معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #کشتی_گرفتن_رستم_با_سهراب فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۰ ( #قسمت_چهارم ) ۴۹ اگر ، هوشِ تو ،،، زیرِ دستِ من است ، به فرمان یزدان ، برآرَم ز دست ، ۵۰ ز اسبان جنگی ، فرود آمدند ، هشیوار ، با گبر و خود ، آمدند ، ۵۱ ببستند بر…
داستان رستم و سهراب
#کشتی_گرفتن_رستم_با_سهراب
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۰
( #قسمت_پنجم )
۶۵
نخستین که پشتش نِهد بر زمین ،
نَبُرّد سرش ،،، گرچه باشد به کین ،
معنی مصرع اول = برای بار اول که پشتش را به زمین آوَرَد - برای بار اول که او را زمین بزَنَد
۶۶
اگر ، بارِ دیگرش ، زیر آوَرَد ،
به افکندنش ، نام شیر آوَرَد ،
۶۷
روا باشد ،،، ار ، سر کند زو جدا ،
بدینگونه برپا شد آئینِ ما ،
۶۸
بدین چاره ، از چنگِ نر اژدها ،
همیخواست یابد ز کُشتن ،، رها ،
۶۹
دلیرِ جوان ، سر به گفتارِ پیر ،
بداد و ،،، نبود آن سخن ، جایگیر ،
۷۰
یکی ، از دلیری ،،، دوم ، از زمان ،
سوم ،،، از جوانمردیاَش ،، بیگمان ،
۷۱
رها کردش از دست و ، آمد به دشت ،
به دشتی که ، بر پیشش آهو گذشت ،
( چو شیری که بر پیشِ آهو گذشت )
۷۲
همیکرد نخجیر و ،،، یادش نبود ،
از آن کس ،،، که با او نبرد آزمود ،
۷۳
همی دیر شد ،،، باز ، هومان ، چو گَرد ،
بیامد ، بپرسید از او ، از نَبَرد ،
۷۴
به هومان بگفت آن کجا رفته بود ،
سخن هرچه رستم بدو گفته بود ،
#آنکجارفتهبود = آنچه شده بود - آنچه انجام گرفته بود - آنچه گذشت
۷۵
بدو گفت هومان گُرد : ، ای جوان ،
به سیری رسیدی همانا ، ز جان ،
۷۶
دریغ ، این بر و برز و بالایِ تو ،
رکیبِ دراز و ، یَلی پایِ تو ،
۷۷
هژبری که آورده بودی به دام ،
رها کردی از دست و ،،، شد کار ، خام ،
۷۸
نگه کن ، که زین بیهُده کارکرد ،
چه آرَد به پیشت ، به روزِ نَبَرد ،
۷۹
یکی داستان زد بدین ، شهریار ،
که دشمن ، مَدار ارچه خُرد است ،،، خوار ،
۸۰
بگفت و ، دل از جانِ او ،،، برگرفت ،
پُر اندُه ، همی ماند اندر شگفت ،
بخش ۲۱ : « دگرباره اسبان ببستند سخت »
بخش ۱۹ : « برفتند و روی هوا تیره گشت »
ادامه دارد 👇👇👇
#کشتی_گرفتن_رستم_با_سهراب
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۰
( #قسمت_پنجم )
۶۵
نخستین که پشتش نِهد بر زمین ،
نَبُرّد سرش ،،، گرچه باشد به کین ،
معنی مصرع اول = برای بار اول که پشتش را به زمین آوَرَد - برای بار اول که او را زمین بزَنَد
۶۶
اگر ، بارِ دیگرش ، زیر آوَرَد ،
به افکندنش ، نام شیر آوَرَد ،
۶۷
روا باشد ،،، ار ، سر کند زو جدا ،
بدینگونه برپا شد آئینِ ما ،
۶۸
بدین چاره ، از چنگِ نر اژدها ،
همیخواست یابد ز کُشتن ،، رها ،
۶۹
دلیرِ جوان ، سر به گفتارِ پیر ،
بداد و ،،، نبود آن سخن ، جایگیر ،
۷۰
یکی ، از دلیری ،،، دوم ، از زمان ،
سوم ،،، از جوانمردیاَش ،، بیگمان ،
۷۱
رها کردش از دست و ، آمد به دشت ،
به دشتی که ، بر پیشش آهو گذشت ،
( چو شیری که بر پیشِ آهو گذشت )
۷۲
همیکرد نخجیر و ،،، یادش نبود ،
از آن کس ،،، که با او نبرد آزمود ،
۷۳
همی دیر شد ،،، باز ، هومان ، چو گَرد ،
بیامد ، بپرسید از او ، از نَبَرد ،
۷۴
به هومان بگفت آن کجا رفته بود ،
سخن هرچه رستم بدو گفته بود ،
#آنکجارفتهبود = آنچه شده بود - آنچه انجام گرفته بود - آنچه گذشت
۷۵
بدو گفت هومان گُرد : ، ای جوان ،
به سیری رسیدی همانا ، ز جان ،
۷۶
دریغ ، این بر و برز و بالایِ تو ،
رکیبِ دراز و ، یَلی پایِ تو ،
۷۷
هژبری که آورده بودی به دام ،
رها کردی از دست و ،،، شد کار ، خام ،
۷۸
نگه کن ، که زین بیهُده کارکرد ،
چه آرَد به پیشت ، به روزِ نَبَرد ،
۷۹
یکی داستان زد بدین ، شهریار ،
که دشمن ، مَدار ارچه خُرد است ،،، خوار ،
۸۰
بگفت و ، دل از جانِ او ،،، برگرفت ،
پُر اندُه ، همی ماند اندر شگفت ،
بخش ۲۱ : « دگرباره اسبان ببستند سخت »
بخش ۱۹ : « برفتند و روی هوا تیره گشت »
ادامه دارد 👇👇👇