دونهمّتیست در غمِ دنیا گریستن
یوسف کجا و بهرِ زلیخا گریستن
چشمم ز قحطِ گریه سرابست، بعد ازین
میبایدم ز آبلۀ پا گریستن
کو هایهای گریه، که در دل گره شدست
خونابههای غمْ ز شکیبا گریستن
ترسم شراب وصل تو چون توبه بشکند
عهدی که بست دیدۀ ما با گریستن
هر ذرّهام ز عشق تو در خون شناورست
شوقم نهفته در همه اجزا گریستن
"نوعی" به فیضِ طبعِ تو نازم که رسمِ اوست
سیلابِ گوهر از دل دانا گریستن.
#نوعی_خبوشانی
یوسف کجا و بهرِ زلیخا گریستن
چشمم ز قحطِ گریه سرابست، بعد ازین
میبایدم ز آبلۀ پا گریستن
کو هایهای گریه، که در دل گره شدست
خونابههای غمْ ز شکیبا گریستن
ترسم شراب وصل تو چون توبه بشکند
عهدی که بست دیدۀ ما با گریستن
هر ذرّهام ز عشق تو در خون شناورست
شوقم نهفته در همه اجزا گریستن
"نوعی" به فیضِ طبعِ تو نازم که رسمِ اوست
سیلابِ گوهر از دل دانا گریستن.
#نوعی_خبوشانی
گه چون خُم بادهام به جوش آوردی
گه چون لبِ توبه در خروش آوردی
ایّامِ سلامتم به مستی دادی
هنگامِ ندامتم به هوش آوردی
#نوعی_خبوشانی
صیادان معنی، محمد قهرمان
گه چون لبِ توبه در خروش آوردی
ایّامِ سلامتم به مستی دادی
هنگامِ ندامتم به هوش آوردی
#نوعی_خبوشانی
صیادان معنی، محمد قهرمان
آمد شبم به بالین، سرمست و لاابالی
دست از نگار پر گل، چشم از خمار خالی
آمیخت رنگ و بویش، با جسمِ خاکی من
همچون شرابِ لعلی، در کاسۀ سفالی
من مست و محو و بیخود، کز شاخِ سرو، مرغی
ناگه به لحن داود، این بیت خواند حالی
خوش دولتی ست با دوست، شامی سحر نمودن
با شیشه هایِ پر مِی، در خانه های خالی...
#نوعی_خبوشانی
دست از نگار پر گل، چشم از خمار خالی
آمیخت رنگ و بویش، با جسمِ خاکی من
همچون شرابِ لعلی، در کاسۀ سفالی
من مست و محو و بیخود، کز شاخِ سرو، مرغی
ناگه به لحن داود، این بیت خواند حالی
خوش دولتی ست با دوست، شامی سحر نمودن
با شیشه هایِ پر مِی، در خانه های خالی...
#نوعی_خبوشانی
فصل گل بگذشت و از مرغان نوایی برنخاست
خُم ز جوش افتاد و از مستان صدایی برنخاست
صد بیابان در رهِ دِیر و حرم پیموده شد
وز زمین خاری به استقبالِ پایی برنخاست
غایتِ افسردهطبعی بین که صد ره برقِ حُسن
در جهان آتش زد و، دودی ز جایی برنخاست
بخل در میخانه شایع شد چنان، کز پیرِ دِیر
نوشبادی برنیامد، الصّلایی برنخاست
بوی گل خضرِ رهِ گلزار شد، «نوعی» بیا!
هیچ راهی طی نشد، تا رهنمایی برنخاست.
#نوعی_خبوشانی
خُم ز جوش افتاد و از مستان صدایی برنخاست
صد بیابان در رهِ دِیر و حرم پیموده شد
وز زمین خاری به استقبالِ پایی برنخاست
غایتِ افسردهطبعی بین که صد ره برقِ حُسن
در جهان آتش زد و، دودی ز جایی برنخاست
بخل در میخانه شایع شد چنان، کز پیرِ دِیر
نوشبادی برنیامد، الصّلایی برنخاست
بوی گل خضرِ رهِ گلزار شد، «نوعی» بیا!
هیچ راهی طی نشد، تا رهنمایی برنخاست.
#نوعی_خبوشانی
عشق اگر عشق و دعا گر به اثر خواهد بود
من و ما نیز پذیرندهی او خواهد شد
بخت اگر بخت بُود، آتش ما نور شود
دل اگر دل نبرد، دوست عدو خواهد شد
غفلت از دوست، وبالِ خِرد و بارِ دل است
دل بمیراد، گر آلودهی او خواهد شد
گر بر آتش زنی و غرقهی توفان گردی
با خدا باش که کار تو نکو خواهد شد
«نوعی!» از دیده و دل اینهمه نومید مباش
کآبِ نایابِ ز جو رفته، به جو خواهد شد...
#نوعی_خبوشانی
من و ما نیز پذیرندهی او خواهد شد
بخت اگر بخت بُود، آتش ما نور شود
دل اگر دل نبرد، دوست عدو خواهد شد
غفلت از دوست، وبالِ خِرد و بارِ دل است
دل بمیراد، گر آلودهی او خواهد شد
گر بر آتش زنی و غرقهی توفان گردی
با خدا باش که کار تو نکو خواهد شد
«نوعی!» از دیده و دل اینهمه نومید مباش
کآبِ نایابِ ز جو رفته، به جو خواهد شد...
#نوعی_خبوشانی
در ره دَیر و حرم، بادیه گردیم عبث
آنچه کردیم عبث، آنچه نکردیم عبث
آسمان سخت و نفس بیاثر و بخت ملول
همه آهنگرِ این آهنِ سردیم عبث
#نوعی_خبوشانی
آنچه کردیم عبث، آنچه نکردیم عبث
آسمان سخت و نفس بیاثر و بخت ملول
همه آهنگرِ این آهنِ سردیم عبث
#نوعی_خبوشانی
در ره دیر و حرم، بادیهگردیم عبث
آنچه کردیم عبث، آنچه نکردیم عبث
آسمان سخت و نفس بی اثر و بخت ملول
همه آهنگرِ این آهنِ سردیم عبث
درد، جان بخشد و دل پرورَد و غم کاهد
ما به این مردهدلی شهره به دردیم عبث
گنج بر باد، چو بوی گل و ما در طلبش
از قدم تا مژه آلودهٔ گَردیم عبث
دهر چون عرصهٔ تصویر و در او ما چو سپاه
کُشته و مردهٔ پیکار و نبردیم عبث
کهربا لعل کند بادهٔ گلگونهٔ فیض
ما و«نوعی»ز چه با چهرهٔ زردیم عبث.
#نوعی_خبوشانی
دیوان ملا نوعی خبوشانی
گردآوری و تصحیح: امیرحسین ذاکرزاده
آنچه کردیم عبث، آنچه نکردیم عبث
آسمان سخت و نفس بی اثر و بخت ملول
همه آهنگرِ این آهنِ سردیم عبث
درد، جان بخشد و دل پرورَد و غم کاهد
ما به این مردهدلی شهره به دردیم عبث
گنج بر باد، چو بوی گل و ما در طلبش
از قدم تا مژه آلودهٔ گَردیم عبث
دهر چون عرصهٔ تصویر و در او ما چو سپاه
کُشته و مردهٔ پیکار و نبردیم عبث
کهربا لعل کند بادهٔ گلگونهٔ فیض
ما و«نوعی»ز چه با چهرهٔ زردیم عبث.
#نوعی_خبوشانی
دیوان ملا نوعی خبوشانی
گردآوری و تصحیح: امیرحسین ذاکرزاده
به وجدِ بادهپرستان قسم که اهلِ سماع
کنند منعِ شرابِ کسان و خود مستند.
#نوعی_خبوشانی
تابلوی نقاشی درویشهای چرخان(رقص سماع)/اثر ونمور
- ابعاد: ۷۶ × ۱۰۱ سانتیمتر | - سبک: رئالیسم
- مکان نمایش: آمستردام
کنند منعِ شرابِ کسان و خود مستند.
#نوعی_خبوشانی
تابلوی نقاشی درویشهای چرخان(رقص سماع)/اثر ونمور
- ابعاد: ۷۶ × ۱۰۱ سانتیمتر | - سبک: رئالیسم
- مکان نمایش: آمستردام