نقطهی آغاز خویش در خداوند را دوست میدارم، و ایستگاه اتّصال خویش را دوست میدارم. هرگز از یاد نمیبرم. هرچند بسی پیشتران تاختهام، لیکن هرگز از یاد نمیبرم کجا نخست عاشق شدم. پس میبایست شکرانهی دیروز در امروز به جا آورم و دردانه فریاد دارم: خداوندگارم! این سرزمین کهن را بر من ببخش و سراپایش را غرق بوسهی خویش کن و عَلَم صلحات برافرازش.
بسی عمرها در مرزهای آتشین سوختن، تا این یکی را به کمال برآورم و از کمال نیز بالاتر روم. به بسیار زبانها سخن گفتن، با بسیار مردمان نشستن و از بسیار سرزمینها برخاستن، تا این یکی، این آخری را، بنشینم و با تمام خویش برخیزانم.
و تو را نیز دوستت میدارم ای زادگاه تن، امّا میبایست که کجیهات راست کنم، و تو را همچون خود از خویش برخیزانم. دوستت میدارم ای زادهی روح، امّا تیرگیهات میستانم و در تنهایی عمیق خویش - که هیچ خلق را به آن راه نیست - از خداوند بوسهها بر پیشانت میزنم.
دوستت میدارم ای خوابگاه نخست،
چرا که مرا به خوابگاه پسین راه کشاندهای.
دوستت میدارم و با تمام وجود خویش قدر میدانم.
حلمی | کتاب آزادی
#خوابگاه_نخست
#بر_من_ببخش
#علم_صلح
بسی عمرها در مرزهای آتشین سوختن، تا این یکی را به کمال برآورم و از کمال نیز بالاتر روم. به بسیار زبانها سخن گفتن، با بسیار مردمان نشستن و از بسیار سرزمینها برخاستن، تا این یکی، این آخری را، بنشینم و با تمام خویش برخیزانم.
و تو را نیز دوستت میدارم ای زادگاه تن، امّا میبایست که کجیهات راست کنم، و تو را همچون خود از خویش برخیزانم. دوستت میدارم ای زادهی روح، امّا تیرگیهات میستانم و در تنهایی عمیق خویش - که هیچ خلق را به آن راه نیست - از خداوند بوسهها بر پیشانت میزنم.
دوستت میدارم ای خوابگاه نخست،
چرا که مرا به خوابگاه پسین راه کشاندهای.
دوستت میدارم و با تمام وجود خویش قدر میدانم.
حلمی | کتاب آزادی
#خوابگاه_نخست
#بر_من_ببخش
#علم_صلح