مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم »
بخش ۱۸ - استدعاء امیر ترک مخمور مطرب را به وقت صبوح و ...
اعجمیتُرکی ، سَحَر ، آگاه شد ،
وز خُمارِ خَمر ،،، مطربخواه شد ،
مطربِ جان ، مونسِ مستان بُوَد ،
نُقل و قُوت و قوَّّتِ مست ،،، آن بُوَد ،
مطرب ، ایشان را سوی مستی کشید ،
باز ،، مستی ،،، از دَمِ مطرب چشید ،
آن شرابِ حق ،، بِدان مطرب بَرَد ،
وین شرابِ تن ، ازین مطرب چَرَد ،
هر دو ، گر یک نام دارد در سخن ،
لیک ، شتان این حسن ، تا آن حسن ،
اشتباهی هست ، لفظی در بیان ،
لیک ، خود کو آسمان تا ریسمان؟ ،
اشتراکِ لفظ ،، دایم رهزنست ،
اشتراکِ گبر و مؤمن ،، در تنست ،
جسمها ، چون کوزههای بستهسر ،
تا که در هر کوزه چه بُوَد؟ ( چِبوَد؟ ) ، آن نگر ،
#چه بُوَد؟ = چبوَد؟ - چه چیزی هست؟
کوزهٔ آن تن ، پُر از آبِ حیات ،
کوزهٔ این تن ، پُر از زهرِ ممات ،
گر ، به مظروفش نظر داری ، شهی ،
ور ، به ظرفش بنگری تو ، گمرهی ،
لفظ را ، مانندهٔ این جسم ، دان ،
معنیاَش را ، در درون ،، مانند جان ،
دیدهٔ تن ، دایماً تنبین بُوَد ،
دیدهٔ جان ،، جانِ پُرفَنبین بُوَد ،
پس ، ز نقشِ لفظهایِ مثنوی ،
صورتی ، ضال است و ،، هادی ، معنوی ،
در نبی فرمود ،، کاین قرآن ، ز دل ،
هادیِ بعضی و ،، بعضی را ، مضل ،
الله ، الله ،، چونک عارف گفت ، می ،
پیشِ عارف ،، کی بُوَد معدوم ، شی؟ ،
فهمِ تو ، چون بادهٔ شیطان بُوَد ،
کی ، ترا وَهمِ میِ رحمان بُوَد؟ ،
این دو انبازند ،، مطرب ، با شراب ،
این ، بِدان و ،،، آن ؛ بدین آرَد ، شتاب ،
پُر خماران ، از دَمِ مطرب ، چَرَند ،
مطربانشان ، سویِ میخانه بَرَند ،
* چَرَند = چرا میکنند - میخورند - مینوشند - تغذیه میکنند
آن ،، سَرِ میدان و ،،، این ، پایانِ اوست ،
دل ،، شده چون گوی ،،، در چوگانِ اوست ،
* سَرِ میدان = ابتدای میدان - اول میدان - شروعِ میدان
* پایانِ اوست = پایانِ میدان - آخرِ میدان - انتهایِ میدان
در سر ، آنچه هست ،،، گوش ، آنجا رَوَد ،
در سر ، ار صفراست ،،، آن ، سودا شود ،
بعد از آن ،، این دو ،،، به بیهوشی رَوَند ،
والد و مولود ، آنجا ،، یک شوند ،
چونک ، کردند آشتی ،، شادی و درد ،
مطربان را ، تُرکِ ما ، بیدار کرد ،
مطرب ، آغازید بیتی ،،، خوابناک ،
که ، انلنیالکاس ، یا من لا اراک ،
انت وجهی لا عجب ان لا اراه
غایة القرب حجاب الاشتباه
انت عقلی لا عجب ان لم ارک
من وفور الالتباس المشتبک
جئت اقرب انت من حبل الورید
کم اقل یا یا نداء للبعید
بل اغالطهم انادی فی القفار
کی اکتم من معی ممن اغار
دو بیت آخر : در نسخههای مختلف ، متفاوت آمده است ولی در مجموع تغییری در مفهوم ایجاد نمیکند .
حیث اقرب ،، انت ، من حبلِالوَرید
لم اقل یا ،،، یا ، نداء للبعید ،
بل ، اغالطهم انادی فی القفار ،
کی اکتم من معی ، ممن اغار ،
ترجمهٔ تحتاللفظی چند بیت عربی آخر :
مطرب ، آغازید بیتی ،، خوابْناک ،
که اَنِلْنِیالْکَاسَ ، یا مَنْ لا اَراک ،
#آغازید = شروع کرد - آغاز کرد
مطرب در حالی که خوابآلود بود ، بیتی را شروع کرد .
( ای کسی که تو را نمی بینم ،
جامی لبریز به من بده . )
اَنْتَ وَجهی ، لا عَجَب اَن لا اَراه ،
غایةُالقُربِ حِجابُالْاِشْتِباه ،
( تو حقیقتِ منی و تعجبی نیست که
او را نبینم ، زیرا غایت قرب ، حجاب
اشتباه و خطای من شده است. )
اَنْتَ عَقْلی ، لا عَجَبْ ِانْ لَمْ اَرَکْ ،
مِن وُفورِ الْاِلِتباسِِ الُمْشْتَبَکْ ،
( تو عقل منی ، اگر من تو را از کثرت
اشتباهاتِ تودرتو و درهم پیچیده ،
نبینم جای هیچ تعجبی نیست. )
جِئْتَ اَقْرَبْ اَنْتَ مِنْ حَبْلِ الْوَرید ،
کَمْ اَقُلْ یا یا نِداءٌ لِلْبَعید ،
( تو از رگِ گردنم به من نزدیکتری .
تا کی در خطاب به تو بگویم : « یا »؟ ،
چرا که حرف ندای « یا » برای
خواندنِ شخص از مسافتی
دور است. )
بَلْ اُغالِطْهُم اُنادی فِی القِفار ،
کَیْ اُکَتِّم مَن مَعی مِمَّن اَغار ،
( بلکه مردمِ نااهل را به اشتباه میاندازم
و در بیابان ها( عمداً ) تو را صدا میکنم
تا آن کسی را که بدو غیرت میورزم از
نگاهِ نااهلان ، پنهان سازم . )
بخش ۱۸ - استدعاء امیر ترک مخمور مطرب را به وقت صبوح و ...
اعجمیتُرکی ، سَحَر ، آگاه شد ،
وز خُمارِ خَمر ،،، مطربخواه شد ،
مطربِ جان ، مونسِ مستان بُوَد ،
نُقل و قُوت و قوَّّتِ مست ،،، آن بُوَد ،
مطرب ، ایشان را سوی مستی کشید ،
باز ،، مستی ،،، از دَمِ مطرب چشید ،
آن شرابِ حق ،، بِدان مطرب بَرَد ،
وین شرابِ تن ، ازین مطرب چَرَد ،
هر دو ، گر یک نام دارد در سخن ،
لیک ، شتان این حسن ، تا آن حسن ،
اشتباهی هست ، لفظی در بیان ،
لیک ، خود کو آسمان تا ریسمان؟ ،
اشتراکِ لفظ ،، دایم رهزنست ،
اشتراکِ گبر و مؤمن ،، در تنست ،
جسمها ، چون کوزههای بستهسر ،
تا که در هر کوزه چه بُوَد؟ ( چِبوَد؟ ) ، آن نگر ،
#چه بُوَد؟ = چبوَد؟ - چه چیزی هست؟
کوزهٔ آن تن ، پُر از آبِ حیات ،
کوزهٔ این تن ، پُر از زهرِ ممات ،
گر ، به مظروفش نظر داری ، شهی ،
ور ، به ظرفش بنگری تو ، گمرهی ،
لفظ را ، مانندهٔ این جسم ، دان ،
معنیاَش را ، در درون ،، مانند جان ،
دیدهٔ تن ، دایماً تنبین بُوَد ،
دیدهٔ جان ،، جانِ پُرفَنبین بُوَد ،
پس ، ز نقشِ لفظهایِ مثنوی ،
صورتی ، ضال است و ،، هادی ، معنوی ،
در نبی فرمود ،، کاین قرآن ، ز دل ،
هادیِ بعضی و ،، بعضی را ، مضل ،
الله ، الله ،، چونک عارف گفت ، می ،
پیشِ عارف ،، کی بُوَد معدوم ، شی؟ ،
فهمِ تو ، چون بادهٔ شیطان بُوَد ،
کی ، ترا وَهمِ میِ رحمان بُوَد؟ ،
این دو انبازند ،، مطرب ، با شراب ،
این ، بِدان و ،،، آن ؛ بدین آرَد ، شتاب ،
پُر خماران ، از دَمِ مطرب ، چَرَند ،
مطربانشان ، سویِ میخانه بَرَند ،
* چَرَند = چرا میکنند - میخورند - مینوشند - تغذیه میکنند
آن ،، سَرِ میدان و ،،، این ، پایانِ اوست ،
دل ،، شده چون گوی ،،، در چوگانِ اوست ،
* سَرِ میدان = ابتدای میدان - اول میدان - شروعِ میدان
* پایانِ اوست = پایانِ میدان - آخرِ میدان - انتهایِ میدان
در سر ، آنچه هست ،،، گوش ، آنجا رَوَد ،
در سر ، ار صفراست ،،، آن ، سودا شود ،
بعد از آن ،، این دو ،،، به بیهوشی رَوَند ،
والد و مولود ، آنجا ،، یک شوند ،
چونک ، کردند آشتی ،، شادی و درد ،
مطربان را ، تُرکِ ما ، بیدار کرد ،
مطرب ، آغازید بیتی ،،، خوابناک ،
که ، انلنیالکاس ، یا من لا اراک ،
انت وجهی لا عجب ان لا اراه
غایة القرب حجاب الاشتباه
انت عقلی لا عجب ان لم ارک
من وفور الالتباس المشتبک
جئت اقرب انت من حبل الورید
کم اقل یا یا نداء للبعید
بل اغالطهم انادی فی القفار
کی اکتم من معی ممن اغار
دو بیت آخر : در نسخههای مختلف ، متفاوت آمده است ولی در مجموع تغییری در مفهوم ایجاد نمیکند .
حیث اقرب ،، انت ، من حبلِالوَرید
لم اقل یا ،،، یا ، نداء للبعید ،
بل ، اغالطهم انادی فی القفار ،
کی اکتم من معی ، ممن اغار ،
ترجمهٔ تحتاللفظی چند بیت عربی آخر :
مطرب ، آغازید بیتی ،، خوابْناک ،
که اَنِلْنِیالْکَاسَ ، یا مَنْ لا اَراک ،
#آغازید = شروع کرد - آغاز کرد
مطرب در حالی که خوابآلود بود ، بیتی را شروع کرد .
( ای کسی که تو را نمی بینم ،
جامی لبریز به من بده . )
اَنْتَ وَجهی ، لا عَجَب اَن لا اَراه ،
غایةُالقُربِ حِجابُالْاِشْتِباه ،
( تو حقیقتِ منی و تعجبی نیست که
او را نبینم ، زیرا غایت قرب ، حجاب
اشتباه و خطای من شده است. )
اَنْتَ عَقْلی ، لا عَجَبْ ِانْ لَمْ اَرَکْ ،
مِن وُفورِ الْاِلِتباسِِ الُمْشْتَبَکْ ،
( تو عقل منی ، اگر من تو را از کثرت
اشتباهاتِ تودرتو و درهم پیچیده ،
نبینم جای هیچ تعجبی نیست. )
جِئْتَ اَقْرَبْ اَنْتَ مِنْ حَبْلِ الْوَرید ،
کَمْ اَقُلْ یا یا نِداءٌ لِلْبَعید ،
( تو از رگِ گردنم به من نزدیکتری .
تا کی در خطاب به تو بگویم : « یا »؟ ،
چرا که حرف ندای « یا » برای
خواندنِ شخص از مسافتی
دور است. )
بَلْ اُغالِطْهُم اُنادی فِی القِفار ،
کَیْ اُکَتِّم مَن مَعی مِمَّن اَغار ،
( بلکه مردمِ نااهل را به اشتباه میاندازم
و در بیابان ها( عمداً ) تو را صدا میکنم
تا آن کسی را که بدو غیرت میورزم از
نگاهِ نااهلان ، پنهان سازم . )