This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خُنُک آن روز و خوشا وقت
که در مجلسِ ما
ساقیان دستِ تو گیرند
و به مهمان آرند
بت پرستان رخ خورشیدِ ترا
گر بینند
بر قد و قامتِ زیبای تو
ایمان آرند
#حضرت_عشق_مولانا
که در مجلسِ ما
ساقیان دستِ تو گیرند
و به مهمان آرند
بت پرستان رخ خورشیدِ ترا
گر بینند
بر قد و قامتِ زیبای تو
ایمان آرند
#حضرت_عشق_مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هم ساغر و هم باده سرمست از آن ساقی
هم جان و جهان حیران در جان و جهان من
از غیب یکی لعلی در غار جهان آمد
وان لعل شده حیران در عزت کان من
ما را تو کجا یابی گر موی به مو جویی؟!
چون در سر زلف او، گشتهست مکان من
#حضرت_عشق_مولانا
هم جان و جهان حیران در جان و جهان من
از غیب یکی لعلی در غار جهان آمد
وان لعل شده حیران در عزت کان من
ما را تو کجا یابی گر موی به مو جویی؟!
چون در سر زلف او، گشتهست مکان من
#حضرت_عشق_مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلطان ملاحت، مه موزون منست
در سلسلهاش، این دل مفتون منست
بر خاک درش، خون جگر میریزم
هرچند که خاکِ آن به از خون منست
#حضرت_عشق_مولانا
در سلسلهاش، این دل مفتون منست
بر خاک درش، خون جگر میریزم
هرچند که خاکِ آن به از خون منست
#حضرت_عشق_مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای به انکار سوی ما نگران
من نیم با تو دودل چون دگران
سخن تلخ چه میاندیشی
ای تو سرمایه جمله شکران
بر دل سوختهام آبی زن
که توی دلبر پرخون جگران
ز غمم همچو کمان تیر مزن
چه زنی تیر سوی بیسپران
با گل از تو گلهها میکردم
گفت من هم ز ویم جامه دران
گفت نرگس که ز من پرس او را
که منم بنده صاحب نظران
#حضرت_عشق_مولانا
من نیم با تو دودل چون دگران
سخن تلخ چه میاندیشی
ای تو سرمایه جمله شکران
بر دل سوختهام آبی زن
که توی دلبر پرخون جگران
ز غمم همچو کمان تیر مزن
چه زنی تیر سوی بیسپران
با گل از تو گلهها میکردم
گفت من هم ز ویم جامه دران
گفت نرگس که ز من پرس او را
که منم بنده صاحب نظران
#حضرت_عشق_مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هم عاقبت ای سلطان بردی همه را مهمان
در بخشش و در احسان حاجات روا کردی
هر سنگ که بگرفتی لعل و گهرش کردی
هر پشه که پروردی صد همچو هما کردی
#حضرت_عشق_مولانا
در بخشش و در احسان حاجات روا کردی
هر سنگ که بگرفتی لعل و گهرش کردی
هر پشه که پروردی صد همچو هما کردی
#حضرت_عشق_مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمهٔ حیات منم
وگر به خشم روی صدهزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقشبند سراپردهٔ رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای با صَفات منم
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند
که گم کنی که سرِ چشمه صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد و خلّاق بیجهات منم
اگر چراغ دلی، دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی، دان که کدخدات منم
#حضرت_عشق_مولانا
در این سراب فنا چشمهٔ حیات منم
وگر به خشم روی صدهزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقشبند سراپردهٔ رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای با صَفات منم
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند
که گم کنی که سرِ چشمه صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد و خلّاق بیجهات منم
اگر چراغ دلی، دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی، دان که کدخدات منم
#حضرت_عشق_مولانا
گفتی چونی بنده چنانست که هست
سودای تو بر سر است و سر بر سر دست
میگردد آن چیز بگرد سر من
نامش نتوان گفت ولیکن چه خوش است
#حضرت_عشق_مولانا
سودای تو بر سر است و سر بر سر دست
میگردد آن چیز بگرد سر من
نامش نتوان گفت ولیکن چه خوش است
#حضرت_عشق_مولانا