گویند چون خزانه ی انوشیروان عادل را
گشودند، لوحی دیدند که پنج سطر
بر آن نوشته شده بود ؛
هر که مال ندارد، آبروی ندارد
هر که برادر ندارد، پشت ندارد
هر که زن ندارد، عیش ندارد
هر که فرزند ندارد، روشنی چشم ندارد
هر که این چهار ندارد، هیچ غم ندارد....!
#عبید_زاکانی
گشودند، لوحی دیدند که پنج سطر
بر آن نوشته شده بود ؛
هر که مال ندارد، آبروی ندارد
هر که برادر ندارد، پشت ندارد
هر که زن ندارد، عیش ندارد
هر که فرزند ندارد، روشنی چشم ندارد
هر که این چهار ندارد، هیچ غم ندارد....!
#عبید_زاکانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هرگز از بند و غم آزاد نگردد آن دل
که گرفتار کمند سر گیسوئی نیست
هر مرض دارو و هر درد علاجی دارد
زخم تیر مژه را مرهم و داروئی نیست
#عبید_زاکانی
که گرفتار کمند سر گیسوئی نیست
هر مرض دارو و هر درد علاجی دارد
زخم تیر مژه را مرهم و داروئی نیست
#عبید_زاکانی
شخصی به دارالحکومه رفت و گفت از کسی پولی طلب دارم و او پس نمی دهد.
گفتند آیا شاهدی هم داری؟ گفت: خدا
گفتند: کسی را معرفی کن که قاضی او را بشناسد..
#عبید_زاکانی
گفتند آیا شاهدی هم داری؟ گفت: خدا
گفتند: کسی را معرفی کن که قاضی او را بشناسد..
#عبید_زاکانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر چند بهشت صد کرامت دارد
مرغ و می و حور سرو قامت دارد
ساقی بده این باده گلرنگ به نقد
کآن نسیهء او سر به قیامت دارد
#عبید_زاکانی
آواز استاد جان شجریان
مرغ و می و حور سرو قامت دارد
ساقی بده این باده گلرنگ به نقد
کآن نسیهء او سر به قیامت دارد
#عبید_زاکانی
آواز استاد جان شجریان
پندانه
مولانا عضدالدین را پرسیدند
چونست در زمان خلفا ادعای خدایی و پیمبری بسیار بودو کنون نه !
گفت : مردم این روزگار چنان درظلم وگرسنگی اند که نه خدا به یادآید نه پیغمبر
#عبید_زاکانی
مولانا عضدالدین را پرسیدند
چونست در زمان خلفا ادعای خدایی و پیمبری بسیار بودو کنون نه !
گفت : مردم این روزگار چنان درظلم وگرسنگی اند که نه خدا به یادآید نه پیغمبر
#عبید_زاکانی
گر ، آن مَه را ، وفا بودی ، چه بودی؟ ،
وَرَش ، ترس از خدا بودی ، چه بودی؟ ،
دمی خواهم که با او ، خوش برآیم ،
اگر ، او را رضا بودی ، چه بودی؟ ،
دلم را ، از لبش ، بوسیست حاجت ،
گر ، این حاجت ، روا بودی ، چه بودی؟ ،
اگر ، روزی به لطف ، آن پادشا را ،
نظر با این گدا بودی ، چه بودی؟ ،
خِرَد ، گر گِردِ من گشتی ، چه گشتی؟ ،
وگر ، صبرم بجا بودی ، چه بودی؟ ،
به وصلش ، گر عبید بینوا را ،
سعادت ، رهنما بودی ، چه بودی؟ ،
#عبید_زاکانی
#چه بودی؟ = چی میشد؟
#چه گشتی؟ = چی میشد؟
وَرَش ، ترس از خدا بودی ، چه بودی؟ ،
دمی خواهم که با او ، خوش برآیم ،
اگر ، او را رضا بودی ، چه بودی؟ ،
دلم را ، از لبش ، بوسیست حاجت ،
گر ، این حاجت ، روا بودی ، چه بودی؟ ،
اگر ، روزی به لطف ، آن پادشا را ،
نظر با این گدا بودی ، چه بودی؟ ،
خِرَد ، گر گِردِ من گشتی ، چه گشتی؟ ،
وگر ، صبرم بجا بودی ، چه بودی؟ ،
به وصلش ، گر عبید بینوا را ،
سعادت ، رهنما بودی ، چه بودی؟ ،
#عبید_زاکانی
#چه بودی؟ = چی میشد؟
#چه گشتی؟ = چی میشد؟