شرح میخواهد بیان این سخن
لیک میترسم از اَفهامِ کهن
بیان سخن من نیازمند به شرح است ولی میترسم که فهمهای کهنه و فرسوده و ناتوان راز و اسرار سخن مرا درک نکنند و بر اوهام بیمعنی و خیالات بی اساس ره پویند.
فهمهای کهنهی کوتهنظر
صد خیالِ بد در آرَد در فِکَر
درکهای کهنه و فرسودهی کوتاهنظران، برای افکار و اندیشههای دیگران، صدها خیال بد و ناروا پدید میآورد.
#شرح_مثنوی_مولانا
#کریم_زمانی
پرتو حق است آن، معشوق نیست
خالق است آن، گوئیا مخلوق نیست
زن در واقع معشوق مرد نیست بلکه پرتوی است از جمال حضرت حق تعالی. او جلوهای است از خالق در کِسوَت مخلوق.
نجم رازی گوید: آدم چون در جمالِ حوا
نگریست. پرتو جمال حق دید بر مشاهدهی حوا ظاهر شده که كُلُّ جَمِيلٍ مِنْ جَمَالِ اللهِ.
مولانا در این ابیات نظر درخشان خود را در مورد زن اظهار کرده است. در مثنوی ابیاتی در مذمت زن نیز دیده میشود، اما به یقین توان گفت که آن ابیات عقیدهی شخصی مولانا نیست بل او دید عرفیِ زمانهی خود را در بارۀ زن منعکس کرده است چنانکه زندگی شخصی او نشان میدهد که سلوکش با زنان بسیار محترمانه و محبتآمیز بوده است.
مولانا در این ابیات اهمیت زن را در صفت مهرآمیز و عاطفی او میداند که ترجمان صفت رحمت الهی است نه جنبههای جسمی و جنسیِ او. اگر مردی جنبههای عاطفی و احساسات لطیف زنان را درک کند قطعاً از آن طریق به حق و حقیقت راه پیدا کند چنانکه ابنعربی نیز در فَصّ بیست و هفتم از كتاب فصوصالحکم (فصّ محمدی) زن را والاترین مظهر خدا میداند و وصلت با او را همطراز با اتحاد عاشقانه با خدا میشمرد. او میگوید زن برای عارف، کاملترین مظهر تجلّی خلاقیت خداوند است: فَشُهُودُ الْحَقِّ فِي النِّسَاءِ أَعْظَمُ الشُّهُودِ وَأَكْمَلُهُ.
براساس نظر ابنعربی که بسیاری از شارحان مثنوی بدان استناد جستهاند مرد فقط جنبهی فاعلی دارد. بدان سبب که مرد زن را باردار میکند. اما زن هم جنبهی فعل پذیری (انفعالی) دارد و هم جنبۀ فاعلی از آنرو که هم از مرد، نطفه میپذیرد و هم نطفه را میپرورد و آنرا به انسان کامل مبدل میکند.
به هر حال این نـظر مشعشع مولانا دربارهی زن، آن هم در قرون وسطی بس اعجابانگیز است!
#شرح_مثنوی_مولانا
#کریم_زمانی
مُرغِ فِتْنهیْ دانه بر بام است او
پَر گُشاده بَستهٔ دام است او
برای مثال، پرندهای که مفتونِ دانه شده هرچند او روی بام است و ظاهراً بال و پری آزاد و گشاده دارد و هنوز اسیر نشده است، اما برحسب واقع اسیر دام است. (زیرا میل به خوردنِ دانه در او قوی و استوار است و همین وابستگی به دانه او را اسیر نموده است.)
چون به دانه داد او دل را به جان
ناگرفته مَر وِرا بِگْرفته دان
از آنرو که او از روی میل و علاقه دل به دانه داده است اگر اسیر هم نشده باشد تو باید او را اسیر بحساب آوری.
آن نَظَرها که به دانه میکُند
آن گِرِه دان کو به پا بَرمیزَنَد
هر نگاهی را که آن پرندهی بینوا از روی میل و علاقه به دانه میاندازد، گرهی بدان که او بر پای خود میزند.
دانه گَوید گر تو میدُزدی نَظَر
من هَمیدُزدم زِ تو صَبر و مَقَر
دانه با زبان حال به آن پرنده میگوید اگرچه تو ظاهراً نگاهت را از من میدزدی و چنین وانمود میکنی که به من نگاه نمیکنی اما بدان که سرانجام من از تو صبر و قرار را خواهم ربود.
چون کَشیدَت آن نَظَر اَنْدر پِیاَم
پَس بِدانی کَزْ تو من غافِل نیاَم
وقتی که آن نگاه علاقمندانهی تو، تو را به دنبال من کشید، درخواهی یافت که من از تو غافل نیستم.
#شرح_مثنوی_مولانا
#کریم_زمانی
دفتر چهارم
از کرم دان اینکه می ترساندت
تا به ملک ایمنی بنشاندت
وقتی دردی در ما ایجاد میشه( مثل فروپاشی یه رابطه سمی)
باید اگاه باشیم و درک کنیم که این درد رحمت خداست یعنی قراره مارو رشد بده
#شرح_مثنوی_مولانا
تا به ملک ایمنی بنشاندت
وقتی دردی در ما ایجاد میشه( مثل فروپاشی یه رابطه سمی)
باید اگاه باشیم و درک کنیم که این درد رحمت خداست یعنی قراره مارو رشد بده
#شرح_مثنوی_مولانا
مُرغِ فِتْنهیْ دانه بر بام است او
پَر گُشاده بَستهٔ دام است او
برای مثال، پرندهای که مفتونِ دانه شده هرچند او روی بام است و ظاهراً بال و پری آزاد و گشاده دارد و هنوز اسیر نشده است، اما برحسب واقع اسیر دام است. (زیرا میل به خوردنِ دانه در او قوی و استوار است و همین وابستگی به دانه او را اسیر نموده است.)
چون به دانه داد او دل را به جان
ناگرفته مَر وِرا بِگْرفته دان
از آنرو که او از روی میل و علاقه دل به دانه داده است اگر اسیر هم نشده باشد تو باید او را اسیر بحساب آوری.
آن نَظَرها که به دانه میکُند
آن گِرِه دان کو به پا بَرمیزَنَد
هر نگاهی را که آن پرندهی بینوا از روی میل و علاقه به دانه میاندازد، گرهی بدان که او بر پای خود میزند.
دانه گَوید گر تو میدُزدی نَظَر
من هَمیدُزدم زِ تو صَبر و مَقَر
دانه با زبان حال به آن پرنده میگوید اگرچه تو ظاهراً نگاهت را از من میدزدی و چنین وانمود میکنی که به من نگاه نمیکنی اما بدان که سرانجام من از تو صبر و قرار را خواهم ربود.
چون کَشیدَت آن نَظَر اَنْدر پِیاَم
پَس بِدانی کَزْ تو من غافِل نیاَم
وقتی که آن نگاه علاقمندانهی تو، تو را به دنبال من کشید، درخواهی یافت که من از تو غافل نیستم.
#شرح_مثنوی_مولانا
پَر گُشاده بَستهٔ دام است او
برای مثال، پرندهای که مفتونِ دانه شده هرچند او روی بام است و ظاهراً بال و پری آزاد و گشاده دارد و هنوز اسیر نشده است، اما برحسب واقع اسیر دام است. (زیرا میل به خوردنِ دانه در او قوی و استوار است و همین وابستگی به دانه او را اسیر نموده است.)
چون به دانه داد او دل را به جان
ناگرفته مَر وِرا بِگْرفته دان
از آنرو که او از روی میل و علاقه دل به دانه داده است اگر اسیر هم نشده باشد تو باید او را اسیر بحساب آوری.
آن نَظَرها که به دانه میکُند
آن گِرِه دان کو به پا بَرمیزَنَد
هر نگاهی را که آن پرندهی بینوا از روی میل و علاقه به دانه میاندازد، گرهی بدان که او بر پای خود میزند.
دانه گَوید گر تو میدُزدی نَظَر
من هَمیدُزدم زِ تو صَبر و مَقَر
دانه با زبان حال به آن پرنده میگوید اگرچه تو ظاهراً نگاهت را از من میدزدی و چنین وانمود میکنی که به من نگاه نمیکنی اما بدان که سرانجام من از تو صبر و قرار را خواهم ربود.
چون کَشیدَت آن نَظَر اَنْدر پِیاَم
پَس بِدانی کَزْ تو من غافِل نیاَم
وقتی که آن نگاه علاقمندانهی تو، تو را به دنبال من کشید، درخواهی یافت که من از تو غافل نیستم.
#شرح_مثنوی_مولانا
از هواها کِی رَهی بیجامِ هو؟
ای زِ هو قانِع شُده با نامِ هو
ای که از حقیقت «هو» فقط به لفظ آن قناعت کردهای و به لقلقهی لسان، اکتفا نمودهای، بدون آنکه جام تجلیِ ذاتیِ «الله» را بنوشی، کی میتوانی از کمند هوای نفس برهی؟ یعنی نمیتوانی برهی.
#شرح_مثنوی_مولانا
#استاد_کریم_زمانی
از هواها کِی رَهی بیجامِ هو؟
ای زِ هو قانِع شُده با نامِ هو
ای که از حقیقت «هو» فقط به لفظ آن قناعت کردهای و به لقلقهی لسان، اکتفا نمودهای، بدون آنکه جام تجلیِ ذاتیِ «الله» را بنوشی، کی میتوانی از کمند هوای نفس برهی؟ یعنی نمیتوانی برهی.
#شرح_مثنوی_مولانا
ای زِ هو قانِع شُده با نامِ هو
ای که از حقیقت «هو» فقط به لفظ آن قناعت کردهای و به لقلقهی لسان، اکتفا نمودهای، بدون آنکه جام تجلیِ ذاتیِ «الله» را بنوشی، کی میتوانی از کمند هوای نفس برهی؟ یعنی نمیتوانی برهی.
#شرح_مثنوی_مولانا