معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آمدن_رستم_نزد_کیکاوس_و_خشم_کاوس_بر_رستم فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۳ ( #قسمت_هشتم ) ۱۲۷ وگرنه ، مرا پشتِ لشکر توئی ، درین تخت باشیم ، افسر توئی ، ۱۲۸ به یادِ تو ، نوشَم همه روز ، جام ، به مِهرِ تو ، کوشَم همه صبح و شام ، …
فردوسی » شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۴


داستان رستم و سهراب
#لشکر_کشیدن_کاوس_با_رستم_به_جنگ_سهراب
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۴
( #قسمت_اول )



۱

چو ، خورشید ، آن چادرِ قیرگون ،

بدَرّید و ، از پرده ، آمد بُرون ،

۲

بفرمود کاوس ، تا گیو و طوس ،

ببستند بر کوههٔ پیل ، کوس ،

۳

درِ گنج بگشاد و ، روزی بداد ،

سپه برنشاند و ، بُنِه برنهاد ،

۴

سِپَردار و جوشن‌وَران ، صد هزار ،

شمرده ، به لشکرگه آمد ، سوار ،

۵

یکی لشکر آمد ز پهلو ، به دشت ،

که از گَردِ اسبان ، هوا تیره گشت ،

۶

هوا ، نیلگون شد ،،، زمین ، آبنوس ،

بجنبید هامون ، ز آوایِ کوس ،

۷

سراپرده و خیمه زد ، بر دو میل ،

بپوشید گیتی ، به نعل و ، به پیل ،

۸

همی رفت منزل‌به‌منزل ، سپاه ،

شده رویِ خورشیدِ تابان ، سیاه ،

۹

درفشیدنِ ( #درخشیدنِ ) خشت و ژوپین ، ز گَرد ،

چو آتش ، پسِ پردهٔ لاجورد ،

۱۰

ز بس ، گونه‌گونه ،،، سنان و درفش ،

سِپَرهایِ زرین و ، زرّینه‌کفش ،

۱۱

تو گفتی که ، ابری ، به‌رنگ ، آبنوس ،

بیامد ، ببارید ازو ، سندروس ،

۱۲

جهان را ، شب از روز ،، پیدا نبود ،

تو گفتی ، سپهر و ثرّیا ، نبود ،

۱۳

ازینسان ، بشد ، تا درِ دژ ، رسید ،

شده سنگ و خاک ، از جهان ، ناپدید ،

۱۴

خروشی بلند ، آمد از دیدگاه ،

به سهراب بنمود ، کآمد سپاه ،

#دیدگاه = دیدبان



بخش ۱۵ : « چو خورشید گشت از جهان ناپدید »

بخش ۱۳ : « چو رستم بیامد به نزدیک شاه »




ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۴ داستان رستم و سهراب #لشکر_کشیدن_کاوس_با_رستم_به_جنگ_سهراب فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۴ ( #قسمت_اول ) ۱ چو ، خورشید ، آن چادرِ قیرگون ، بدَرّید و ، از پرده ، آمد بُرون ، ۲ بفرمود کاوس ، تا گیو و طوس ، ببستند…
داستان رستم و سهراب
#لشکر_کشیدن_کاوس_با_رستم_به_جنگ_سهراب
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۴
( #قسمت_دوم )




۱۵

چو ، سهراب از آنگونه آوا ، شنید ،

به‌بالا برآمد ، سپه بنگرید ،

۱۶

به انگشت ، لشکر ، به هومان نمود ،

سپاهی ، که آن را ، کرانه نبود ،

۱۷

چو ، هومان ، ز دور ، آن سپه را ، بدید ،

دلش گشت پُربیم و ، دَم درکشید ،

۱۸

به هومان چنین گفت سهرابِ گُرد : ،

که ، اندیشه از دل ، بباید ستُرد ،

۱۹

نبینی تو زین لشکرِ بیکران ،

یکی مردِ جنگی و ، گرزِ گران ،

۲۰

که پیشِ من آید به آوردگاه ،

گر ایدون‌که ، یاری دهد ، هور و ماه ،

۲۱

سلیح است بسیار و ، مردُم ، بسی ،

سرافراز و جنگی ، ندانم کسی ،

۲۲

کنون ، من به‌بختِ شه‌اَفراسیاب ،

کنم دشت را ، همچو دریایِ آب ،

۲۳

به تنگی نداد ایچ ، سهراب ، دل ،

فرود آمد از باره ، شاداب‌دل ،

۲۴

یکی جامِ می ، خواست از می‌گسار ،

نکرد ایچ رنجه ،،، دل از کارزار ،

۲۵

بیاراست بزم و ، به خوردن نشست ،

به گِردش ، دلیرانِ خسروپَرَست ،

۲۶

وزانسو ، سراپردهٔ شهریار ،

کشیدند بر دشت ، پیشِ حصار ،

۲۷

ز بس ، خیمه و ، مرد و ، پرده‌سرای ،

نماند ایچ ، بر کوه و بر دشت ،،، جای ،



#پایان_بخش ۱۴



بخش ۱۵ : « چو خورشید گشت از جهان ناپدید »

بخش ۱۳ : « چو رستم بیامد به نزدیک شاه »




ادامه دارد 👇👇👇