معرفی عارفان
1.12K subscribers
32.8K photos
11.8K videos
3.18K files
2.7K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
زخود بیگانگی را آشنایی عشق می داند
به خود مشغول بودن را جدایی عشق می ماند

همان با زلف لیلی روح مجنون می کند بازی
ز زنجیر محبت کی رهایی عشق می داند؟

مگو چون بلبل و قمری سخن از سرو و گل اینجا
که این افسانه ها را ژاژ خایی عشق می داند

به بزم عشق مهر بی نیازی بر مدار از لب
که همت خواستن را هم گدایی عشق می داند

دل خوش مشرب و پیشانی وا کرده ای دارد
که سنگ کودکان را مومیایی عشق می داند

چو دیدی دست و تیغ عشق را از دور بسمل شو
که بال و پر زدن را بد ادایی عشق می داند

زسختی رو نمی تابد، زکوه غم نمی نالد
نژاد از سنگ دارد مومیایی، عشق می داند

نمی دانم چه سازم تا فنای مطلقم داند
که در خود گم شدن را خودنمایی عشق می داند

چو عشق آمد به دل صائب مکن اندیشه سامان
کجا چون عقل ناقص کدخدایی عشق می داند؟

#صائب_تبریزی
🥀🌸🥀🌸🥀

       🔵 به هوش باشیم 🔵

                     ۴۷۳

             ⭕️جعلیاتِ⭕️
                     در
        ❗️فضایِ  مجازی❗️


             اثرِ دیگری از
   🟢جاعلانِ مجازی‌نشین🟢



خنده باید زد به ریش روزگار
ورنه دیر یا زود پیرت می کند

سنگ اگر باشی خمیرت می کند
شیر اگر باشی پنیرت می کند

باغ اگر باشی کویرت می کند
شاه اگر باشی حقیرت می کند

ثروت ار داری فقیرت می کند
گاز را بگرفته زیرت می کند

عاقبت از عمر سیرت می کند
گر زدی قهقه به ریش روزگار

ریش را چرخانده شیرت می کند
دل به تو داده دلیرت می کند

خویشتن فرش مسیرت می کند
عشق را نور ضمیرت می کند

خاک اگر باشی حریرت می کند
کورش ار باشی کبیرت می کند

رستم ار باشی امیرت می کند
آشپز باشی وزیرت می کند

پس بخندید و بخندانید هم
خنده دنیا را اسیرت می کند



  #گوینده_اصلی
#محمود مسعودی


#جعل_شده  به نام 👇
    
#سیمین بهبهانی


#اشعار_جعلی_را_بشناسیم
#متون_جعلی_را_بشناسیم
#اشعار_جعلی_منتشر_نکنیم

🥀🌸🥀🌸🥀
آب, آیینه عشق گذران است
تو که امروزنگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی
چندی از این شهر سفر کن...

#فریدون_مشیری
Shekar
Ebi
#ابی

شکار
می خور که ز دل کثرت و قلت ببرد
و اندیشه هفتاد و دو ملت ببرد

پرهیز مکن ز کیمیایی که از او
یک جرعه خوری هزار علت ببرد

#خیام_نیشابوری
فکندی پوشش از اندامِ چون گُل مُردم از غیرت
ز پیراهن تو بیرون آمدی من در کفن رفتم """"""


[جناب عجزی تبریزی]
چه یکنواخت و بی‌روح می‌شود هستی

اگر که عشق نخندد

امید اگر ندرخشد

اگر نباشد شادی و گاهگاهی درد...

#ژاله_اصفهانی
 ‌ ‍ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌ ‌

"محبوب من..!"
در عبادتم....
چنان با شما سخن مى‌ڪَويم
ڪه خداوند به ڪَريه مى‌افتد،

"محبوب من..!"
در آن هنڪَام...
ڪه ڪَل‌هاے سرخ
در دشت‌ها مى‌رويند،
و باغ‌ها لبريز طراوتند،
و باد با زلف شما به پچ‌ پچ است
در آن مساحت اسيرے عشق
             شما را #دوست‌دارم...

#محمد‌_صالح_علا
آنجا شیخی بود، مرا نصیحت آغاز کرد، که با خلق با قدر حوصله‌ی ایشان سخن گوی.
و به قدر صفا و اتحادِ ایشان ناز کن.
گفتم:
راست می‌گویی، ولیکن نمی‌توانم گفتن جوابِ تو، چو نصیحت کردی و تو را حوصله‌ی این جواب نمی‌بینم!.

#شمس_تبريزى
مشرق و مغرب اَر رَوَم وَر سویِ آسمان شوم

نیست نشانِ زندگی، تا نرسد نشانِ تو


#مولانا
وقتی حس شکرگزاری را درک کنید و اجازه دهید در عمق وجودتان بنشیند، برای همه چیز شکرگزار ميشوید.

هر چه شکرگزارتر باشید،
کمتر شکوه و شکایت می کنيد.
وقتي که شکوه و شکایت ناپدید ميشود، فلاکت هم از میان ميرود.
فلاکت و شکایت در کنار هم اند.
فلاکت در شکایت و ذهن شکایت‌گزار لنگر انداخته است.

فلاکت در شکرگزاری غیر ممکن است
و این یکی از مهمترین رازهایی است که باید آموخت.

چرا برای خندیدن ، منتظر دلیل شویم؟

زندگی چنان که هست دلیلی کافی برای خندیدن است.
زندگی بسیار بیهوده و مسخره است و در عین حال بسیار بسیار زیبا و شگفت انگیز، زندگی ترکیبی از همه چیز است! 
طنز کیهانی خوبی است.
خندیدن ساده‌ترین کار در دنیاست به شرطی که به آن مجال دهید.

#اشو
سالک از نورِ هدایت بِبَرَد راه به دوست

که به جایی نرسد گر به ضَلالت برود


#حضرت_حافظ
نقل است که شیخ ابوالحسن خرقانی گفت: دو برادر بودند و مادری ، یک برادر بخدمت مادر مشغول شدی و یک برادر به خدمت خداوند مشغول بود ...

آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود با خدمت خدایش خوش بود، یک شب چون دیگر شب ها به خدمت خداوند سر بسجده نهاد و کمی بعد بخفت و در خواب دید که آوازی آمد که برادر ترا بیامرزیدیم و ترا نیز به حرمت او بخشیدیم .

گفت: آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر ، از چه روی است او را از من گرامی تر می دارید؟  ندا آمد آنچه تو می‌کنی ما از آن بی‌نیازیم ولیکن مادرت از خدمت فرزند بی نیاز نیست ...

تذکرة_الاولیا
#عطار_نیشابوری
ای درویش!
وقت باشد که عاشق چنان مستغرق معشوق شود که نام معشوق را فراموش کند؛ بلکه غير معشوق هر چیز که باشد جمله فراموش کند.

عزیزالدین نسفی
از فراق خویش همچون دشمنانم می‌کشد
زانکه او را دوست دارم، الغیاث ای دوستان

هم به نگذارد مرا تا با سگان کوی او
روزگاری می‌گذارم، الغیاث ای دوستان

#فخرالدین‌عراقی
دیوان فخرالدین عراقی با مقدمه سعید نفیسی

از جور تو، پناهی جز دامن پرمهرت که نصیب دیگران است نداشتم، دست به گیسویت انداختم

#روزبهان‌بقلی‌شیرازی
عبهر العاشقین به کوشش هنری کربن فرانسوی
پریشان خاطرم از همنشینان عزلتی دارم
خموشی صحبت خاصی ست، با خود خلوتی دارم

#حزین‌لاهیجی
دیوان حزین لاهیجی به گردآوری ذبیح‌الله صاحبکار

آن کس که به صحبت من ره یافت، علامتش آن است که صحبت دیگران بر او سرد و تلخ شود.
نه چنان که سرد شود و همچنین صحبت می کند، بلکه نتواند با ایشان صحبت کردن.

#مقالات‌شمس
تصحیح محمد‌علی موحد
ز گریه شام و سحر دیده چند تَر مانَد؟
دعا کنیم که نی شام و نی سحر مانَد

به غارتِ چمنت بر بهار، منّت‌هاست
که گُل به دستِ تو از شاخه تازه‌تر ماند!

دو زلفِ یار، به هم آنقَدَر نمی‌ماند 
که روزِ ما و شبِ ما به یکدگر ماند!

نهاده‌ام به جگر داغِ عشق و می‌ترسم 
جگر نمانَد و این داغْ بر جگر ماند

کنید داخلِ اجزایِ نوشدارویِ ما
هر آن گیاه که برگش به نیشتر ماند

اگر به جامه‌ی آهن دَمی فِشانم اشک
از او نه اَبره به جا و نه آستر ماند

برای عزّتِ مکتوبِ او به دست آرید 
فرشته‌ای که به مرغانِ نامه‌بَر ماند

ز بس فُتاده به هرگوشه پاره‌های دلم
فضایِ دَهر، به دکّانِ شیشه‌گر ماند

ز شهدِ خامه‌ی #طالب چو لب کنم شیرین 
دو هفته در دهنم طعمِ نیشکر ماند

#طالب

نیشتر: ابزاری که با آن رگ می‌زنند.
ابره: بخش بیرونی لباس
آستر: بخش درونی لباس
دهر: روزگار
خامه: قلم
دریا کشم ز چاه غمت گر برآرم آه
سوزد نهنگ را طپش آه زیر آب

حال من و تو از من و تو دور نیست زانک
تو آب زیر کاهی و من کاه زیر آب

#خاقانی‌شروانی
با مقدمه استاد بدیع الزمان فروزانفر


آری، قاعده چنین رفته است،‌ هر کس که عشق را منکرتر بُوَد، چون عاشق شود، در عاشقی غالی‌تر گردد. باش تا مسئله قلب کنند.
منکر بودم، عشق بتان را یک چند
آن انکارم، مرا بدین روز افگند.

#نجم‌‌الدین‌رازی
گزیده مرصاد العباد به کوشش دکتر محمد امین ریاحی
بنان - کاروان
@moziku
کاروان

همه شب نالم چون نی که غمی دارم
دل و جان بردی اما نشدی یارم
با ما بودی، بی ما رفتی
چو بوی گل به کجا رفتی؟
تنها ماندم، تنها رفتی
چو کاروان رود، فغانم از زمین بر آسمان رود
دور از یارم خون می‌بارم
فتادم از پا به ناتوانی
اسیر عشقم، چنان‌که دانی
رهایی از غم نمی‌توانم
تو چاره‌ای کن، که می‌توانی
گر ز دل برآرم آهی، آتش از دلم خیزد
چون ستاره از مژگانم، اشک آتشین ریزد
چو کاروان رود، فغانم از زمین بر آسمان رود
دور از یارم خون می‌بارم
نه حریفی تا با او غم دل گویم
نه امیدی در خاطر که تو را جویم
ای شادی جان، سرو روان، کز بر ما رفتی
از محفل ما، چون دل ما، سوی کجا رفتی؟
تنها ماندم، تنها رفتی
به کجایی غمگسار من، فغان زار من بشنو بازآ
از صبا حکایتی ز روزگار من بشنو بازآ
بازآ سوی رهی
چون روشنی از دیدهٔ ما رفتی
با قافلهٔ باد صبا رفتی
تنها ماندم، تنها رفتی


#رهی‌معیری
#محمدحسن‌بیوک‌معیری
#استاد‌غلام‌حسین‌بنان
#استادمرتضی‌محجوبی
#استادابوالحسن‌صبا
#استاد‌جوادمعروفی
#استاد‌علی‌تجویدی
#استادهمایون‌خرم
#استادحبیب‌الله‌بدیعی
#استاد‌امیرناصرافتتاح
#استادعباس‌شاپوری
#استادسلیم‌فرزان
عُلُوِّ همّت از بی‌دست‌وپایی عذر می‌خواهد
نباشد پرده‌پوشی چون سواری عیبِ لنگی را

#تأثیر_تبریزی

تصویر: استینا کاستروپ ورزشکار معلولِ بدون پا، دارندهٔ مدال برنز اسب‌سواری پارالمپیک
در درگه ما دوستی یک دله کن

هر چیز که غیرماست آنرا یله کن

یک صبح به اخلاص بیا بر در ما

گر کار تو بر نیامد آنگه گله کن

#ابو_سعید_ابوالخیر