معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آمدن_رستم_نزد_کیکاوس_و_خشم_کاوس_بر_رستم فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۳ ( #قسمت_هشتم ) ۱۲۷ وگرنه ، مرا پشتِ لشکر توئی ، درین تخت باشیم ، افسر توئی ، ۱۲۸ به یادِ تو ، نوشَم همه روز ، جام ، به مِهرِ تو ، کوشَم همه صبح و شام ، …
فردوسی » شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۴
داستان رستم و سهراب
#لشکر_کشیدن_کاوس_با_رستم_به_جنگ_سهراب
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۴
( #قسمت_اول )
۱
چو ، خورشید ، آن چادرِ قیرگون ،
بدَرّید و ، از پرده ، آمد بُرون ،
۲
بفرمود کاوس ، تا گیو و طوس ،
ببستند بر کوههٔ پیل ، کوس ،
۳
درِ گنج بگشاد و ، روزی بداد ،
سپه برنشاند و ، بُنِه برنهاد ،
۴
سِپَردار و جوشنوَران ، صد هزار ،
شمرده ، به لشکرگه آمد ، سوار ،
۵
یکی لشکر آمد ز پهلو ، به دشت ،
که از گَردِ اسبان ، هوا تیره گشت ،
۶
هوا ، نیلگون شد ،،، زمین ، آبنوس ،
بجنبید هامون ، ز آوایِ کوس ،
۷
سراپرده و خیمه زد ، بر دو میل ،
بپوشید گیتی ، به نعل و ، به پیل ،
۸
همی رفت منزلبهمنزل ، سپاه ،
شده رویِ خورشیدِ تابان ، سیاه ،
۹
درفشیدنِ ( #درخشیدنِ ) خشت و ژوپین ، ز گَرد ،
چو آتش ، پسِ پردهٔ لاجورد ،
۱۰
ز بس ، گونهگونه ،،، سنان و درفش ،
سِپَرهایِ زرین و ، زرّینهکفش ،
۱۱
تو گفتی که ، ابری ، بهرنگ ، آبنوس ،
بیامد ، ببارید ازو ، سندروس ،
۱۲
جهان را ، شب از روز ،، پیدا نبود ،
تو گفتی ، سپهر و ثرّیا ، نبود ،
۱۳
ازینسان ، بشد ، تا درِ دژ ، رسید ،
شده سنگ و خاک ، از جهان ، ناپدید ،
۱۴
خروشی بلند ، آمد از دیدگاه ،
به سهراب بنمود ، کآمد سپاه ،
#دیدگاه = دیدبان
بخش ۱۵ : « چو خورشید گشت از جهان ناپدید »
بخش ۱۳ : « چو رستم بیامد به نزدیک شاه »
ادامه دارد 👇👇👇
بخش ۱۴
داستان رستم و سهراب
#لشکر_کشیدن_کاوس_با_رستم_به_جنگ_سهراب
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۴
( #قسمت_اول )
۱
چو ، خورشید ، آن چادرِ قیرگون ،
بدَرّید و ، از پرده ، آمد بُرون ،
۲
بفرمود کاوس ، تا گیو و طوس ،
ببستند بر کوههٔ پیل ، کوس ،
۳
درِ گنج بگشاد و ، روزی بداد ،
سپه برنشاند و ، بُنِه برنهاد ،
۴
سِپَردار و جوشنوَران ، صد هزار ،
شمرده ، به لشکرگه آمد ، سوار ،
۵
یکی لشکر آمد ز پهلو ، به دشت ،
که از گَردِ اسبان ، هوا تیره گشت ،
۶
هوا ، نیلگون شد ،،، زمین ، آبنوس ،
بجنبید هامون ، ز آوایِ کوس ،
۷
سراپرده و خیمه زد ، بر دو میل ،
بپوشید گیتی ، به نعل و ، به پیل ،
۸
همی رفت منزلبهمنزل ، سپاه ،
شده رویِ خورشیدِ تابان ، سیاه ،
۹
درفشیدنِ ( #درخشیدنِ ) خشت و ژوپین ، ز گَرد ،
چو آتش ، پسِ پردهٔ لاجورد ،
۱۰
ز بس ، گونهگونه ،،، سنان و درفش ،
سِپَرهایِ زرین و ، زرّینهکفش ،
۱۱
تو گفتی که ، ابری ، بهرنگ ، آبنوس ،
بیامد ، ببارید ازو ، سندروس ،
۱۲
جهان را ، شب از روز ،، پیدا نبود ،
تو گفتی ، سپهر و ثرّیا ، نبود ،
۱۳
ازینسان ، بشد ، تا درِ دژ ، رسید ،
شده سنگ و خاک ، از جهان ، ناپدید ،
۱۴
خروشی بلند ، آمد از دیدگاه ،
به سهراب بنمود ، کآمد سپاه ،
#دیدگاه = دیدبان
بخش ۱۵ : « چو خورشید گشت از جهان ناپدید »
بخش ۱۳ : « چو رستم بیامد به نزدیک شاه »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۴ داستان رستم و سهراب #لشکر_کشیدن_کاوس_با_رستم_به_جنگ_سهراب فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۴ ( #قسمت_اول ) ۱ چو ، خورشید ، آن چادرِ قیرگون ، بدَرّید و ، از پرده ، آمد بُرون ، ۲ بفرمود کاوس ، تا گیو و طوس ، ببستند…
داستان رستم و سهراب
#لشکر_کشیدن_کاوس_با_رستم_به_جنگ_سهراب
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۴
( #قسمت_دوم )
۱۵
چو ، سهراب از آنگونه آوا ، شنید ،
بهبالا برآمد ، سپه بنگرید ،
۱۶
به انگشت ، لشکر ، به هومان نمود ،
سپاهی ، که آن را ، کرانه نبود ،
۱۷
چو ، هومان ، ز دور ، آن سپه را ، بدید ،
دلش گشت پُربیم و ، دَم درکشید ،
۱۸
به هومان چنین گفت سهرابِ گُرد : ،
که ، اندیشه از دل ، بباید ستُرد ،
۱۹
نبینی تو زین لشکرِ بیکران ،
یکی مردِ جنگی و ، گرزِ گران ،
۲۰
که پیشِ من آید به آوردگاه ،
گر ایدونکه ، یاری دهد ، هور و ماه ،
۲۱
سلیح است بسیار و ، مردُم ، بسی ،
سرافراز و جنگی ، ندانم کسی ،
۲۲
کنون ، من بهبختِ شهاَفراسیاب ،
کنم دشت را ، همچو دریایِ آب ،
۲۳
به تنگی نداد ایچ ، سهراب ، دل ،
فرود آمد از باره ، شادابدل ،
۲۴
یکی جامِ می ، خواست از میگسار ،
نکرد ایچ رنجه ،،، دل از کارزار ،
۲۵
بیاراست بزم و ، به خوردن نشست ،
به گِردش ، دلیرانِ خسروپَرَست ،
۲۶
وزانسو ، سراپردهٔ شهریار ،
کشیدند بر دشت ، پیشِ حصار ،
۲۷
ز بس ، خیمه و ، مرد و ، پردهسرای ،
نماند ایچ ، بر کوه و بر دشت ،،، جای ،
#پایان_بخش ۱۴
بخش ۱۵ : « چو خورشید گشت از جهان ناپدید »
بخش ۱۳ : « چو رستم بیامد به نزدیک شاه »
ادامه دارد 👇👇👇
#لشکر_کشیدن_کاوس_با_رستم_به_جنگ_سهراب
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۴
( #قسمت_دوم )
۱۵
چو ، سهراب از آنگونه آوا ، شنید ،
بهبالا برآمد ، سپه بنگرید ،
۱۶
به انگشت ، لشکر ، به هومان نمود ،
سپاهی ، که آن را ، کرانه نبود ،
۱۷
چو ، هومان ، ز دور ، آن سپه را ، بدید ،
دلش گشت پُربیم و ، دَم درکشید ،
۱۸
به هومان چنین گفت سهرابِ گُرد : ،
که ، اندیشه از دل ، بباید ستُرد ،
۱۹
نبینی تو زین لشکرِ بیکران ،
یکی مردِ جنگی و ، گرزِ گران ،
۲۰
که پیشِ من آید به آوردگاه ،
گر ایدونکه ، یاری دهد ، هور و ماه ،
۲۱
سلیح است بسیار و ، مردُم ، بسی ،
سرافراز و جنگی ، ندانم کسی ،
۲۲
کنون ، من بهبختِ شهاَفراسیاب ،
کنم دشت را ، همچو دریایِ آب ،
۲۳
به تنگی نداد ایچ ، سهراب ، دل ،
فرود آمد از باره ، شادابدل ،
۲۴
یکی جامِ می ، خواست از میگسار ،
نکرد ایچ رنجه ،،، دل از کارزار ،
۲۵
بیاراست بزم و ، به خوردن نشست ،
به گِردش ، دلیرانِ خسروپَرَست ،
۲۶
وزانسو ، سراپردهٔ شهریار ،
کشیدند بر دشت ، پیشِ حصار ،
۲۷
ز بس ، خیمه و ، مرد و ، پردهسرای ،
نماند ایچ ، بر کوه و بر دشت ،،، جای ،
#پایان_بخش ۱۴
بخش ۱۵ : « چو خورشید گشت از جهان ناپدید »
بخش ۱۳ : « چو رستم بیامد به نزدیک شاه »
ادامه دارد 👇👇👇