معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.4K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
      گر تو خرابی ز عشق،جان تو آباد شد

                 زانکه کسی گنج عشق
                 جز به خرابی نیافت

                 #شیخ_عطار
عاقبت استاد صورتها شکست
پرده‌ها از یکدگرشان برگسست
تا که راز او نداند هر کسی
کرد مزدوران بهر جانب بسی
ترک آن صورتگری یکسر بکرد
دیگر آن صورت بهر جایی نکرد
فرد بنشست از همه خلق جهان
دیگرش هرگز نیامد یاد آن


#شیخ_عطار_نیشابوری
جانا مرا چه سوزی چون بال و پر ندارم
خون دلم چه ریزی چون دل دگر ندارم

در زاری و نزاری چون زیر چنگ زارم
زاری مرا تمام است چون زور و زر ندارم

روزی گرم بخوانی از بس که شاد گردم
گر ره بود بر آتش بیم خطر ندارم

گر پرده‌های عالم در پیش چشم داری
گر چشم دارم آخر چشم از تو بر ندارم

در پیش بارگاهت از دور بازماندم
کز بیم دور باشت روی گذر ندارم

نه نه تو شمع جانی پروانهٔ توام من
زان با تو پر زنم من کز تو خبر ندارم

عالم پر است از تو غایب منم ز غفلت
تو حاضری ولیکن من آن نظر ندارم

عطار در هوایت پر سوخت از غم تو
پرواز چون نمایم چون هیچ پر ندارم

#شیخ عطار نیشابوری⚘
تو گدایی دور شو از پادشاه
ورنه بر جان تو آید دور باش

گر وصال شاه می‌ داری طمع
از وجود خویشتن مهجور باش

گر می وصلش به دریا درکشی
مست لایعقل مشو مخمور باش

نه چو بی مغزان به یک می مست شو
نه به یک دردی همه معذور باش

همچو آن حلاج بدمستی مکن
یا حسینی باش یا منصور باش


#شیخ_عطار
عاقبت استاد صورتها شکست
پرده‌ها از یکدگرشان برگسست
تا که راز او نداند هر کسی
کرد مزدوران بهر جانب بسی
ترک آن صورتگری یکسر بکرد
دیگر آن صورت بهر جایی نکرد
فرد بنشست از همه خلق جهان
دیگرش هرگز نیامد یاد آن


#شیخ_عطار_نیشابوری
چون مرا مجروح کردی گر کنی مرهم رواست
چون بمردم ز اشتیاقت مرده را ماتم رواست

من کیم یک شبنم از دریای بی‌پایان تو
گر رسد بویی از آن دریا به یک شبنم رواست

#شیخ_عطار
آتش عشق تو در جان خوشتر است

جان ز عشقت آتش‌افشان خوشتر است

هر که خورد از جام عشقت قطره‌ای

تا قیامت مست و حیران خوشتر است

#شیخ_عطار
ای دل مبتلای من شیفته هوای تو
دیده دلم بسی بلا آن همه از برای تو
پرده ز روی برفکن زانکه بماند تا ابد
جمله جان عاشقان مست می لقای تو
گر ببری به دلبری از سر زلف جان من
زنده شوم به یک نفس از لب جانفزای تو


#شیخ_عطار
چون شراب عشق در دل کار کرد
دل ز مستی بیخودی بسیار کرد
شورشی اندر نهاد دل فتاد
دل در آن شورش هوای یار کرد
جامهٔ دریوزه بر آتش نهاد
خرقهٔ پیروزه را زنار کرد
هم ز فقر خویشتن بیزار شد
هم ز زهد خویش استغفار کرد...

#شیخ_عطار
عزم خرابات بی‌قنا نتوان کرد
دست به یک درد بی صفا نتوان کرد

چون نه وجود است نه عدم به خرابات
لاجرم این یک از آن جدا نتوان کرد

شاه مباش و گدا مباش که آنجا
هیچ نشان شه و گدا نتوان کرد

گم شدن و بیخودی است راه خرابات
توشهٔ این راه جز فنا نتوان کرد

هر که ز خود محو گشت در بن این دیر
وعدهٔ اثبات او وفا نتوان کرد

سایه که در قرص آفتاب فرو شد
تا به ابد چارهٔ بقا نتوان کرد

لا شو اگر عزم می‌کنی تو به بالا
زانکه چنین عزم جز به لا نتوان کرد

گر قدری عمر بی‌حضور کنی فوت
تا به ابد آن قدر قضا نتوان کرد

خود قدری نیست این قدر که جهان است
ترک جهانی به یک خطا نتوان کرد

گر ز خرابات درد قسم تو آید
تا ابد الابدش دوا نتوان کرد

چون به خرابات حاجت تو حضور است
حاجت تو بی میی روا نتوان کرد

یار عزیز است خاصه یار خرابات
در حق یاری چنین ریا نتوان کرد

هم نفسی دردکش اگر به کف آری
دامن او یک نفس رها نتوان کرد

تا که نگردد فرید درد کش دیر
قصه دردی کشان ادا نتوان کرد


#شیخ_عطار