معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #رسیدن_سهراب_به_دژ_سپید فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۸ ( #قسمت_سوم ) ۲۴ یکی نیزه زد بر میانش ، هجیر ، نیامد سنان ، اندرو جایگیر ، ۲۵ سنان باز پس کرد ، سهرابِ شیر ، بُنِ نیزه ، زد بر میانش ، دلیر ، ۲۶ ز زین…
داستان رستم و سهراب
#رزم_سهراب_با_گردآفرید
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۹
( #قسمت_اول )
۱
چو آگاه شد ، دخترِ گژدهم ،
که سالارِ آن انجمن ، گشت کم ،
۲
غمین گشت و ، برزد خروشی بهدَرد ،
برآورد از دل ، یکی بادِ سرد ،
۳
زنی بود بر سانِ گُردی سوار ،
همیشه به جنگاندرون ، نامدار ،
۴
کجا ، نام او بود ، گُردآفرید ،
که چون او ، به جنگاندرون ، کس ندید ،
۵
چنان ننگش آمد ز کارِ هجیر ،
که شد لالهرنگش ، به کردارِ قیر ،
۶
بپوشید درعِ سواران ، به جنگ ،
نبود اندر آن کار ، جایِ درنگ ،
۷
نهان کرد گیسو ، به زیرِ زره ،
بزد بر سرِ تَرگِ رومی ، گِرِه ،
۸
فرود آمد از دژ ، به کردارِ شیر ،
کمر ، بر میان ،، بادپایی ، به زیر ،
۹
به پیشِ سپاه ، اندر آمد چو گَرد ،
چو رعدِ خروشان ، یکی ویله کرد ،
۱۰
که ، گُردان کدامند و؟ ، سالار ، کیست؟ ،
ز رزمآوران ، جنگ را ، یار کیست؟ ،
۱۱
که بر من ، یکی آزمون را ، به جنگ ،
بگردد بسانِ دلاور نهنگ ،
۱۲
ز جنگآوران لشکرِ سرفراز ،
مر او را ، نیامد کسی پیش باز ،
۱۳
چو سهرابِ شیراوژن ، او را بدید ،
بخندید و ، لب را به دندان گزید ،
۱۴
چنین گفت : کآمد دگرباره ، گور ،
به دامِ خداوندِ شمشیر و زور ،
۱۵
بپوشید خفتان و ، بر سر نهاد ،
یکی تَرگِ چینی ، به کردارِ باد ،
۱۶
غریوید بر آسمان ، همچو میغ ،
بنامِ خداوندِ شمشیر و تیغ ،
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب گژدهم پیر »
بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »
ادامه دارد 👇👇👇
#رزم_سهراب_با_گردآفرید
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۹
( #قسمت_اول )
۱
چو آگاه شد ، دخترِ گژدهم ،
که سالارِ آن انجمن ، گشت کم ،
۲
غمین گشت و ، برزد خروشی بهدَرد ،
برآورد از دل ، یکی بادِ سرد ،
۳
زنی بود بر سانِ گُردی سوار ،
همیشه به جنگاندرون ، نامدار ،
۴
کجا ، نام او بود ، گُردآفرید ،
که چون او ، به جنگاندرون ، کس ندید ،
۵
چنان ننگش آمد ز کارِ هجیر ،
که شد لالهرنگش ، به کردارِ قیر ،
۶
بپوشید درعِ سواران ، به جنگ ،
نبود اندر آن کار ، جایِ درنگ ،
۷
نهان کرد گیسو ، به زیرِ زره ،
بزد بر سرِ تَرگِ رومی ، گِرِه ،
۸
فرود آمد از دژ ، به کردارِ شیر ،
کمر ، بر میان ،، بادپایی ، به زیر ،
۹
به پیشِ سپاه ، اندر آمد چو گَرد ،
چو رعدِ خروشان ، یکی ویله کرد ،
۱۰
که ، گُردان کدامند و؟ ، سالار ، کیست؟ ،
ز رزمآوران ، جنگ را ، یار کیست؟ ،
۱۱
که بر من ، یکی آزمون را ، به جنگ ،
بگردد بسانِ دلاور نهنگ ،
۱۲
ز جنگآوران لشکرِ سرفراز ،
مر او را ، نیامد کسی پیش باز ،
۱۳
چو سهرابِ شیراوژن ، او را بدید ،
بخندید و ، لب را به دندان گزید ،
۱۴
چنین گفت : کآمد دگرباره ، گور ،
به دامِ خداوندِ شمشیر و زور ،
۱۵
بپوشید خفتان و ، بر سر نهاد ،
یکی تَرگِ چینی ، به کردارِ باد ،
۱۶
غریوید بر آسمان ، همچو میغ ،
بنامِ خداوندِ شمشیر و تیغ ،
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب گژدهم پیر »
بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #رزم_سهراب_با_گردآفرید فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۹ ( #قسمت_اول ) ۱ چو آگاه شد ، دخترِ گژدهم ، که سالارِ آن انجمن ، گشت کم ، ۲ غمین گشت و ، برزد خروشی بهدَرد ، برآورد از دل ، یکی بادِ سرد ، ۳ زنی بود بر سانِ گُردی سوار ،…
داستان رستم و سهراب
#رزم_سهراب_با_گردآفرید
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۹
( #قسمت_دوم )
۱۷
بیامد دمان ، پیشِ گُردآفرید ،
چو ، دُختِ کمندافگن ، او را بدید ،
۱۸
کمان را ، به زه کرد و ، بگشاد ، بر ،
نبُد مرغ را ، پیشِ تیرش ، گذر ،
۱۹
به سهراببر ، تیرباران گرفت ،
چپ و راست ، جنگِ سواران گرفت ،
۲۰
نگه کرد سهراب و ، آمدش ننگ ،
برآشفت و ، تیز اندر آمد به جنگ ،
۲۱
سِپَر بر سرآورد و ، بنهاد روی ،
ز پیکار ، خون اندر آمد به جوی ،
۲۲
همآورد را ، دید گُردآفرید ،
که برسانِ آتش ، همی بردمید ،
۲۳
کمان را به زهبر ، به بازو فکند ،
سمندش ، برآمد بر ابرِ بلند ،
۲۴
سرِ نیزه را ، سویِ سهراب ، کرد ،
عنان و سنان را ، پُر از تاب ، کرد ،
۲۵
برآشفت سهراب و ، شد چون پلنگ ،
چو بدخواهِ او ، چارهجو شد به جنگ ،
۲۶
عنان برگرایید و ، برداشت ( برگاشت ) اسب ،
بیامد ، به کردارِ آذرگشسب ،
#برداشت و #برگاشت در اینجا به معنی #برانگیخت میباشد .
۲۷
چو آشفته شد شیر و ، تندی نمود ،
سرِ نیزه را ، سویِ او کرد ، زود ،
۲۸
به دستاندرون ، نیزهٔ جانسِتان ،
پسِ پشتِ خود ، کردش آنگه سنان ،
۲۹
بزد بر کمربندِ گُردآفرید ،
زِرِه بر تنش ، سربسر بردرید ،
۳۰
ز زین برگرفتش ، به کردارِ گوی ،
که چوگان ، ز باد اندر آید بر اوی ،
۳۱
چو بر زین بپیچید گُردآفرید ،
یکی تیغِ تیز ، از میان برکشید ،
۳۲
بزد ، نیزهٔ او ،، به دو نیم کرد ،
نشست از برِ زین و ، برخاست گَرد ،
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب گژدهم پیر »
بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »
ادامه دارد 👇👇👇
#رزم_سهراب_با_گردآفرید
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۹
( #قسمت_دوم )
۱۷
بیامد دمان ، پیشِ گُردآفرید ،
چو ، دُختِ کمندافگن ، او را بدید ،
۱۸
کمان را ، به زه کرد و ، بگشاد ، بر ،
نبُد مرغ را ، پیشِ تیرش ، گذر ،
۱۹
به سهراببر ، تیرباران گرفت ،
چپ و راست ، جنگِ سواران گرفت ،
۲۰
نگه کرد سهراب و ، آمدش ننگ ،
برآشفت و ، تیز اندر آمد به جنگ ،
۲۱
سِپَر بر سرآورد و ، بنهاد روی ،
ز پیکار ، خون اندر آمد به جوی ،
۲۲
همآورد را ، دید گُردآفرید ،
که برسانِ آتش ، همی بردمید ،
۲۳
کمان را به زهبر ، به بازو فکند ،
سمندش ، برآمد بر ابرِ بلند ،
۲۴
سرِ نیزه را ، سویِ سهراب ، کرد ،
عنان و سنان را ، پُر از تاب ، کرد ،
۲۵
برآشفت سهراب و ، شد چون پلنگ ،
چو بدخواهِ او ، چارهجو شد به جنگ ،
۲۶
عنان برگرایید و ، برداشت ( برگاشت ) اسب ،
بیامد ، به کردارِ آذرگشسب ،
#برداشت و #برگاشت در اینجا به معنی #برانگیخت میباشد .
۲۷
چو آشفته شد شیر و ، تندی نمود ،
سرِ نیزه را ، سویِ او کرد ، زود ،
۲۸
به دستاندرون ، نیزهٔ جانسِتان ،
پسِ پشتِ خود ، کردش آنگه سنان ،
۲۹
بزد بر کمربندِ گُردآفرید ،
زِرِه بر تنش ، سربسر بردرید ،
۳۰
ز زین برگرفتش ، به کردارِ گوی ،
که چوگان ، ز باد اندر آید بر اوی ،
۳۱
چو بر زین بپیچید گُردآفرید ،
یکی تیغِ تیز ، از میان برکشید ،
۳۲
بزد ، نیزهٔ او ،، به دو نیم کرد ،
نشست از برِ زین و ، برخاست گَرد ،
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب گژدهم پیر »
بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #رزم_سهراب_با_گردآفرید فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۹ ( #قسمت_دوم ) ۱۷ بیامد دمان ، پیشِ گُردآفرید ، چو ، دُختِ کمندافگن ، او را بدید ، ۱۸ کمان را ، به زه کرد و ، بگشاد ، بر ، نبُد مرغ را ، پیشِ تیرش ، گذر ، ۱۹ به سهراببر…
داستان رستم و سهراب
#رزم_سهراب_با_گردآفرید
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۹
( #قسمت_سوم )
۳۳
به آوَرد ،، با او پسنده ( بسنده ) نبود ،
بتابید ازو روی و ،، برگاشت زود ،
#برگاشت = برگشت
۳۴
سپهبد ،،، عنان ، اژدها را سپرد ،
به خشم ، از جهان ، روشنایی بِبُرد ،
۳۵
چو آمد خروشان ، به تنگ اندرش ،
بجنبید و ، برداشت خود ،، از سرش ،
۳۶
رها شد ز بندِ زِرِه ،،، مویِ اوی ،
درفشان ، چو خورشید شد ، رویِ اوی ،
۳۷
بدانست سهراب ،،، کو ، دخترست ،
سرِ مویِ او ،، از درِ افسرست ،
۳۸
شگفت آمدش ،، گفت : از ایرانسپاه ،
چنین دختر ، آید به آوردگاه ،
۳۹
سوارانِ جنگی ، به روزِ نَبَرد ،
همانا ، به ابر اندر آرَند گَرد ،
۴۰
زنانشان چنیند ، ایرانسران ،
چگونهاند؟ ، گُردانِ جنگآورن؟ ،
۴۱
ز فتراک ، بگشاد پیچانکمند ،
بینداخت ، آمد میانش بهبند ،
۴۲
بدو گفت : کز من ، رهائی مجوی ،
چرا جنگ جویی تو؟ ، ای ماه روی؟ ،
۴۳
نیامد بهدامم ،، بسانِ تو گور ،
ز چنگم رهایی نیابی ،،، مَشور ،
۴۴
گشادش رُخ ،،، آنگاه ، گُردآفرید ،
که آن را ، جز این ، هیچ چاره ندید ،
۴۵
بدو روی بنمود و گفت : ای دلیر ،
میانِ دلیران ، به کردارِ شیر ،
۴۶
دو لشکر ، نظاره بر این جنگِ ما ،
بدین گرز و شمشیر و آهنگِ ما ،
۴۷
کنون ، من گشاده چنین ، روی و موی ،
سپاه ، از تو گردد ،،، پُر از گفتوگوی ،
۴۸
که با دختری ،، او به دشتِ نَبَرد ،
بدین سان ، به ابر اندر آوَرد گَرد ،
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب گژدهم پیر »
بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »
ادامه دارد 👇👇👇
#رزم_سهراب_با_گردآفرید
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۹
( #قسمت_سوم )
۳۳
به آوَرد ،، با او پسنده ( بسنده ) نبود ،
بتابید ازو روی و ،، برگاشت زود ،
#برگاشت = برگشت
۳۴
سپهبد ،،، عنان ، اژدها را سپرد ،
به خشم ، از جهان ، روشنایی بِبُرد ،
۳۵
چو آمد خروشان ، به تنگ اندرش ،
بجنبید و ، برداشت خود ،، از سرش ،
۳۶
رها شد ز بندِ زِرِه ،،، مویِ اوی ،
درفشان ، چو خورشید شد ، رویِ اوی ،
۳۷
بدانست سهراب ،،، کو ، دخترست ،
سرِ مویِ او ،، از درِ افسرست ،
۳۸
شگفت آمدش ،، گفت : از ایرانسپاه ،
چنین دختر ، آید به آوردگاه ،
۳۹
سوارانِ جنگی ، به روزِ نَبَرد ،
همانا ، به ابر اندر آرَند گَرد ،
۴۰
زنانشان چنیند ، ایرانسران ،
چگونهاند؟ ، گُردانِ جنگآورن؟ ،
۴۱
ز فتراک ، بگشاد پیچانکمند ،
بینداخت ، آمد میانش بهبند ،
۴۲
بدو گفت : کز من ، رهائی مجوی ،
چرا جنگ جویی تو؟ ، ای ماه روی؟ ،
۴۳
نیامد بهدامم ،، بسانِ تو گور ،
ز چنگم رهایی نیابی ،،، مَشور ،
۴۴
گشادش رُخ ،،، آنگاه ، گُردآفرید ،
که آن را ، جز این ، هیچ چاره ندید ،
۴۵
بدو روی بنمود و گفت : ای دلیر ،
میانِ دلیران ، به کردارِ شیر ،
۴۶
دو لشکر ، نظاره بر این جنگِ ما ،
بدین گرز و شمشیر و آهنگِ ما ،
۴۷
کنون ، من گشاده چنین ، روی و موی ،
سپاه ، از تو گردد ،،، پُر از گفتوگوی ،
۴۸
که با دختری ،، او به دشتِ نَبَرد ،
بدین سان ، به ابر اندر آوَرد گَرد ،
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب گژدهم پیر »
بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #رزم_سهراب_با_گردآفرید فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۹ ( #قسمت_سوم ) ۳۳ به آوَرد ،، با او پسنده ( بسنده ) نبود ، بتابید ازو روی و ،، برگاشت زود ، #برگاشت = برگشت ۳۴ سپهبد ،،، عنان ، اژدها را سپرد ، به خشم ، از جهان ، روشنایی…
داستان رستم و سهراب
#رزم_سهراب_با_گردآفرید
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۹
( #قسمت_چهارم )
۴۹
نباید که چندین درنگ آوَرَد ،
کزین رزم ، بر خویش ، ننگ آوَرَد ،
۵۰
ز بهرِ من ،،، آهو ، ز هر سو مخواه ،
میانِ دو صفبرکشیدهسپاه ،
#آ = نا
#هو = خوب
#آهو = ناخوب - عیب - زشت - زشتی
#آهو = عیب - بدی - بدگویی
۵۱
نهانی بسازیم ، بهتر بُوَد ،
خِرَد داشتن ، کارِ مهتر بُوَد ،
۵۲
کنون ، لشکر و دژ ، به فرمانِ تُست ،
نباید بدین آشتی ، جنگ جُست ،
۵۳
دژ و گنج و دژبان ، سراسر تُراست ،
چو آئی ، چنان ساز ، کِت دل هواست ،
#کت = که تو را
۵۴
چو رخساره بنمود سهراب را ،
ز خوشاب بگشاد عناب را ،
۵۵
یکی بوستان بُد ، اندر بهشت ،
به بالایِ او ، سرو ،،، دهقان نکِشت ،
۵۶
دو چشمش ، گوزن و ،،، دو ابرو ، کمان ،
تو گفتی ، همی بِشکُفَد هر زمان ،
۵۷
ز دیدارِ او ، مبتلا شد دلش ،
تو گوئی ، که دُرجِ بلا ، شد دلش ،
۵۸
بدو گفت : زین گفته ، اکنون مَگَرد ،
که دیدی مرا روزگارِ نَبَرد ،
۵۹
بدین بارهٔ دژ ، دل اندر مبند ،
که این ، نیست برتر ، ز چرخِ بلند ،
۶۰
بپای آوَرَد زخمِ کوپالِ من ،
نرانَد کسی ، نیزه بر یالِ من ،
#بپای آوَرَد = از پای در میآوَرَد
۶۱
عنان را بپیچید ، گُردآفرید ،
سمندِ سرافراز ، بر دژ کشید ،
۶۲
همی رفت سهراب با او ، بههم ،
بیامد به درگاهِ دژ ، گژدهم ،
۶۳
درِ دژ گشادند و ، گردآفرید ،
تنِ خسته و بسته ،، بر دژ کشید ،
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب گژدهم پیر »
بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »
ادامه دارد 👇👇👇
#رزم_سهراب_با_گردآفرید
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۹
( #قسمت_چهارم )
۴۹
نباید که چندین درنگ آوَرَد ،
کزین رزم ، بر خویش ، ننگ آوَرَد ،
۵۰
ز بهرِ من ،،، آهو ، ز هر سو مخواه ،
میانِ دو صفبرکشیدهسپاه ،
#آ = نا
#هو = خوب
#آهو = ناخوب - عیب - زشت - زشتی
#آهو = عیب - بدی - بدگویی
۵۱
نهانی بسازیم ، بهتر بُوَد ،
خِرَد داشتن ، کارِ مهتر بُوَد ،
۵۲
کنون ، لشکر و دژ ، به فرمانِ تُست ،
نباید بدین آشتی ، جنگ جُست ،
۵۳
دژ و گنج و دژبان ، سراسر تُراست ،
چو آئی ، چنان ساز ، کِت دل هواست ،
#کت = که تو را
۵۴
چو رخساره بنمود سهراب را ،
ز خوشاب بگشاد عناب را ،
۵۵
یکی بوستان بُد ، اندر بهشت ،
به بالایِ او ، سرو ،،، دهقان نکِشت ،
۵۶
دو چشمش ، گوزن و ،،، دو ابرو ، کمان ،
تو گفتی ، همی بِشکُفَد هر زمان ،
۵۷
ز دیدارِ او ، مبتلا شد دلش ،
تو گوئی ، که دُرجِ بلا ، شد دلش ،
۵۸
بدو گفت : زین گفته ، اکنون مَگَرد ،
که دیدی مرا روزگارِ نَبَرد ،
۵۹
بدین بارهٔ دژ ، دل اندر مبند ،
که این ، نیست برتر ، ز چرخِ بلند ،
۶۰
بپای آوَرَد زخمِ کوپالِ من ،
نرانَد کسی ، نیزه بر یالِ من ،
#بپای آوَرَد = از پای در میآوَرَد
۶۱
عنان را بپیچید ، گُردآفرید ،
سمندِ سرافراز ، بر دژ کشید ،
۶۲
همی رفت سهراب با او ، بههم ،
بیامد به درگاهِ دژ ، گژدهم ،
۶۳
درِ دژ گشادند و ، گردآفرید ،
تنِ خسته و بسته ،، بر دژ کشید ،
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب گژدهم پیر »
بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #رزم_سهراب_با_گردآفرید فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۹ ( #قسمت_چهارم ) ۴۹ نباید که چندین درنگ آوَرَد ، کزین رزم ، بر خویش ، ننگ آوَرَد ، ۵۰ ز بهرِ من ،،، آهو ، ز هر سو مخواه ، میانِ دو صفبرکشیدهسپاه ، #آ = نا #هو = خوب…
داستان رستم و سهراب
#رزم_سهراب_با_گردآفرید
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۹
( #قسمت_پنجم )
۶۴
درِ دژ ببستند و ، غمگین شدند ،
پُر از غم ، دل و ،،، دیده ، خونین شدند ،
۶۵
از آزارِ گردآفرید و هجیر ،
پُر از درد بودند ، بُرنا و پیر ،
۶۶
برِ دختر آمد همی ، گژدهم ،
ابا نامداران و گُردان ، بههم ،
۶۷
بگفتش که : ای نیکدل ، شیرزن ،
پُر از غم بُد از تو ، دلِ انجمن ،
۶۸
که ، هم ، رزم جُستی ،،، هم ، افسون و رنگ ،
نیامد ز کارِ تو ، بر دوده ننگ ،
۶۹
سپاس از خداوندِ چرخِ بلند ،
که نامد ز دشمن بهجانت گزند ،
۷۰
بخندید بسیار ، گُردآفرید ،
به باره برآمد ،، سپه بنگرید ،
۷۱
چو سهراب را دید ، بر پشتِ زین ،
چنین گفت : کای گُردِ توران و چین ،
۷۲
چرا رنجه گشتی چنین؟ ، بازگَرد ،
هم ، از آمدن ،،، هم ، ز دشتِ نَبَرد ،
۷۳
بدو گفت سهراب : کای خوبچهر ،
به تاج و به تخت و به ماه و به مِهر ،
۷۴
که این باره ،،، با خاکِ پست آوَرَم ،
ترا ای ستمگر ،،، بهدست آوَرَم ،
۷۵
چو بیچاره گَردی و ، پیچان شَوی ،
ز گفتارِ هرزه ،،، پشیمان شَوی ،
#هرزه = بیهوده
۷۶
پشیمانی ، آنگه نداردت سود ،
چو ،، گردونِ گردان ، کلاهت رُبود ،
#چو = وقتی
۷۷
کجا رفت پیمان؟ ، که کردی پدید؟ ،
چو بشنید گفتار ،،، گُردآفرید ،
۷۸
بخندید و آنگه ، به افسوس گفت : ،
که تُرکان ،،، ز ایران نیابند جُفت ،
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب گژدهم پیر »
بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »
ادامه دارد 👇👇👇
#رزم_سهراب_با_گردآفرید
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۹
( #قسمت_پنجم )
۶۴
درِ دژ ببستند و ، غمگین شدند ،
پُر از غم ، دل و ،،، دیده ، خونین شدند ،
۶۵
از آزارِ گردآفرید و هجیر ،
پُر از درد بودند ، بُرنا و پیر ،
۶۶
برِ دختر آمد همی ، گژدهم ،
ابا نامداران و گُردان ، بههم ،
۶۷
بگفتش که : ای نیکدل ، شیرزن ،
پُر از غم بُد از تو ، دلِ انجمن ،
۶۸
که ، هم ، رزم جُستی ،،، هم ، افسون و رنگ ،
نیامد ز کارِ تو ، بر دوده ننگ ،
۶۹
سپاس از خداوندِ چرخِ بلند ،
که نامد ز دشمن بهجانت گزند ،
۷۰
بخندید بسیار ، گُردآفرید ،
به باره برآمد ،، سپه بنگرید ،
۷۱
چو سهراب را دید ، بر پشتِ زین ،
چنین گفت : کای گُردِ توران و چین ،
۷۲
چرا رنجه گشتی چنین؟ ، بازگَرد ،
هم ، از آمدن ،،، هم ، ز دشتِ نَبَرد ،
۷۳
بدو گفت سهراب : کای خوبچهر ،
به تاج و به تخت و به ماه و به مِهر ،
۷۴
که این باره ،،، با خاکِ پست آوَرَم ،
ترا ای ستمگر ،،، بهدست آوَرَم ،
۷۵
چو بیچاره گَردی و ، پیچان شَوی ،
ز گفتارِ هرزه ،،، پشیمان شَوی ،
#هرزه = بیهوده
۷۶
پشیمانی ، آنگه نداردت سود ،
چو ،، گردونِ گردان ، کلاهت رُبود ،
#چو = وقتی
۷۷
کجا رفت پیمان؟ ، که کردی پدید؟ ،
چو بشنید گفتار ،،، گُردآفرید ،
۷۸
بخندید و آنگه ، به افسوس گفت : ،
که تُرکان ،،، ز ایران نیابند جُفت ،
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب گژدهم پیر »
بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #رزم_سهراب_با_گردآفرید فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۹ ( #قسمت_پنجم ) ۶۴ درِ دژ ببستند و ، غمگین شدند ، پُر از غم ، دل و ،،، دیده ، خونین شدند ، ۶۵ از آزارِ گردآفرید و هجیر ، پُر از درد بودند ، بُرنا و پیر ، ۶۶ برِ دختر آمد…
داستان رستم و سهراب
#رزم_سهراب_با_گردآفرید
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۹
( #قسمت_ششم )
۷۹
چنین رفت ،،، روزی نبودت ز من ،
بدین درد ،، غمگین مکن خویشتن ،
۸۰
همانا که تو ، خود ز ترکان نِهای ،
که جز بافرینِ بزرگان نِهای ،
۸۱
بِدان زور و این بازو و کفت و یال ،
نداری کس از پهلوانان ، هِمال ،
۸۲
ولیکن ، چو آگاهی آید به شاه ،
که آورد گُردی ز توران ،،، سپاه ،
۸۳
شهنشاه و رستم ،،، بجنبد ( #بجنبند ) ز جای ،
شما ، با تهمتن ندارید پای ،
۸۴
نمانَد یکی زنده از لشکرت ،
ندانم چه آید ز بَد ، بر سرت ،
۸۵
دریغ آمدم ( آیدم ) ، کاینچنین یال و سُفت ،
همی ، از پلنگان بباید نهفت ،
۸۶
ترا بهتر آید ، که فرمان کنی ،
رُخِ نامور ،،، سویِ توران کنی ،
۸۷
نباشی بس ایمن ،،، به بازویِ خویش ،
خورَد گاوِ نادان ،،، ز پهلویِ خویش ،
۸۸
چو بشنید سهراب ، ننگ آمدش ،
که آسان همی دژ به چنگ آمدش ،
۸۹
به زیرِ دژ اندر ،، یکی جای بود ،
کجا ، دژ بِدان جای ،، بر پای بود ،
۹۰
به تاراج داد ، آن همه بوم و رُست ،
به یکبارگی ، دستِ بَد را بشُست ،
۹۱
چنین گفت : کامروز ، بیگاه گشت ،
ز پیکارِ ما ، دست کوتاه گشت ،
۹۲
برآریم شبگیر ،،، ازین باره ،، گَرد ،
نهیم اندرین جای ،،، شورِ نَبَرد ،
۹۳
چو گفت این ، عنان را بتابید و رفت ،
سویِ جایِ خود ، راه برگرفت ،
#پایان_بخش ۹
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب گژدهم پیر »
بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »
ادامه دارد 👇👇👇
#رزم_سهراب_با_گردآفرید
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۹
( #قسمت_ششم )
۷۹
چنین رفت ،،، روزی نبودت ز من ،
بدین درد ،، غمگین مکن خویشتن ،
۸۰
همانا که تو ، خود ز ترکان نِهای ،
که جز بافرینِ بزرگان نِهای ،
۸۱
بِدان زور و این بازو و کفت و یال ،
نداری کس از پهلوانان ، هِمال ،
۸۲
ولیکن ، چو آگاهی آید به شاه ،
که آورد گُردی ز توران ،،، سپاه ،
۸۳
شهنشاه و رستم ،،، بجنبد ( #بجنبند ) ز جای ،
شما ، با تهمتن ندارید پای ،
۸۴
نمانَد یکی زنده از لشکرت ،
ندانم چه آید ز بَد ، بر سرت ،
۸۵
دریغ آمدم ( آیدم ) ، کاینچنین یال و سُفت ،
همی ، از پلنگان بباید نهفت ،
۸۶
ترا بهتر آید ، که فرمان کنی ،
رُخِ نامور ،،، سویِ توران کنی ،
۸۷
نباشی بس ایمن ،،، به بازویِ خویش ،
خورَد گاوِ نادان ،،، ز پهلویِ خویش ،
۸۸
چو بشنید سهراب ، ننگ آمدش ،
که آسان همی دژ به چنگ آمدش ،
۸۹
به زیرِ دژ اندر ،، یکی جای بود ،
کجا ، دژ بِدان جای ،، بر پای بود ،
۹۰
به تاراج داد ، آن همه بوم و رُست ،
به یکبارگی ، دستِ بَد را بشُست ،
۹۱
چنین گفت : کامروز ، بیگاه گشت ،
ز پیکارِ ما ، دست کوتاه گشت ،
۹۲
برآریم شبگیر ،،، ازین باره ،، گَرد ،
نهیم اندرین جای ،،، شورِ نَبَرد ،
۹۳
چو گفت این ، عنان را بتابید و رفت ،
سویِ جایِ خود ، راه برگرفت ،
#پایان_بخش ۹
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب گژدهم پیر »
بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »
ادامه دارد 👇👇👇