معرفی عارفان
1.2K subscribers
33.5K photos
12.1K videos
3.2K files
2.75K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
#آن_جمال_باطنی

هر کی جان دارد از گلشن جان بوی برد
هر که «أن» دارد ، دریافت که آنیم همه
#مولانا

در هر طرفی یکی نگاری است
صوفی تو نگر که « آن » که دارد؟

#مولانا

شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده طلعت آن باش که آنی دارد.

#حافظ

آن ، درین جا رمز صاحب جمال و جاذبه ای باطنی  است که خود محبوب و مراد همگانی است.

#رمزهای_غزلیات_مولانا_دکتر_مشتاق_مهر
بنگرید ای خام جوشان بنگرید
این چنین چون خوابگردان مگذرید

آه اگر این خواب افسون بگسلد
از ندامت خارها در جان خلَد

چشمهاتان باز خواهد شد ز خواب
سر فرو افکنده از شرم جواب

آن چه بود؟ آن دوست دشمن داشتن
سینه ها از کینه ها انباشتن

آن چه بود؟ آن جنگ و خونها ریختن
آن زدن، آن کشتن، آن آویختن

پرسشی کان هست همچون دشنه تیز
پاسخی دارد همه خونابه ریز

#آن_همه_فریاد_آزادی_زدید
#فرصتی_افتاد_و_زندانبان_شدید

آن که او امروز در بند شماست
در غم فردای فرزند شماست

راه می جستید و در خود گم شدید
مردمید، اما چه نامردم شدید

کجروان با راستان در کینه اند
زشت رویان دشمن آیینه اند

آی آدمها این صدای قرن ماست
این صدا از وحشت غرق شماست

دیده در گرداب کی وا می‌کنید؟
وه که غرق خود تماشا می‌کنید

#هوشنگ_ابتهاج
بستن زلف رها سنگدلی می خواهد
دلْ شکستن همه جا سنگدلی می خواهد

چون دلت حال مرا دید نپرسید چرا
عشق بی چون و چرا سنگدلی می خواهد

تو هم ای بخت، ملامتگر ما باش، ولی
سرزنش کردن ما سنگدلی می خواهد

کوه بودم همه ی عمر و نمی دانستم
راه بستن به صدا سنگدلی می خواهد

رود یک عمر مرا گفت بیا تا دریا
سنگ ماندن به خدا سنگدلی می خواهد

کربلا آمد و من حرّ گرفتار، بیا
دل ندادن به بلا سنگدلی می خواهد

#فاضل_نظری
#آن_ها / #پژواک
ای مزدا، نیایش ما را بشنو
ای که در هستی ابدی زیست می کنی
ای که در شادی آسمانی زیست می کنی
ما را از دروغ پاک گردان
و ما را از کارهای اهریمنی و بندگی بدی ها نگاه دار
از فروغ شادی خویش بر ما بیفشان
و تاریکی و اندوه ما را بدان فروغ از میان برگیر
برباغ ها و دشت های ما بتاب
برکارها و تلاش های ما بتاب
و همه نژاد آدمیان را
آنان که تو را باور دارند یا ندارند،
از آن فروغ جاودانه بهره مند گردان
هم اکنون با توانائی خویش برما بدرخش
و اخگر مهر آسمانی را در دل ما بیفروز
و این نیایش و پرستش ما را بپذیر.



#آن_خردمند_دیگر_اثر_هنری_ون_دایک
#ترجمه_دکتر_الهی_قمشه_ای
#گاه_سوی_وفا_روی...
گاه سوی جفا روی...

#آن_منی_کجا_روی...
بی‌تو به سر نمی‌شود...

#مولانا
چنان رسم زمان از یادها برده ست نامم را
که دیگر کوه هم پاسخ نمی گوید سلامم را
به خون غلتیده ام در زخم خنجرها و با یاران
وصیت کرده ام از هم نگیرند انتقامم را
قنوتم را کف دست شراب انگاشتند اما
من آن رندم که پنهان می کنم در خرقه جامم را
سر سجاده ام بودم که گیسوی تو در هم ریخت
نظرهای حلال و آرزوهای حرامم را
فراموشی حریری از غبار افکنده بر سنگی
از این پس می نوازد عطر تنهایی مشامم را

#فاضل_نظری
#آن_ها
#اسم_و_رسم
بستن زلف رها سنگدلی می خواهد
دلْ شکستن همه جا سنگدلی می خواهد

چون دلت حال مرا دید نپرسید چرا
عشق بی چون و چرا سنگدلی می خواهد

تو هم ای بخت، ملامتگر ما باش، ولی
سرزنش کردن ما سنگدلی می خواهد

کوه بودم همه ی عمر و نمی دانستم
راه بستن به صدا سنگدلی می خواهد

رود یک عمر مرا گفت بیا تا دریا
سنگ ماندن به خدا سنگدلی می خواهد

کربلا آمد و من حرّ گرفتار، بیا
دل ندادن به بلا سنگدلی می خواهد

#فاضل_نظری
#آن_ها
#پژوا
ما گشته ایم، نیست، تو هم جستجو مکن
آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن

دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر
خاکستر گداخته را زیر و رو مکن

در چشم دیگران منشین در کنار من
ما را در این مقایسه بی آبرو مکن

راز من است غنچه ی لب های سرخ تو
راز مرا برای کسی بازگو مکن

دیدار ما تصور یک بی نهایت است
با یکدگر دو آینه را رو به رو مکن

#فاضل_نظری
#آن‌ها
#آن‌_روزها
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #کشتن_رستم_ژنده‌رزم_را فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۵ ( #قسمت_سوم ) ۳۳ برفتند و ، دیدنش افگنده ، خوار ، برآسوده از بزم و ، از کارزار ، ۳۴ خروشان ، پُر از درد ، بازآمدند ، ز دردِ دل ، اندر گداز آمدند ، ۳۵ ز کارش ، بگفتند سهراب…
داستان رستم و سهراب
#کشتن_رستم_ژنده‌رزم_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۵
( #قسمت_چهارم )



۴۹

چو ، برگشت رستم ، برِ شهریار ،

از ایران‌سپه ، گیو بُد پاسدار ،

۵۰

به رَه‌بَر ، گَوِ پیلتن را ، بدید ،

بزد دست و ، تیغ از میان ، برکشید ،

۵۱

یکی بر خروشید ، چون پیلِ مست ،

سِپَر بر سر آورد و ، بگشاد دست ،

۵۲

بدانست رستم ، کز ایران‌سپاه ،

به شب ، گیو باشد طلایه ، به راه ،

۵۳

بخندید و ، آنگه فغان برکشید ،

طلایه ، چو آوازِ رستم شنید ،

#طلایه = در این دو بیت اخیر به معنی نگهبان می‌باشد

۵۴

پیاده بیامد ( #بیامد پیاده ) ، به نزدیکِ اوی ،

بِدو گفت : کای مِهترِ نیکخوی ( جنگجوی ) ،

۵۵

پیاده ،،، کجا بوده‌ای تیره‌شب؟ ،

تهمتن ، به گفتار بگشاد لب ،

۵۶

بگفتش به گیو : آن کجا کرده بود ،

چنان شیرمردی ، که آزرده بود ،

#آن کجا کرده بود = آنچه کرده بود

۵۷

بر او آفرین کرد ، گیوِ گُزین ،

که ، بی تو ،،، مباد اسب و کوپال و زین ،

۵۸

وز آنجایگه ، رفت نزدیکِ شاه ،

ز تُرکان ، سخن گفت و ، از بزم‌گاه ،

۵۹

ز سهراب و ، از بُرز و بالایِ اوی ،

ز بازوی و ، کتف و ، بَر و ، پای اوی ،

۶۰

که هرگز ، ز تُرکان ،،، چُنو کس نخاست ،

به‌کردارِ سرویست ،،، بالاش ، راست ،

۶۱

از ایران و توران ( به توران و ایران ) ، نمانَد به کس ،

تو گویی ، که سامِ سوارست و بس ،

۶۲

وزان مُشت ، بر گردنِ ژنده‌رزم ،

کزان پس ، نیاید ( نیامد ) به رزم و ، به بزم ،

۶۳

بگفتند و ، پس ، رود و می ، خواستند ،

همه شب ، همی لشکر آراستند ،




#پایان_بخش ۱۵



بخش ۱۶ : « چو خورشید برداشت زرّین‌سپر »

بخش ۱۴ : « چو خورشید ، آن چادرِ قیرگون »




ادامه دارد 👇👇👇