مقدس مینامیم ... اما من به شما میگویم ، گذشته مرده است و به دوش کشیدن مرده ، مردن خودتان است ...
اشو
اشو
ترکیب طبایع چو به کام تو دمی است
رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی است
با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردی و نسیمی و غباری و دمی است
#خیام
رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی است
با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردی و نسیمی و غباری و دمی است
#خیام
ای درویش!
تا امکان است،
آزار به هیچ چیز و هیچ کس مَرِسان
که معصیت نیست،
اِلا؛ آزار رسانیدن.
#شیخ_عزیزالدین_نسفی
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعتِ ما
غیر از این گناهی نیست
#حضرت_حافظ
تا امکان است،
آزار به هیچ چیز و هیچ کس مَرِسان
که معصیت نیست،
اِلا؛ آزار رسانیدن.
#شیخ_عزیزالدین_نسفی
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعتِ ما
غیر از این گناهی نیست
#حضرت_حافظ
ای برده به چین زلف، تاب دل من
وی کشته به سحر غمزه، خواب دل من
در خواب، مده رهم به خاطر که مباد
بیدار شوی ز اضطراب دل من
#شیخ_بهایی
وی کشته به سحر غمزه، خواب دل من
در خواب، مده رهم به خاطر که مباد
بیدار شوی ز اضطراب دل من
#شیخ_بهایی
از هواها کِی رَهی بیجامِ هو؟
ای زِ هو قانِع شُده با نامِ هو
ای که از حقیقت «هو» فقط به لفظ آن قناعت کردهای و به لقلقهی لسان، اکتفا نمودهای، بدون آنکه جام تجلیِ ذاتیِ «الله» را بنوشی، کی میتوانی از کمند هوای نفس برهی؟ یعنی نمیتوانی برهی.
#شرح_مثنوی_مولانا
ای زِ هو قانِع شُده با نامِ هو
ای که از حقیقت «هو» فقط به لفظ آن قناعت کردهای و به لقلقهی لسان، اکتفا نمودهای، بدون آنکه جام تجلیِ ذاتیِ «الله» را بنوشی، کی میتوانی از کمند هوای نفس برهی؟ یعنی نمیتوانی برهی.
#شرح_مثنوی_مولانا
یک چند دویدم و قدم فرسودم
آخر بی تو پدید نامد سودم
تا دست به بیعت وفایت سودم
در خانه نشستم و فرو آسودم
#ابوسعید_ابوالخیر
آخر بی تو پدید نامد سودم
تا دست به بیعت وفایت سودم
در خانه نشستم و فرو آسودم
#ابوسعید_ابوالخیر
چون ماه نو از حلقه به گوشان توایم
چون رود خروشنده خروشان تو ایم
چون ابر بهاریم پراکنده تو
چون زلف تو از خانه به دوشان تو ایم
#رهی_معیری
چون رود خروشنده خروشان تو ایم
چون ابر بهاریم پراکنده تو
چون زلف تو از خانه به دوشان تو ایم
#رهی_معیری
هیچ، همهچیز است؛
برای نیرومند شدن، ابتدا باید ریشههایت را در هیچ فرو بری و رویارویی با تنهاترینِ تنهاییها را بیاموزی.
#اروین_یالوم
برای نیرومند شدن، ابتدا باید ریشههایت را در هیچ فرو بری و رویارویی با تنهاترینِ تنهاییها را بیاموزی.
#اروین_یالوم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شکیلا
این تو بودی؛ کز ازل خواندی به من، درسِ وفا را
این تو بودی؛ که آشنا کردی به عشق، این مبتلا را
من؛ که این حاشا نکردم،از غمت؛ پروا نکردم…
#معینی_کرمانشاهی
این تو بودی؛ کز ازل خواندی به من، درسِ وفا را
این تو بودی؛ که آشنا کردی به عشق، این مبتلا را
من؛ که این حاشا نکردم،از غمت؛ پروا نکردم…
#معینی_کرمانشاهی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای زلف پر از مشک تتاری همه خوش
اندر طلب چو من نگاری همه خوش
در فصل بهار و نوبهاری همه خوش
چون قند و نبات در کناری همه خوش
#مولانا
#عصر_زیباتون_بخیر
اندر طلب چو من نگاری همه خوش
در فصل بهار و نوبهاری همه خوش
چون قند و نبات در کناری همه خوش
#مولانا
#عصر_زیباتون_بخیر
دلارامی که داری دل در او بند
دگر چشم از همه عالم فرو بند
سعدی علیه الرحمه
دگر چشم از همه عالم فرو بند
سعدی علیه الرحمه
مولوی را نمیتوان تنها شاعر نامید بلکه او را بزرگترین متفکر دنیا میدانم. من حافظ و مولوی و سعدی را نبی هم میدانم
شهریار
شهریار
کی بوده وفا یاد حریفان مکن ای دل
پندار که آن واقعه در خواب برآمد
شهریار
پندار که آن واقعه در خواب برآمد
شهریار
قرائت لُبّ لُباب مثنوی - 67
حکایت در بیان آنکه اگر چه حضرت کریم گناهان بنده به ستر کرم می پ..
دکتر عبدالکریم سروش
گُزیده هایی از بهترین های مثنوی
از کتاب لُب لُباب
اثر: ملاحسین کاشفی
در بیان آنکه حضرت کریم گناهان بنده به کَرم می پوشد
گُزیده هایی از بهترین های مثنوی
از کتاب لُب لُباب
اثر: ملاحسین کاشفی
در بیان آنکه حضرت کریم گناهان بنده به کَرم می پوشد
ای عزیز! به یقین بدان که خدا، قادر مطلق است و هرچه می خواهد، می کند و بی علم و اراده و قدرت او، برگی بردرخت نجنبد و دست هیچ کس حرکت نکند و دل هیچ کس نیندیشد. چون دانستی که حال چنین است، بیش از این غم دنیا مخور و کار به خدا بگذار که کارساز بندگان، اوست. ای عزیز! دانایان در دنیا به هر چه پیش آمده است، راضی و تسلیم بوده اند، از آن جهت که دانسته اند آدمی نداند که خیر او در چیست و به یقین دانسته اند که خدای، مصلحت کار بنده را داند. پس، بر خدا توکل کرده و کار به خدای بگذاشته اند.
عزیزالدین نسفی
مولوی هم در این باره سروده است:
سیل و جوها بر مراد او روند
اختران ز آن سان که خواهد آن شوند
هیچ برگی در نیفتد از درخت
بی قضا و حکم آن سلطان بخت
این قدر بشنو که این کلی کار
می نگردد جز به امر کردگار
هین توکل کن ملرزان پا و دست
رزق تو بر تو ز تو عاشق تر است
افکن این تدبیر خودرا پیش دوست
گرچه تدبیرت هم از تدبیر اوست
عزیزالدین نسفی
مولوی هم در این باره سروده است:
سیل و جوها بر مراد او روند
اختران ز آن سان که خواهد آن شوند
هیچ برگی در نیفتد از درخت
بی قضا و حکم آن سلطان بخت
این قدر بشنو که این کلی کار
می نگردد جز به امر کردگار
هین توکل کن ملرزان پا و دست
رزق تو بر تو ز تو عاشق تر است
افکن این تدبیر خودرا پیش دوست
گرچه تدبیرت هم از تدبیر اوست
کامل صفتی راه فنا میپیمود
چون باد گذر کرد ز دریای وجود
یک موی ز هست او بر او باقی بود
آن موی به چشم فقر زنار نمود
#مولانای_جان
چون باد گذر کرد ز دریای وجود
یک موی ز هست او بر او باقی بود
آن موی به چشم فقر زنار نمود
#مولانای_جان
کاری ز درون جان میباید
وز قصه شنیدن این گره نگشاید
یک چشمهٔ آب در درون خانه
به زان رودی که از برون میآید
#مولانای_جان
وز قصه شنیدن این گره نگشاید
یک چشمهٔ آب در درون خانه
به زان رودی که از برون میآید
#مولانای_جان
فردا که به محشر اندر آید زن و مرد
از بیم حساب رویها گردد زرد
من عشق ترا به کف نهم پیش برم
گویم که حساب من از این باید کرد
#مولانای_جان
از بیم حساب رویها گردد زرد
من عشق ترا به کف نهم پیش برم
گویم که حساب من از این باید کرد
#مولانای_جان