معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #زاری_کردن_رستم_بر_سهراب فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۳ ( #قسمت_چهارم ) ۵۳ به‌رستم چنین گفت کاوس کی : ، که از کوهِ البرز ، تا برگِ نی ، ۵۴ همی بُرد خواهد ،،، به گَردش ، سپهر ، نباید فگندن بِدین خاک ، مِهر ، ۵۵ یکی ، زود سازد…
داستان رستم و سهراب
#باز_گشتن_رستم_بزابلستان
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۴
( #قسمت_اول )



۱

وز آنجایگه ، شاه ، لشکر براند ،

به ایران خرامید و ، رستم بماند ،

۲

بِدان ، تا زواره بیاید ز راه ،

بِدو آگهی آوَرَد زان سپاه ،

۳

زواره بیامد سپیده‌دمان ،

سپه راند رستم ، هم اندر زمان ،

۴

بُریده ، دُمِ بادپایان ، هزار ،

پُر از خاک ، سر ،،، مهتران نامدار ،

۵

بُریده ، سمندِ سرافراز ،، دُم ،

دریده ، همه کوس و ، روئینه‌خُم ،

۶

سپه ، پیشِ تابوت ، می‌راندند ،

بزرگان ، به‌سر ، خاک بفشاندند ،

۷

پس آنگه ، سویِ زابلستان کشید ،

چو ، آگاهی از وی ، به دستان رسید ،

۸

همه سیستان ، پیش‌باز آمدند ،

به رنج و ، به درد و ، گداز ، آمدند ،

۹

چو ، تابوت را دید ، دستانِ سام ،

فرود آمد از اسبِ زرّین‌لگام ،

۱۰

تهمتن ، پیاده همی رفت پیش ،

دریده ، همه جامه ،،، دل ، کرده ریش ،

۱۱

گشادند گُردان سراسر ، کمر ،

همه ، پیشِ تابوت ،،، بر خاک ، سر ،

۱۲

همه ، رُخ کبود و ،،، همه ، جامه چاک ،

به سر بر فشانده ، برین سوگ ، خاک ،

۱۳

گرفتند تابوتِ او ، سر به‌زیر ،

دریغ ، آن‌چنان نامدارِ دلیر ،

۱۴

تهمتن ، به زاری ،،، به پیشِ پدر ،

ز تابوتِ زردوز ، برکرد سر ،





بخش ۲۵ : « غریو آمد از شهرِ توران‌زمین »

بخش ۲۳ : « بفرمود رستم که تا پیشکار »





ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #باز_گشتن_رستم_بزابلستان فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۴ ( #قسمت_اول ) ۱ وز آنجایگه ، شاه ، لشکر براند ، به ایران خرامید و ، رستم بماند ، ۲ بِدان ، تا زواره بیاید ز راه ، بِدو آگهی آوَرَد زان سپاه ، ۳ زواره بیامد سپیده‌دمان…
داستان رستم و سهراب
#باز_گشتن_رستم_بزابلستان
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۴
( #قسمت_دوم )



۱۵

بِدو گفت : ، بنگر که سامِ سوار ،

بدین تنگ‌تابوت ، خفتست زار ،

۱۶

ببارید دستان ، ز دو دیده ، خون ،

بنالید با داورِ رهنمون ،

۱۷

تهمتن همی گفت : ، کای نامدار ،

تو رفتی و ،،، من مانده‌ام خوار و زار ،

۱۸

همی گفت زال : ، اینت کاری شگفت ،

که سهراب ، گرزِ گران ، برگرفت ،

۱۹

نشانی شد اندر میانِ مهان ،

نزاید چُنو ،،، مادر ، اندر جهان ،

۲۰

همی گفت و ،،، مژگان ، پُر از آب ، کرد ،

زبان ، پُر ز گفتارِ سهراب ، کرد ،

۲۱

چو ، آمد تهمتن ، به ایوانِ خویش ،

خروشید و ،،، تابوت ، بنهاد پیش ،

۲۲

چو ، رودابه ، تابوتِ سهراب دید ،

ز چشمش ، روان جویِ خوناب دید ،

۲۳

بِدان تنگ‌تابوت ، خفته جوان ،

به‌زاری بگفت : ، ای چراغِ گَوان ،

۲۴

همی گفت زار : ، ای گَوِ سرفراز ،

زمانی ،،، ز صندوق ، سر برفراز ،

۲۵

به زاری ،،، همی مویه آغاز کرد ،

همی ، برکشید از جگر ، بادِ سرد ،

۲۶

که ای پهلوان‌زادهٔ بچه‌شیر ،

نزایَد چو تو ، زورمندِ دلیر ،

۲۷

به مادر نگوئی ،،، همی رازِ خویش ،

که هنگامِ شادی ،،، چه آمدت پیش ،

۲۸

به روزِ جوانی ،،، به زندان شدی ،

بدین خانهٔ مستمندان شدی ،





بخش ۲۵ : « غریو آمد از شهرِ توران‌زمین »

بخش ۲۳ : « بفرمود رستم که تا پیشکار »





ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #باز_گشتن_رستم_بزابلستان فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۴ ( #قسمت_دوم ) ۱۵ بِدو گفت : ، بنگر که سامِ سوار ، بدین تنگ‌تابوت ، خفتست زار ، ۱۶ ببارید دستان ، ز دو دیده ، خون ، بنالید با داورِ رهنمون ، ۱۷ تهمتن همی گفت : ، کای…
داستان رستم و سهراب
#باز_گشتن_رستم_بزابلستان
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۴
( #قسمت_سوم )



۲۹

نگوئی ،،، چه آمدت پیش ، از پدر ،

چرا بردریدت بدینسان ،،، جگر ،

۳۰

فغانش ، ز ایوان به کیوان رسید ،

همی زار بگریست ،،، هر ، کآن شنید ،

۳۱

به‌پرده‌درون رفت ، با سوگ و درد ،

دلش پُر ز درد و ،،، رُخَش پُر ز گَرد ،

۳۲

چو ، رستم چنان دید ،،، بگریست زار ،

ببارید از دیده ، خون بر کنار ،

۳۳

تو گفتی ،،، مگر رستخیز آمدست ،

که دل‌را ،،، ز شادی ، گریز آمدست ،

۳۴

دگر باره ،،، تابوتِ سهرابِ شیر ،

بیاورد پیشِ مِهانِ دلیر ،

۳۵

از آن ، تخته برکَند و ،،، بگشاد سر ،

کفن ،،، زو جدا کرد ، پیشِ پدر ،

۳۶

تنش را ، بِدان نامداران ، نمود ،

تو گفتی ، که از چرخ ، برخاست دود ،

۳۷

هر آن کس که بودند ، پیر و جوان ،

زن و مرد ،،، گشتند یکسر نوان ،

۳۸

مِهانِ جهان ، جامه کردند چاک ،

به ابر اندر آمد ، سرِ گَرد و خاک ،

۳۹

همه کاخ ، تابوت بُد سر به سر ،

غنوده ،،، بصندوق‌در ، شیرِ نر ،

۴۰

تو گفتی ، که سام است ، با یال و سُفت ،

غمین شد ز جنگ ،،، اندر آمد بخفت ،

۴۱

چو دیدند آن مردمان رویِ اوی ،

بکردند هر کس ، بسی های و هوی ،

۴۲

بپوشید بازش ،،، به دیبایِ زرد ،

سرِ تنگ‌تابوت را ، سخت کرد ،





بخش ۲۵ : « غریو آمد از شهرِ توران‌زمین »

بخش ۲۳ : « بفرمود رستم که تا پیشکار »





ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #باز_گشتن_رستم_بزابلستان فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۴ ( #قسمت_سوم ) ۲۹ نگوئی ،،، چه آمدت پیش ، از پدر ، چرا بردریدت بدینسان ،،، جگر ، ۳۰ فغانش ، ز ایوان به کیوان رسید ، همی زار بگریست ،،، هر ، کآن شنید ، ۳۱ به‌پرده‌درون…
داستان رستم و سهراب
#باز_گشتن_رستم_بزابلستان
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۴
( #قسمت_چهارم )




۴۳

همی گفت : ، اگر دخمه زرّین کنم ،

ز مشکِ سیه ، گِردش آگین کنم ،

۴۴

چو من رفته باشم ،،، نمانَد بجای ،

وگرنه ،،، مرا خود جز این ، نیست رای ،

۴۵

چه سازم من اکنون سزاوارِ اوی؟ ،

که مانَد ازو ،،، در جهان ، رنگ و بوی ،

۴۶

یکی دخمه کردش ، ز سم ستور ،

جهانی ، ز زاری ، همی گشت کور ،

۴۷

تراشید تابوتش ، از عودِ خام ،

بَرو ، برزده بندِ زرّین ستام ،

۴۸

به گیتی ، همه ،،، پُر شد این داستان ،

که چون کُشت فرزند را ، پهلوان ،

۴۹

جهان ، سربسر ، پُر ز تیمار گشت ،

هر آنکس که بشنید ،،، غمخوار گشت ،

۵۰

به‌رستم ، بر این ،،، سال ، چندی گذشت ،

به گِردِ دلش ،،، شادمانی نگشت ،

۵۱

به‌آخِر ، شکیبائی آورد پیش ،

که جز آن نمی‌دید ، هنجارِ خویش ،

۵۲

جهان را ، بسی هست زانسان به یاد ،

بسی داغ ،،، بر جانِ هر کس نهاد ،

۵۳

کِرا ، در جهان ،،، هست هوش و خِرَد ،

کجا ، او فریبِ زمانه خورَد؟ ،


#کرا = هر که را ، هر کسی را

۵۴

چو ، ایرانیان ،،، زین ، خبر یافتند ،

بر آن آتشِ غم ،،، همی تافتند ،

۵۵

وزان‌روی ، هومان به توران رسید ،

بگفت او به افراسیاب ، آنچه دید ،

۵۶

از او ، مانده بُد شاهِ توران شگفت ،

وز آن کار ، اندازه اندر گرفت ،





#پایان_بخش ۲۴ و #پایان_داستان_رستم_و_سهراب_در_برخی_نسخه‌ها_و_سایت_گنجور




بخش ۲۵ : « غریو آمد از شهرِ توران‌زمین »

بخش ۲۳ : « بفرمود رستم که تا پیشکار »




نظر دوستان را به نکتهٔ زیر جلب می‌کنم :

در بعضی نسخه‌ها همچنین ‌سایت ‌گنجور ، داستان‌ رستم‌ و سهراب ‌در اینجا پایان ‌می‌یابد . بعضی ‌نسخه‌ها از جمله‌ نسخه‌ای ‌که ‌بنده‌ دارم‌ یک بخش ‌دیگر با عنوان :


« آگاهی ‌یافتن‌ مادر سهراب ‌از کشته‌شدن‌ پسرش‌ »

درج‌ شده ‌است ‌که آخرین بخش بر اساس نسخه‌ای که بنده دارم را در #شش_قسمت ‌تقدیم‌ می‌نمایم .


👇👇👇



ادامه دارد 👇👇👇