تو اگر صاحب نوشی و اگر ضارب نیش
دیگران راست، که من بیخبرم از تو زخویش
به چه عضو تو زنم بوسه؟ نداند چه کند
بر سر سفرۀ سلطان چو نشیند درویش
از تو در شکوه و غافل که نشاید در عشق
طفل نادانم و آگه نه ز نادانی خویش
زلف بر دوش و سخن بر لب و غافل کهمراست
مُشک بر سینۀ مجروح و نمک بر دل ریش
همه درخورد وصال تو و ما از همه کم
همه حیران جمال تو و ما از همه بیش
میزنی تیغ و ندانی که چهسان میگذریم
گرگ در گلّه ندارد خبر از حالت میش
آخر این قوم چه خواهند ز جانهای فگار؟
آخر این جمع چه جویند ز دلهای پریش؟
به رهی میروم امّا به هزاران امّید
قدمی مینهم اما به هزاران تشویش
تا چه با دُردکشان میرود از آتش می
صوفیان را چو به افلاک بَرَد دود حشیش
رفت مجمر به در شاه، بگو گردون را
هرچه کردی به من، آید پس از اینَت در پیش.
#مجمر_زوارهای
دیگران راست، که من بیخبرم از تو زخویش
به چه عضو تو زنم بوسه؟ نداند چه کند
بر سر سفرۀ سلطان چو نشیند درویش
از تو در شکوه و غافل که نشاید در عشق
طفل نادانم و آگه نه ز نادانی خویش
زلف بر دوش و سخن بر لب و غافل کهمراست
مُشک بر سینۀ مجروح و نمک بر دل ریش
همه درخورد وصال تو و ما از همه کم
همه حیران جمال تو و ما از همه بیش
میزنی تیغ و ندانی که چهسان میگذریم
گرگ در گلّه ندارد خبر از حالت میش
آخر این قوم چه خواهند ز جانهای فگار؟
آخر این جمع چه جویند ز دلهای پریش؟
به رهی میروم امّا به هزاران امّید
قدمی مینهم اما به هزاران تشویش
تا چه با دُردکشان میرود از آتش می
صوفیان را چو به افلاک بَرَد دود حشیش
رفت مجمر به در شاه، بگو گردون را
هرچه کردی به من، آید پس از اینَت در پیش.
#مجمر_زوارهای