معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #زاری_کردن_رستم_بر_سهراب فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۳ ( #قسمت_چهارم ) ۵۳ بهرستم چنین گفت کاوس کی : ، که از کوهِ البرز ، تا برگِ نی ، ۵۴ همی بُرد خواهد ،،، به گَردش ، سپهر ، نباید فگندن بِدین خاک ، مِهر ، ۵۵ یکی ، زود سازد…
داستان رستم و سهراب
#باز_گشتن_رستم_بزابلستان
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۴
( #قسمت_اول )
۱
وز آنجایگه ، شاه ، لشکر براند ،
به ایران خرامید و ، رستم بماند ،
۲
بِدان ، تا زواره بیاید ز راه ،
بِدو آگهی آوَرَد زان سپاه ،
۳
زواره بیامد سپیدهدمان ،
سپه راند رستم ، هم اندر زمان ،
۴
بُریده ، دُمِ بادپایان ، هزار ،
پُر از خاک ، سر ،،، مهتران نامدار ،
۵
بُریده ، سمندِ سرافراز ،، دُم ،
دریده ، همه کوس و ، روئینهخُم ،
۶
سپه ، پیشِ تابوت ، میراندند ،
بزرگان ، بهسر ، خاک بفشاندند ،
۷
پس آنگه ، سویِ زابلستان کشید ،
چو ، آگاهی از وی ، به دستان رسید ،
۸
همه سیستان ، پیشباز آمدند ،
به رنج و ، به درد و ، گداز ، آمدند ،
۹
چو ، تابوت را دید ، دستانِ سام ،
فرود آمد از اسبِ زرّینلگام ،
۱۰
تهمتن ، پیاده همی رفت پیش ،
دریده ، همه جامه ،،، دل ، کرده ریش ،
۱۱
گشادند گُردان سراسر ، کمر ،
همه ، پیشِ تابوت ،،، بر خاک ، سر ،
۱۲
همه ، رُخ کبود و ،،، همه ، جامه چاک ،
به سر بر فشانده ، برین سوگ ، خاک ،
۱۳
گرفتند تابوتِ او ، سر بهزیر ،
دریغ ، آنچنان نامدارِ دلیر ،
۱۴
تهمتن ، به زاری ،،، به پیشِ پدر ،
ز تابوتِ زردوز ، برکرد سر ،
بخش ۲۵ : « غریو آمد از شهرِ تورانزمین »
بخش ۲۳ : « بفرمود رستم که تا پیشکار »
ادامه دارد 👇👇👇
#باز_گشتن_رستم_بزابلستان
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۴
( #قسمت_اول )
۱
وز آنجایگه ، شاه ، لشکر براند ،
به ایران خرامید و ، رستم بماند ،
۲
بِدان ، تا زواره بیاید ز راه ،
بِدو آگهی آوَرَد زان سپاه ،
۳
زواره بیامد سپیدهدمان ،
سپه راند رستم ، هم اندر زمان ،
۴
بُریده ، دُمِ بادپایان ، هزار ،
پُر از خاک ، سر ،،، مهتران نامدار ،
۵
بُریده ، سمندِ سرافراز ،، دُم ،
دریده ، همه کوس و ، روئینهخُم ،
۶
سپه ، پیشِ تابوت ، میراندند ،
بزرگان ، بهسر ، خاک بفشاندند ،
۷
پس آنگه ، سویِ زابلستان کشید ،
چو ، آگاهی از وی ، به دستان رسید ،
۸
همه سیستان ، پیشباز آمدند ،
به رنج و ، به درد و ، گداز ، آمدند ،
۹
چو ، تابوت را دید ، دستانِ سام ،
فرود آمد از اسبِ زرّینلگام ،
۱۰
تهمتن ، پیاده همی رفت پیش ،
دریده ، همه جامه ،،، دل ، کرده ریش ،
۱۱
گشادند گُردان سراسر ، کمر ،
همه ، پیشِ تابوت ،،، بر خاک ، سر ،
۱۲
همه ، رُخ کبود و ،،، همه ، جامه چاک ،
به سر بر فشانده ، برین سوگ ، خاک ،
۱۳
گرفتند تابوتِ او ، سر بهزیر ،
دریغ ، آنچنان نامدارِ دلیر ،
۱۴
تهمتن ، به زاری ،،، به پیشِ پدر ،
ز تابوتِ زردوز ، برکرد سر ،
بخش ۲۵ : « غریو آمد از شهرِ تورانزمین »
بخش ۲۳ : « بفرمود رستم که تا پیشکار »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #باز_گشتن_رستم_بزابلستان فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۴ ( #قسمت_اول ) ۱ وز آنجایگه ، شاه ، لشکر براند ، به ایران خرامید و ، رستم بماند ، ۲ بِدان ، تا زواره بیاید ز راه ، بِدو آگهی آوَرَد زان سپاه ، ۳ زواره بیامد سپیدهدمان…
داستان رستم و سهراب
#باز_گشتن_رستم_بزابلستان
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۴
( #قسمت_دوم )
۱۵
بِدو گفت : ، بنگر که سامِ سوار ،
بدین تنگتابوت ، خفتست زار ،
۱۶
ببارید دستان ، ز دو دیده ، خون ،
بنالید با داورِ رهنمون ،
۱۷
تهمتن همی گفت : ، کای نامدار ،
تو رفتی و ،،، من ماندهام خوار و زار ،
۱۸
همی گفت زال : ، اینت کاری شگفت ،
که سهراب ، گرزِ گران ، برگرفت ،
۱۹
نشانی شد اندر میانِ مهان ،
نزاید چُنو ،،، مادر ، اندر جهان ،
۲۰
همی گفت و ،،، مژگان ، پُر از آب ، کرد ،
زبان ، پُر ز گفتارِ سهراب ، کرد ،
۲۱
چو ، آمد تهمتن ، به ایوانِ خویش ،
خروشید و ،،، تابوت ، بنهاد پیش ،
۲۲
چو ، رودابه ، تابوتِ سهراب دید ،
ز چشمش ، روان جویِ خوناب دید ،
۲۳
بِدان تنگتابوت ، خفته جوان ،
بهزاری بگفت : ، ای چراغِ گَوان ،
۲۴
همی گفت زار : ، ای گَوِ سرفراز ،
زمانی ،،، ز صندوق ، سر برفراز ،
۲۵
به زاری ،،، همی مویه آغاز کرد ،
همی ، برکشید از جگر ، بادِ سرد ،
۲۶
که ای پهلوانزادهٔ بچهشیر ،
نزایَد چو تو ، زورمندِ دلیر ،
۲۷
به مادر نگوئی ،،، همی رازِ خویش ،
که هنگامِ شادی ،،، چه آمدت پیش ،
۲۸
به روزِ جوانی ،،، به زندان شدی ،
بدین خانهٔ مستمندان شدی ،
بخش ۲۵ : « غریو آمد از شهرِ تورانزمین »
بخش ۲۳ : « بفرمود رستم که تا پیشکار »
ادامه دارد 👇👇👇
#باز_گشتن_رستم_بزابلستان
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۴
( #قسمت_دوم )
۱۵
بِدو گفت : ، بنگر که سامِ سوار ،
بدین تنگتابوت ، خفتست زار ،
۱۶
ببارید دستان ، ز دو دیده ، خون ،
بنالید با داورِ رهنمون ،
۱۷
تهمتن همی گفت : ، کای نامدار ،
تو رفتی و ،،، من ماندهام خوار و زار ،
۱۸
همی گفت زال : ، اینت کاری شگفت ،
که سهراب ، گرزِ گران ، برگرفت ،
۱۹
نشانی شد اندر میانِ مهان ،
نزاید چُنو ،،، مادر ، اندر جهان ،
۲۰
همی گفت و ،،، مژگان ، پُر از آب ، کرد ،
زبان ، پُر ز گفتارِ سهراب ، کرد ،
۲۱
چو ، آمد تهمتن ، به ایوانِ خویش ،
خروشید و ،،، تابوت ، بنهاد پیش ،
۲۲
چو ، رودابه ، تابوتِ سهراب دید ،
ز چشمش ، روان جویِ خوناب دید ،
۲۳
بِدان تنگتابوت ، خفته جوان ،
بهزاری بگفت : ، ای چراغِ گَوان ،
۲۴
همی گفت زار : ، ای گَوِ سرفراز ،
زمانی ،،، ز صندوق ، سر برفراز ،
۲۵
به زاری ،،، همی مویه آغاز کرد ،
همی ، برکشید از جگر ، بادِ سرد ،
۲۶
که ای پهلوانزادهٔ بچهشیر ،
نزایَد چو تو ، زورمندِ دلیر ،
۲۷
به مادر نگوئی ،،، همی رازِ خویش ،
که هنگامِ شادی ،،، چه آمدت پیش ،
۲۸
به روزِ جوانی ،،، به زندان شدی ،
بدین خانهٔ مستمندان شدی ،
بخش ۲۵ : « غریو آمد از شهرِ تورانزمین »
بخش ۲۳ : « بفرمود رستم که تا پیشکار »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #باز_گشتن_رستم_بزابلستان فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۴ ( #قسمت_دوم ) ۱۵ بِدو گفت : ، بنگر که سامِ سوار ، بدین تنگتابوت ، خفتست زار ، ۱۶ ببارید دستان ، ز دو دیده ، خون ، بنالید با داورِ رهنمون ، ۱۷ تهمتن همی گفت : ، کای…
داستان رستم و سهراب
#باز_گشتن_رستم_بزابلستان
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۴
( #قسمت_سوم )
۲۹
نگوئی ،،، چه آمدت پیش ، از پدر ،
چرا بردریدت بدینسان ،،، جگر ،
۳۰
فغانش ، ز ایوان به کیوان رسید ،
همی زار بگریست ،،، هر ، کآن شنید ،
۳۱
بهپردهدرون رفت ، با سوگ و درد ،
دلش پُر ز درد و ،،، رُخَش پُر ز گَرد ،
۳۲
چو ، رستم چنان دید ،،، بگریست زار ،
ببارید از دیده ، خون بر کنار ،
۳۳
تو گفتی ،،، مگر رستخیز آمدست ،
که دلرا ،،، ز شادی ، گریز آمدست ،
۳۴
دگر باره ،،، تابوتِ سهرابِ شیر ،
بیاورد پیشِ مِهانِ دلیر ،
۳۵
از آن ، تخته برکَند و ،،، بگشاد سر ،
کفن ،،، زو جدا کرد ، پیشِ پدر ،
۳۶
تنش را ، بِدان نامداران ، نمود ،
تو گفتی ، که از چرخ ، برخاست دود ،
۳۷
هر آن کس که بودند ، پیر و جوان ،
زن و مرد ،،، گشتند یکسر نوان ،
۳۸
مِهانِ جهان ، جامه کردند چاک ،
به ابر اندر آمد ، سرِ گَرد و خاک ،
۳۹
همه کاخ ، تابوت بُد سر به سر ،
غنوده ،،، بصندوقدر ، شیرِ نر ،
۴۰
تو گفتی ، که سام است ، با یال و سُفت ،
غمین شد ز جنگ ،،، اندر آمد بخفت ،
۴۱
چو دیدند آن مردمان رویِ اوی ،
بکردند هر کس ، بسی های و هوی ،
۴۲
بپوشید بازش ،،، به دیبایِ زرد ،
سرِ تنگتابوت را ، سخت کرد ،
بخش ۲۵ : « غریو آمد از شهرِ تورانزمین »
بخش ۲۳ : « بفرمود رستم که تا پیشکار »
ادامه دارد 👇👇👇
#باز_گشتن_رستم_بزابلستان
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۴
( #قسمت_سوم )
۲۹
نگوئی ،،، چه آمدت پیش ، از پدر ،
چرا بردریدت بدینسان ،،، جگر ،
۳۰
فغانش ، ز ایوان به کیوان رسید ،
همی زار بگریست ،،، هر ، کآن شنید ،
۳۱
بهپردهدرون رفت ، با سوگ و درد ،
دلش پُر ز درد و ،،، رُخَش پُر ز گَرد ،
۳۲
چو ، رستم چنان دید ،،، بگریست زار ،
ببارید از دیده ، خون بر کنار ،
۳۳
تو گفتی ،،، مگر رستخیز آمدست ،
که دلرا ،،، ز شادی ، گریز آمدست ،
۳۴
دگر باره ،،، تابوتِ سهرابِ شیر ،
بیاورد پیشِ مِهانِ دلیر ،
۳۵
از آن ، تخته برکَند و ،،، بگشاد سر ،
کفن ،،، زو جدا کرد ، پیشِ پدر ،
۳۶
تنش را ، بِدان نامداران ، نمود ،
تو گفتی ، که از چرخ ، برخاست دود ،
۳۷
هر آن کس که بودند ، پیر و جوان ،
زن و مرد ،،، گشتند یکسر نوان ،
۳۸
مِهانِ جهان ، جامه کردند چاک ،
به ابر اندر آمد ، سرِ گَرد و خاک ،
۳۹
همه کاخ ، تابوت بُد سر به سر ،
غنوده ،،، بصندوقدر ، شیرِ نر ،
۴۰
تو گفتی ، که سام است ، با یال و سُفت ،
غمین شد ز جنگ ،،، اندر آمد بخفت ،
۴۱
چو دیدند آن مردمان رویِ اوی ،
بکردند هر کس ، بسی های و هوی ،
۴۲
بپوشید بازش ،،، به دیبایِ زرد ،
سرِ تنگتابوت را ، سخت کرد ،
بخش ۲۵ : « غریو آمد از شهرِ تورانزمین »
بخش ۲۳ : « بفرمود رستم که تا پیشکار »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #باز_گشتن_رستم_بزابلستان فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۴ ( #قسمت_سوم ) ۲۹ نگوئی ،،، چه آمدت پیش ، از پدر ، چرا بردریدت بدینسان ،،، جگر ، ۳۰ فغانش ، ز ایوان به کیوان رسید ، همی زار بگریست ،،، هر ، کآن شنید ، ۳۱ بهپردهدرون…
داستان رستم و سهراب
#باز_گشتن_رستم_بزابلستان
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۴
( #قسمت_چهارم )
۴۳
همی گفت : ، اگر دخمه زرّین کنم ،
ز مشکِ سیه ، گِردش آگین کنم ،
۴۴
چو من رفته باشم ،،، نمانَد بجای ،
وگرنه ،،، مرا خود جز این ، نیست رای ،
۴۵
چه سازم من اکنون سزاوارِ اوی؟ ،
که مانَد ازو ،،، در جهان ، رنگ و بوی ،
۴۶
یکی دخمه کردش ، ز سم ستور ،
جهانی ، ز زاری ، همی گشت کور ،
۴۷
تراشید تابوتش ، از عودِ خام ،
بَرو ، برزده بندِ زرّین ستام ،
۴۸
به گیتی ، همه ،،، پُر شد این داستان ،
که چون کُشت فرزند را ، پهلوان ،
۴۹
جهان ، سربسر ، پُر ز تیمار گشت ،
هر آنکس که بشنید ،،، غمخوار گشت ،
۵۰
بهرستم ، بر این ،،، سال ، چندی گذشت ،
به گِردِ دلش ،،، شادمانی نگشت ،
۵۱
بهآخِر ، شکیبائی آورد پیش ،
که جز آن نمیدید ، هنجارِ خویش ،
۵۲
جهان را ، بسی هست زانسان به یاد ،
بسی داغ ،،، بر جانِ هر کس نهاد ،
۵۳
کِرا ، در جهان ،،، هست هوش و خِرَد ،
کجا ، او فریبِ زمانه خورَد؟ ،
#کرا = هر که را ، هر کسی را
۵۴
چو ، ایرانیان ،،، زین ، خبر یافتند ،
بر آن آتشِ غم ،،، همی تافتند ،
۵۵
وزانروی ، هومان به توران رسید ،
بگفت او به افراسیاب ، آنچه دید ،
۵۶
از او ، مانده بُد شاهِ توران شگفت ،
وز آن کار ، اندازه اندر گرفت ،
#پایان_بخش ۲۴ و #پایان_داستان_رستم_و_سهراب_در_برخی_نسخهها_و_سایت_گنجور
بخش ۲۵ : « غریو آمد از شهرِ تورانزمین »
بخش ۲۳ : « بفرمود رستم که تا پیشکار »
نظر دوستان را به نکتهٔ زیر جلب میکنم :
در بعضی نسخهها همچنین سایت گنجور ، داستان رستم و سهراب در اینجا پایان مییابد . بعضی نسخهها از جمله نسخهای که بنده دارم یک بخش دیگر با عنوان :
« آگاهی یافتن مادر سهراب از کشتهشدن پسرش »
درج شده است که آخرین بخش بر اساس نسخهای که بنده دارم را در #شش_قسمت تقدیم مینمایم .
👇👇👇
ادامه دارد 👇👇👇
#باز_گشتن_رستم_بزابلستان
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۴
( #قسمت_چهارم )
۴۳
همی گفت : ، اگر دخمه زرّین کنم ،
ز مشکِ سیه ، گِردش آگین کنم ،
۴۴
چو من رفته باشم ،،، نمانَد بجای ،
وگرنه ،،، مرا خود جز این ، نیست رای ،
۴۵
چه سازم من اکنون سزاوارِ اوی؟ ،
که مانَد ازو ،،، در جهان ، رنگ و بوی ،
۴۶
یکی دخمه کردش ، ز سم ستور ،
جهانی ، ز زاری ، همی گشت کور ،
۴۷
تراشید تابوتش ، از عودِ خام ،
بَرو ، برزده بندِ زرّین ستام ،
۴۸
به گیتی ، همه ،،، پُر شد این داستان ،
که چون کُشت فرزند را ، پهلوان ،
۴۹
جهان ، سربسر ، پُر ز تیمار گشت ،
هر آنکس که بشنید ،،، غمخوار گشت ،
۵۰
بهرستم ، بر این ،،، سال ، چندی گذشت ،
به گِردِ دلش ،،، شادمانی نگشت ،
۵۱
بهآخِر ، شکیبائی آورد پیش ،
که جز آن نمیدید ، هنجارِ خویش ،
۵۲
جهان را ، بسی هست زانسان به یاد ،
بسی داغ ،،، بر جانِ هر کس نهاد ،
۵۳
کِرا ، در جهان ،،، هست هوش و خِرَد ،
کجا ، او فریبِ زمانه خورَد؟ ،
#کرا = هر که را ، هر کسی را
۵۴
چو ، ایرانیان ،،، زین ، خبر یافتند ،
بر آن آتشِ غم ،،، همی تافتند ،
۵۵
وزانروی ، هومان به توران رسید ،
بگفت او به افراسیاب ، آنچه دید ،
۵۶
از او ، مانده بُد شاهِ توران شگفت ،
وز آن کار ، اندازه اندر گرفت ،
#پایان_بخش ۲۴ و #پایان_داستان_رستم_و_سهراب_در_برخی_نسخهها_و_سایت_گنجور
بخش ۲۵ : « غریو آمد از شهرِ تورانزمین »
بخش ۲۳ : « بفرمود رستم که تا پیشکار »
نظر دوستان را به نکتهٔ زیر جلب میکنم :
در بعضی نسخهها همچنین سایت گنجور ، داستان رستم و سهراب در اینجا پایان مییابد . بعضی نسخهها از جمله نسخهای که بنده دارم یک بخش دیگر با عنوان :
« آگاهی یافتن مادر سهراب از کشتهشدن پسرش »
درج شده است که آخرین بخش بر اساس نسخهای که بنده دارم را در #شش_قسمت تقدیم مینمایم .
👇👇👇
ادامه دارد 👇👇👇