عزم آن دارم
که امشب نیم مست
پای کوبان
کوزه ی دردی به دست
سر به بازار قلندر در نهم
پس به یک ساعت ببازم
هر چه هست
#عطار_نیشابوری
که امشب نیم مست
پای کوبان
کوزه ی دردی به دست
سر به بازار قلندر در نهم
پس به یک ساعت ببازم
هر چه هست
#عطار_نیشابوری
"و گفت: بیزارم از آن خدای که به طاعتِ من، از من خشنود شود و به معصیتِ من، از من خشم گیرد. پس او خود در بندِ من است تا من چه کنم..."
#تذکرةالأولیا
#عطار_نیشابوری
#تذکرةالأولیا
#عطار_نیشابوری
وگفت:
جوانمردی زبانیست بیگفتار
بینائیست بیدیدار
تنی است بیکردار
دلیلی است بیاندیشه
چشمهای است از دریا و سر های دریا
#تذكرة_الاولياء
#عطار_نیشابوری
#ذکر_شیخ_ابوالحسن_خرقانی
جوانمردی زبانیست بیگفتار
بینائیست بیدیدار
تنی است بیکردار
دلیلی است بیاندیشه
چشمهای است از دریا و سر های دریا
#تذكرة_الاولياء
#عطار_نیشابوری
#ذکر_شیخ_ابوالحسن_خرقانی
.
تا چند در این مقام بیدادگران
روزی بهشبی شبی بهروزی گذران
هین کاسهٔ می! که عمر در بیخبری
از کیسهٔ ما میرود ای بیخبران!
#عطّار نیشابوری،مختارنامه
تا چند در این مقام بیدادگران
روزی بهشبی شبی بهروزی گذران
هین کاسهٔ می! که عمر در بیخبری
از کیسهٔ ما میرود ای بیخبران!
#عطّار نیشابوری،مختارنامه
نه همچو منت بهمهر یاری خیزد
نه نیز چو من بهروزگاری خیزد
من خاک تو و تو میدهی بر بادم
ترسم که میان ما غباری خیزد
#عطّار نیشابوری، مختارنامه
نه نیز چو من بهروزگاری خیزد
من خاک تو و تو میدهی بر بادم
ترسم که میان ما غباری خیزد
#عطّار نیشابوری، مختارنامه
شیخ #ابوالحسن_خرقانی شبی در نماز بود.
آوازی شنید که :
" ابوالحسن!
خواهی که آنچه از تو میدانم، با خلق بگویم تا سنگسارت کنند !؟
شیخ گفت:
" بار الها!
خواهی تا آنچه از کرم و رحمت تو میدانم و میبینم با خلق بگویم،
تا دیگر هیچکس سجودت نکند؟ "
آواز آمد: " نه از تو، نه از من...! "
#تذکره_الاولیا
#عطار_نیشابوری
25 فروردین بزرگداشت عطار نیشابوری است. در بزرگی او همین بس که
حضرت #مولانا میفرماید:
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچهایم...
آوازی شنید که :
" ابوالحسن!
خواهی که آنچه از تو میدانم، با خلق بگویم تا سنگسارت کنند !؟
شیخ گفت:
" بار الها!
خواهی تا آنچه از کرم و رحمت تو میدانم و میبینم با خلق بگویم،
تا دیگر هیچکس سجودت نکند؟ "
آواز آمد: " نه از تو، نه از من...! "
#تذکره_الاولیا
#عطار_نیشابوری
25 فروردین بزرگداشت عطار نیشابوری است. در بزرگی او همین بس که
حضرت #مولانا میفرماید:
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچهایم...
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو دایما بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش
دیدهٔ جان روی او تا بنبیند عیان
در طلب روی او روی به دیوار باش
ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش
نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد ساختهٔ کار باش
در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن
تو به یکی زندهای از همه بیزار باش
گر دل و جان تو را دُرّ بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش
#عطار_نیشابوری
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو دایما بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش
دیدهٔ جان روی او تا بنبیند عیان
در طلب روی او روی به دیوار باش
ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش
نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد ساختهٔ کار باش
در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن
تو به یکی زندهای از همه بیزار باش
گر دل و جان تو را دُرّ بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش
#عطار_نیشابوری
این گره کز تو بر دل افتادست
کی گشاید که مشکل افتادست
ناگشاده هنوز یک گرهم
صد گره نیز حاصل افتادست
#عطار_نیشابوری
کی گشاید که مشکل افتادست
ناگشاده هنوز یک گرهم
صد گره نیز حاصل افتادست
#عطار_نیشابوری
نقل است که شیخ ابوالحسن خرقانی گفت: دو برادر بودند و مادری ، یک برادر بخدمت مادر مشغول شدی و یک برادر به خدمت خداوند مشغول بود ...
آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود با خدمت خدایش خوش بود، یک شب چون دیگر شب ها به خدمت خداوند سر بسجده نهاد و کمی بعد بخفت و در خواب دید که آوازی آمد که برادر ترا بیامرزیدیم و ترا نیز به حرمت او بخشیدیم .
گفت: آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر ، از چه روی است او را از من گرامی تر می دارید؟ ندا آمد آنچه تو میکنی ما از آن بینیازیم ولیکن مادرت از خدمت فرزند بی نیاز نیست ...
تذکرة_الاولیا
#عطار_نیشابوری
آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود با خدمت خدایش خوش بود، یک شب چون دیگر شب ها به خدمت خداوند سر بسجده نهاد و کمی بعد بخفت و در خواب دید که آوازی آمد که برادر ترا بیامرزیدیم و ترا نیز به حرمت او بخشیدیم .
گفت: آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر ، از چه روی است او را از من گرامی تر می دارید؟ ندا آمد آنچه تو میکنی ما از آن بینیازیم ولیکن مادرت از خدمت فرزند بی نیاز نیست ...
تذکرة_الاولیا
#عطار_نیشابوری
چون بر بساط دلبری شطرنج عشقم میبری
گشتم ز جان و دل بری ای یار عیار آمده
تا نرد عشقت باختم شش را ز یک نشناختم
چون جان و دل درباختم هستم به زنهار آمده
#عطار_نیشابوری
گشتم ز جان و دل بری ای یار عیار آمده
تا نرد عشقت باختم شش را ز یک نشناختم
چون جان و دل درباختم هستم به زنهار آمده
#عطار_نیشابوری
بینهایت درد دل دارم ز تو
جان اگر دارم خجل دارم ز تو
عمر در اندوه تو بردم به سر
کاشکی بودیم صد عمر دگر
تا در اندوهت به سر میبردمی
هر زمان دردی دگر میبردمی
#عطار_نیشابوری
جان اگر دارم خجل دارم ز تو
عمر در اندوه تو بردم به سر
کاشکی بودیم صد عمر دگر
تا در اندوهت به سر میبردمی
هر زمان دردی دگر میبردمی
#عطار_نیشابوری
یکى گفت به او چرا شب نماز نمى کنى؟ گفت مرا فراغت نماز نیست،
من گرد ملکوت مى گردم
هرجا افتاده اى است
دست او را مى گیرم
#عطار_نیشابوری
#تذكرة_الاولياء
#ذکر_بایزید_بسطامی
#سلطان_العارفین
من گرد ملکوت مى گردم
هرجا افتاده اى است
دست او را مى گیرم
#عطار_نیشابوری
#تذكرة_الاولياء
#ذکر_بایزید_بسطامی
#سلطان_العارفین
اي بلبل خوشنوا، فغان كن
عيد است، نواي عاشقان كن
چون سبزه زخاك سر برآورد
ترك دل و برگ بوستان كن
#عطار_نیشابوری
عيد است، نواي عاشقان كن
چون سبزه زخاك سر برآورد
ترك دل و برگ بوستان كن
#عطار_نیشابوری
محو شد اجزای کل من ز هم
فارغم از خوف و شادی و ز غم
گنج پنهانم، درین جسم آمدم
سرو اعلانم، درین اسم آمدم
من وجود خویش را فانی کنم
در لقای حق، به حق باقی کنم
من به اسرار آورم این جسم را
پس به گفتار آورم این رسم را
تا بدانند عاشقان سوخته
اسم اعظم گشت در دین دوخته
من برای جمله عالم آمدم
لاجرم در نفس آدم آمدم
من برای راه عشاق آمدم
لاجرم در عشق، مشتاق آمدم
جسم خود را در ره حق باختم
سِرّ معنی را به جان بشناختم
اولین وآخرین من بودهام
طاهرین و باطنین من بودهام
من خدایم، من خدایم، من خدا
فارغم از کبر وکینه وز هوا
#عطار_نیشابوری
فارغم از خوف و شادی و ز غم
گنج پنهانم، درین جسم آمدم
سرو اعلانم، درین اسم آمدم
من وجود خویش را فانی کنم
در لقای حق، به حق باقی کنم
من به اسرار آورم این جسم را
پس به گفتار آورم این رسم را
تا بدانند عاشقان سوخته
اسم اعظم گشت در دین دوخته
من برای جمله عالم آمدم
لاجرم در نفس آدم آمدم
من برای راه عشاق آمدم
لاجرم در عشق، مشتاق آمدم
جسم خود را در ره حق باختم
سِرّ معنی را به جان بشناختم
اولین وآخرین من بودهام
طاهرین و باطنین من بودهام
من خدایم، من خدایم، من خدا
فارغم از کبر وکینه وز هوا
#عطار_نیشابوری
تا چند در این مقام بیدادگران
روزی بهشبی شبی بهروزی گذران
هین کاسهٔ می! که عمر در بیخبری
از کیسهٔ ما میرود ای بیخبران!
#عطّار نیشابوری
روزی بهشبی شبی بهروزی گذران
هین کاسهٔ می! که عمر در بیخبری
از کیسهٔ ما میرود ای بیخبران!
#عطّار نیشابوری
نه همچو منت بهمهر یاری خیزد
نه نیز چو من بهروزگاری خیزد
من خاک تو و تو میدهی بر بادم
ترسم که میان ما غباری خیزد
#عطّار نیشابوری،
نه نیز چو من بهروزگاری خیزد
من خاک تو و تو میدهی بر بادم
ترسم که میان ما غباری خیزد
#عطّار نیشابوری،
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و گفت:
دوستی اهل این زمانه را چون خوردنی بازار یافتم، به بوی خوش، به طعم ناخوش.
#تذکرة_الاولیاء
#ذکر_مالک_دینار
#عطار_نیشابوری
دوستی اهل این زمانه را چون خوردنی بازار یافتم، به بوی خوش، به طعم ناخوش.
#تذکرة_الاولیاء
#ذکر_مالک_دینار
#عطار_نیشابوری