Forwarded from منیژه بانو نورانی
انسان از سه چیز درست شده
رنج، کار و عشق
ما به خاطر عشق، رنج مى کشیم
از سر رنج، کار مى کنیم
و در پى کار، عاشق مى شویم...
#محمود_دولت_آبادی
رنج، کار و عشق
ما به خاطر عشق، رنج مى کشیم
از سر رنج، کار مى کنیم
و در پى کار، عاشق مى شویم...
#محمود_دولت_آبادی
Forwarded from گلها (سیده فریبا)
گاه آدم، خود آدم، عشق است.
بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است.
در تو عشق می جوشد،
بی آنکه ردش را بشناسی. بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده. شاید نخواهی هم. شاید هم بخواهی و ندانی. نتوانی که بدانی....
عشق، گاهی همان یاد کمرنگ
سلوچ است و دست های به گل آلوده ی تو که دیواری را سفید می کنند.
عشق، گاه خود مرگان است ، پیدا و ناپیداست! عشق، گاه تو را به شوق می جنباند و گاه به درد در چاهیت فرو می کشد.
جای خالی سلوچ 📚
#محمود_دولت_آبادی
بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است.
در تو عشق می جوشد،
بی آنکه ردش را بشناسی. بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده. شاید نخواهی هم. شاید هم بخواهی و ندانی. نتوانی که بدانی....
عشق، گاهی همان یاد کمرنگ
سلوچ است و دست های به گل آلوده ی تو که دیواری را سفید می کنند.
عشق، گاه خود مرگان است ، پیدا و ناپیداست! عشق، گاه تو را به شوق می جنباند و گاه به درد در چاهیت فرو می کشد.
جای خالی سلوچ 📚
#محمود_دولت_آبادی
نمی دانم تو ملتفت شدهای یا نه که بعضی مردها از عمری که دارند، پیرترند ...
📕 کلیدر
✍🏻 #محمود_دولت_آبادی
📚
📕 کلیدر
✍🏻 #محمود_دولت_آبادی
📚
شب نمیتواند تمام نشود
طبیعتِ شب آن است
که برود رو به صبح،
نمیتواند یک جا بماند
مجبور است بگذرد.
#محمود_دولت_آبادی
طبیعتِ شب آن است
که برود رو به صبح،
نمیتواند یک جا بماند
مجبور است بگذرد.
#محمود_دولت_آبادی
چرا نوبت به ما که میرسد
دعوای حلال وحرام پیش میآید؟!
لابد مال حرام،
وقتی یک خوشه یک خوشه باشد
حرام است
اما وقتیخرمن خرمن باشد
حرام حساب نمیشود؟
#محمود_دولت_آبادی
دعوای حلال وحرام پیش میآید؟!
لابد مال حرام،
وقتی یک خوشه یک خوشه باشد
حرام است
اما وقتیخرمن خرمن باشد
حرام حساب نمیشود؟
#محمود_دولت_آبادی
آدمی به مرور آرام میگیرد، بزرگ می شود، بالغ میشود و پای اشتباهاتش می ایستد،
آنها را به گردن دیگران نمیاندازد و دنبال مقصر نمیگردد؛
گذشتهاش را قبول می کند، نادیدهاش نمیگیرد و اجازه میدهد هر چیزی که بوده در همان گذشته بماند.
آدمی از یک جایی به بعد می فهمد که از حالا باید آینده اش را از نو بسازد اما به نوعی دیگر
میفهمد که زندگی یک موهبت است،
یک غنیمت است ، یک نعمت است و نباید آن را فدای آدمهای بی مقدار کرد.
اصلا از یک جایی به بعد
حال آدم، خودش خوب میشود...
#محمود_دولت_آبادی
آنها را به گردن دیگران نمیاندازد و دنبال مقصر نمیگردد؛
گذشتهاش را قبول می کند، نادیدهاش نمیگیرد و اجازه میدهد هر چیزی که بوده در همان گذشته بماند.
آدمی از یک جایی به بعد می فهمد که از حالا باید آینده اش را از نو بسازد اما به نوعی دیگر
میفهمد که زندگی یک موهبت است،
یک غنیمت است ، یک نعمت است و نباید آن را فدای آدمهای بی مقدار کرد.
اصلا از یک جایی به بعد
حال آدم، خودش خوب میشود...
#محمود_دولت_آبادی
عشق، مگر حتما باید پیدا و آشکار باشد تا به آدمیزاد حق عاشق شدن، عاشق بودن بدهد؟ گاه عشق گم است؛ اما هست. هست، چون نیست! عشق، مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟
نه! عشق اگر پیدا باشد، که دیگر عشق نیست! معرفت است. عشق، از آن رو هست، که نیست! پیدا نیست و حس می شود. می شوراند. منقلب می کند. به رقص و شلنگ اندازی وا می دارد. می گریاند. می چزاند. می کوباند و می دواند. دیوانه به صحرا!
گاه آدم؛ خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است. در تو، عشق می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی! بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده! شاید، نخواهی هم. شاید هم، بخواهی و ندانی. نتوانی که بدانی. عشق، گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است و دست های آلوده تو که دیواری را سفید می کنند!
#محمود_دولت_آبادی
نه! عشق اگر پیدا باشد، که دیگر عشق نیست! معرفت است. عشق، از آن رو هست، که نیست! پیدا نیست و حس می شود. می شوراند. منقلب می کند. به رقص و شلنگ اندازی وا می دارد. می گریاند. می چزاند. می کوباند و می دواند. دیوانه به صحرا!
گاه آدم؛ خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است. در تو، عشق می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی! بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده! شاید، نخواهی هم. شاید هم، بخواهی و ندانی. نتوانی که بدانی. عشق، گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است و دست های آلوده تو که دیواری را سفید می کنند!
#محمود_دولت_آبادی
عشق را از عَشَقه گرفتهاند...
عشقه چیست؟
عشق را از عشقه گرفتهاند و آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بُنِ درخت، اول بیخ در زمین سخت کُند، پس سر برآرد و خود را در درخت میپیچد و همچنان میرود تا جملهی درخت را فرا گیرد، و چنانش در شکنجه کُند که نَم در درخت نمانَد، و هر غذا که به واسطهی آب و هوا به درخت میرسد به تاراج میبرد تا آنگاه که درخت خشک شود... .
#محمود_دولت_آبادی
سُلوک، نشر چشمه، ص۲۸
۱۰_مرداد_زادروز_محمود_دولت_آبادی
عشقه چیست؟
عشق را از عشقه گرفتهاند و آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بُنِ درخت، اول بیخ در زمین سخت کُند، پس سر برآرد و خود را در درخت میپیچد و همچنان میرود تا جملهی درخت را فرا گیرد، و چنانش در شکنجه کُند که نَم در درخت نمانَد، و هر غذا که به واسطهی آب و هوا به درخت میرسد به تاراج میبرد تا آنگاه که درخت خشک شود... .
#محمود_دولت_آبادی
سُلوک، نشر چشمه، ص۲۸
۱۰_مرداد_زادروز_محمود_دولت_آبادی
ما را مثل عقرب بار آورده اند؛مثل عقرب!
ما مردم صبح که سر از بالین ورمی داریم
تا شب که سر مرگمان را می گذاریم، مدام همدیگر را می گزیم. بخیلیم؛بخیل!
خوشمان می آید که سر راه دیگران سنگ بیندازیم؛
خوشمان می آید که دیگران را خوار و فلج ببینیم.
اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند،
مثل این است که گوشت تن ما را می جود.
تنگ نظریم ما مردم.
تنگ نظر و بخیل.
بخیل و بدخواه.
وقتی می بینیم دیگری سر گرسنه زمین می گذارد،
انگار خیال ما راحت تر است.
وقتی می بینیم کسی محتاج است،
اگر هم به او کمک کنیم،
باز هم مایه خاطر جمعی ما هست.
انگار که از سرپا بودن همدیگر بیم داريم...
#کلیدر
#محمود_دولت_آبادی
ما مردم صبح که سر از بالین ورمی داریم
تا شب که سر مرگمان را می گذاریم، مدام همدیگر را می گزیم. بخیلیم؛بخیل!
خوشمان می آید که سر راه دیگران سنگ بیندازیم؛
خوشمان می آید که دیگران را خوار و فلج ببینیم.
اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند،
مثل این است که گوشت تن ما را می جود.
تنگ نظریم ما مردم.
تنگ نظر و بخیل.
بخیل و بدخواه.
وقتی می بینیم دیگری سر گرسنه زمین می گذارد،
انگار خیال ما راحت تر است.
وقتی می بینیم کسی محتاج است،
اگر هم به او کمک کنیم،
باز هم مایه خاطر جمعی ما هست.
انگار که از سرپا بودن همدیگر بیم داريم...
#کلیدر
#محمود_دولت_آبادی
برای همدل خود لازم نیست همه چیز را بگویی تا او اندکی از تو را بفهمد،
بلکه کافیست اندکی بر زبان بیاوری تا او همهی تو را دریابد.
#محمود_دولت_آبادی
بلکه کافیست اندکی بر زبان بیاوری تا او همهی تو را دریابد.
#محمود_دولت_آبادی
مهربان باش، اما از آدمهای پرتوقع فاصله بگیر مقیاست را به هم می زنند وحرمت مهرت را می شکنند، آنها حافظه ضعیفی دارند، خوبی ها را زود فراموش می کنند.
#محمود_دولت_آبادی
#محمود_دولت_آبادی
این مردم ظاهربین
به سرِ آستین آدم نگاه می کنند.
سرِ آستین آدم اگر کهنه باشد
هر کلامش اگر دُر و گوهر هم باشد
آن را ور نمی چینند...
#محمود_دولت_آبادی
به سرِ آستین آدم نگاه می کنند.
سرِ آستین آدم اگر کهنه باشد
هر کلامش اگر دُر و گوهر هم باشد
آن را ور نمی چینند...
#محمود_دولت_آبادی
این مردم ظاهربین
به سرِ آستین آدم نگاه می کنند.
سرِ آستین آدم اگر کهنه باشد
هر کلامش اگر دُر و گوهر هم باشد
آن را ور نمی چینند...
#محمود_دولت_آبادی
به سرِ آستین آدم نگاه می کنند.
سرِ آستین آدم اگر کهنه باشد
هر کلامش اگر دُر و گوهر هم باشد
آن را ور نمی چینند...
#محمود_دولت_آبادی
میان ما و این زندگانی یک چیزی
گنگ ماند...
ما دیر آمدیم ، یا زود؟
هر چه بود به موقع نیامدیم !!
#محمود_دولت_آبادی
#کلیدر
گنگ ماند...
ما دیر آمدیم ، یا زود؟
هر چه بود به موقع نیامدیم !!
#محمود_دولت_آبادی
#کلیدر
آن جا یک قهوه خانه بود.
اما ننشستیم به نوشیدن دو تا استکان چای.
چرا؟
دنیا خراب می شد اگر دقایقی آن جا مینشستیم
و نفری یک استکان چای میخوردیم؟
عجله،
همیشه عجله...
کدام گوری میخواستم بروم؟
من به بهانه رسیدن به زندگی،
همیشه زندگی را کشته ام...
#روزگار_سپری_شده_مردم_سالخورده
#محمود_دولت_آبادی
اما ننشستیم به نوشیدن دو تا استکان چای.
چرا؟
دنیا خراب می شد اگر دقایقی آن جا مینشستیم
و نفری یک استکان چای میخوردیم؟
عجله،
همیشه عجله...
کدام گوری میخواستم بروم؟
من به بهانه رسیدن به زندگی،
همیشه زندگی را کشته ام...
#روزگار_سپری_شده_مردم_سالخورده
#محمود_دولت_آبادی