معرفی عارفان
1.12K subscribers
32.8K photos
11.8K videos
3.18K files
2.7K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
معرفی عارفان
عطار « الهی نامه » « آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم ( #قسمت_نهم ) ۱۲۷ همان وصلِ تو می‌خواهم ، من از تو ، که گردانم دل و جان ، روشن از تو ، ۱۲۸ تو ، خورشیدی و ،،، من ، چون سایه باشم ، در اینجا ، با تو ، من ،، همسایه باشم ، ۱۲۹ نه ، آخر سایهٔ…
عطار « الهی نامه » « آغاز کتاب »
بسم الله الرحمن الرحیم
( #قسمت_دهم )




۱۴۲

دوائی چاره کن زین درد ،، ما را ،

ز لطفِ خود ، مَگردان فَرد ،،، ما را ،

۱۴۳

در آن دَم ، کین دَمَم از جان برآید ،

مرا ، آن لحظه ،، دیدارِ تو باید ،

۱۴۴

مرا ، دیدارِ خود ،، آن لحظه بنمای ،

گِرِه ، یکبارگیم ،، از کار ؛ بگشای ،

۱۴۵

بمُردم پیش ازآن کاینجا بمیرم ،

درین سِر ،، باش یا رب ،، دستگیرم ،

۱۴۶

چراغی پیش دارم آن زمان ، تو ،

که خواهی بُردم از روی جهان ، تو ،

#چراغی پیش دارم آن زمان = چراغی جلوی من قرار بده در آن وقت

۱۴۷

تو می‌دانی که ، جز تو ،، کس ندارم ،

بجز ذاتِ تو ، ای جان ،، بس ندارم ،

۱۴۸

توئی بس ،،، زین جهان و آن جهانم ،

توئی مقصودِ کلّی ، زین و آنم ،

۱۴۹

الهی ، بر همه ،، دانایِ رازی ،

به‌فضلِ خود ،، ز جمله ، بی‌نیازی ،

۱۵۰

الهی ، جز دَرَت ،، جائی نداریم ،

کجا تازیم؟ ،، چون پائی نداریم ،

۱۵۱

الهی ، من کی‌اَم اینجا؟ ،، گدائی ،

میانِ دوستانت ، آشنائی ،

۱۵۲

الهی ، این گدا ،،، بس ناتوانست ،

به‌درگاهِ تو ، مشتی استخوانست ،

۱۵۳

الهی ، جانِ عطّارست حیران ،

عجب در آتشِ مِهرِ تو ، سوزان ،

۱۵۴

دلم خون شد ز مشتاقی ،، تو دانی ،

مرا فانی کن و ،،، باقی ، تو دانی ،

۱۵۵

فنایِ ما ، بقایِ تُست آخر ،

توئی بر جزو و کل ،، پیوسته ناظر ،

۱۵۶

تو باشی ،،، من نباشم ، جاودانی ،

نمانم من ، در آخر هم ، تو مانی ،



#عطار


#پایان
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #پرسیدن_سهراب_نام_سرداران_ایران_را_از_هجیر فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۶ ( #قسمت_نهم ) ۱۲۹ بِدو گفت سهرابِ آزادگان : ، سیه‌بخت ، گودرزِ کشوادگان ، ۱۳۰ که همچون توئی ، خواند باید پسر ، بدین زور و ، این دانش و ، این هنر ، ۱۳۱…
داستان رستم و سهراب
#پرسیدن_سهراب_نام_سرداران_ایران_را_از_هجیر
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۶
( #قسمت_دهم ) ( #پایان_این_بخش )





۱۴۵

اگر ، من شَوَم کشته ، بر دستِ اوی ،

نگردد سیه ، روز و ،،، خون ، آبِ جوی ،

۱۴۶

چو من ، هست گودرز را ، سالخورد ،

دگر پور ، هفتادوشش ،، شیرمرد ،

۱۴۷

چو گیوِ جهانگیرِ لشکرشِکَن ،

که باشد به هر جا ، سرِ انجمن ،

۱۴۸

چو رهام و بهرامِ گردن‌فراز ،

چو شیدوشِ شیراوژنِ رزمساز ،

۱۴۹

پس از مرگِ من ، مهربانی کنند ،

ز دشمن ، به کین ،،، جان‌ستانی کنند ،

۱۵۰

چو گودرز و هشتاد پورِ گُزین ،

همه نامدارانِ با آفرین ،

۱۵۱

نباشد به ایران ،،، تنِ من ، مباد ،

چنین دارم از موبدِ پاک ،،، یاد ،

۱۵۲

که گر باشد اندر چمن ، بیخِ سَرو ،

سزد ، گر گیا را ، نبویَد تذرو ،

۱۵۳

به سهراب گفت : ، این چه آشفتن است؟ ،

همه با من ، از رستمت گفتن است؟ ،

۱۵۴

چرا باید این کینه آراستن؟ ،

به بیهوده ، چیزی ز من خواستن؟ ،

۱۵۵

که آگاهیِ آن ،،، نباشد بَرَم ،

بدین کینه ، خواهی بُریدن سرم ،

۱۵۶

بهانه نباید ، به خون‌ریختن ،

چه باید کنون رنگ آمیختن؟ ،

۱۵۷

همی ، پیلتن را ، نخواهی شکست ،

همانا ، کِت آسان نیاید به دست ،

* کِت = که تو را


۱۵۸

نباید ترا جُست با او نَبَرد ،

برآرَد به آوردگاه ، از تو گَرد ،




#پایان_بخش ۱۶



بخش ۱۷ : « چو بشنید گفتارهای درشت »

بخش ۱۵ : « چو خورشید گشت از جهان ناپدید »




ادامه دارد 👇👇👇