شنیدم ، گوسپندی را ، بزرگی ،
رهانید از دهان و دستِ گرگی ،
شبانگَه ، کارد بر حلقش بمالید ،
روانِ گوسپند ، از وی بنالید ،
که ،،، از چنگالِ گرگم درربودی ،
چو دیدم ، عاقبت خود گرگ بودی ،
#سعدی
رهانید از دهان و دستِ گرگی ،
شبانگَه ، کارد بر حلقش بمالید ،
روانِ گوسپند ، از وی بنالید ،
که ،،، از چنگالِ گرگم درربودی ،
چو دیدم ، عاقبت خود گرگ بودی ،
#سعدی
ما ، ملامت را ، به جان جوییم در بازارِ عشق ،
کُنجِ خلوت ، پارسایانِ سلامتجوی را ،
ای گُلِ خوشبوی ، اگر صد قرن باز آید بهار ،
مثلِ من ، دیگر نبینی ،،، بلبلِ خوشگوی را ،
#سعدی
کُنجِ خلوت ، پارسایانِ سلامتجوی را ،
ای گُلِ خوشبوی ، اگر صد قرن باز آید بهار ،
مثلِ من ، دیگر نبینی ،،، بلبلِ خوشگوی را ،
#سعدی
#حکایت
زاهدی مهمان پادشاهی بود چون به طعام
بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و
چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که
عادت او تا ظنّ صلاحیت در حق او زیادت
کنند.
ترسم نـــــرسی به کعبـه ای اعـرابی
کین ره که تو میروی به ترکستان است
گفت: در نظر ایشان چیزی نخوردم که به
کار آید.
گفت: نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی
که به کار آید.
تا چه خواهی خریدن ای معذور
روز درمانــــدگی به سیم دغل
#سعدی
#گلستان
زاهدی مهمان پادشاهی بود چون به طعام
بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و
چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که
عادت او تا ظنّ صلاحیت در حق او زیادت
کنند.
ترسم نـــــرسی به کعبـه ای اعـرابی
کین ره که تو میروی به ترکستان است
گفت: در نظر ایشان چیزی نخوردم که به
کار آید.
گفت: نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی
که به کار آید.
تا چه خواهی خریدن ای معذور
روز درمانــــدگی به سیم دغل
#سعدی
#گلستان