معرفی عارفان
1.23K subscribers
33.8K photos
12.3K videos
3.21K files
2.76K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی

همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی

تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی
تو نمایندهٔ فضلی تو سزاوار ثنایی

نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی

لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید
مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی



#سنایی
جفا نمود و نبخشود و دل ربود و نداد

وفا بگفت و نکرد و جفا نگفت و بکرد...



#سنایی
ساقیا ، دل شد پُر از تیمار ،،، پُر کن جام را ،

بر کفِ ما نِه سه باده ، گردشِ اَجرام را ،




تا ، زمانی بی زمانه ،،، جامِ می بر کف نهیم ،

بشکنیم اندر زمانه ، گردشِ ایام را ،




جان و دل ، در جام کن ،،، تا ، جان به جام اندر نهیم ،

همچو خونِ دل ، نهاده ای پسر ، صد جام را ،




دام کن بر طرفِ بام ، از حلقه‌هایِ زلفِ خویش ،

چون که جان در جام کردی ، تنگ در کش جام را ،




کاسِ کیکاووس پُر کن ، زان سهیلِ شامیان ،

زیرِ خطّ حکم ، درکش ،،، ملکِ زال و سام را ،




چرخِ بی آرام را ، اندر جهان ، آرام نیست ،

بند کن در می‌پرستی ، چرخِ بی آرام را ،





#سنایی
توبه و پرهیز کردم ،

ننگرم زین بیش ، من ،




زلفِ جان‌آویز را ،

یا ، چشمِ رنگ‌آمیز را ،






با چنان زلف و چنان چشمِ دلاویز ،

ای عجب! ،




جای ، کی مانَد درین دل؟ ،

توبه و پرهیز را؟ ،




#سنایی
معرفی عارفان
تو ، در دل و ،،، دل ، در خَمِ زلفِ تو ، نهان است ، من ، گام‌زنان ، روز و شبان ، بر اثرِ دل ، گاه ، از دلِ شوریده ، بپرسم خبرِ تو ، گاه ، از خَمِ زلفِ تو ، بجویَم خبرِ دل ، بر دیده ، دری بازکن ،،، ای دادرسِ جان ، از دل خبری بازدِه ، ای همسفرِ دل…
در زلفِ تو ، دادند نگارا ، خبرِ دل ،

معذورم ، اگر آمده‌ام بر اثرِ دل ،





یا ، دل ، برِ من باز فرست ای بتِ مَه‌رو ،

یا ، راهِ مرا باز نما ، تو ، به برِ دل ،





نی ، نی ،،، که اگر نیست ترا هیچ سرِ ما ،

ما ، بی تو ،،، نداریم دلِ خویش و ، سرِ دل ،




#سنایی
کسی را ، کو نَسَب پاکیزه باشد ،

به فعل‌اندر ، نیاید زو درشتی ،




کسی را ، کو به اصل‌اندر خِلل هست ،

نیاید زو ، به جز کژی و زشتی ،




مراد از مردمی ، آزادمردی‌ست ،

چه مردِ مسجدی و ، چه کنشتی ،




#سنایی
چو ، شعرِ حکیمانه گفتم ترا ،

تو ، جودِ کریمانه با من بکن ،




ازیرا که بر ما ، پسِ مرگِ ما ،

نمانَد همی ، جز سخا و سُخُن ،




#سنایی
از خُلدِ برین یاد کنم ،

رویِ تو بینم ،





وز فتنهٔ دین یاد کنم ،

مویِ تو بینم ،





#سنایی
بی تو ""ای آرام جانم زندگانی چون کنم،،

چون تو پیش من نباشی، شادمانی چون کنم،

هر زمان گویند دل در مهر دیگر یار بند،

پادشاهی کرده باشم، پاسبانی چون کنم.

#سنایی
در عشق نمی‌دانم درمانِ دلِ خویش

خواهم که کنم صبر ولی دست رسَم نیست

خواهم که به شادی نفسی با تو برآرم

از تنگ دلی جانا ، جای نفسم نیست...

#سنایی