پنهان كه پشت صورتک پير سالیام
آيينه نيز فهم نيارد چه حالیام
گل كرده باز شيطنتم بعد سالها
بايد بيایی و بدهی گوشمالیام
آنقدر پرسه ميزنم اين كوچه را كه تا
باور كنی كه گمشدهی اين حوالیام
من كه به رستخيز زبان وا نمیكنم
فرياد میشوم كه: بدون تو خالیام
حالا تو خيرهای به من و شرم جاریام
میآورد به ياد تو شايد زلالیام
در اين محله باز به دنبال چيستی؟
در اين محله؟ دربهدر خوشخيالیام
باز آمدم كه از تو بگيرم سراغ خويش
دارم كه لال میشوم از بیسوالیام
با خويشِ خويش: رنگ پريده! چه گونهای؟
با خويشِ خويش: عالیام ای خويش عالیام
زنجيرهایست عشق و تفاوت نمیكند
پيرانه نيز، حلقهای از اين توالیام
آن قالیام كه ارزشم افزوده میشود
وقتی كه در تهاجمی از پايمالیام
خاكم كه موزههای جهان غبطه میخورند
بر شوكت هميشهی روح سفالیام
#محمدعلی_بهمنی
آيينه نيز فهم نيارد چه حالیام
گل كرده باز شيطنتم بعد سالها
بايد بيایی و بدهی گوشمالیام
آنقدر پرسه ميزنم اين كوچه را كه تا
باور كنی كه گمشدهی اين حوالیام
من كه به رستخيز زبان وا نمیكنم
فرياد میشوم كه: بدون تو خالیام
حالا تو خيرهای به من و شرم جاریام
میآورد به ياد تو شايد زلالیام
در اين محله باز به دنبال چيستی؟
در اين محله؟ دربهدر خوشخيالیام
باز آمدم كه از تو بگيرم سراغ خويش
دارم كه لال میشوم از بیسوالیام
با خويشِ خويش: رنگ پريده! چه گونهای؟
با خويشِ خويش: عالیام ای خويش عالیام
زنجيرهایست عشق و تفاوت نمیكند
پيرانه نيز، حلقهای از اين توالیام
آن قالیام كه ارزشم افزوده میشود
وقتی كه در تهاجمی از پايمالیام
خاكم كه موزههای جهان غبطه میخورند
بر شوكت هميشهی روح سفالیام
#محمدعلی_بهمنی
در این زمانهٔ بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظهٔ خود را
برای این همه ناباور خیال پرست؟
به شب نشینی خرچنگهای مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست؟
رسیدهها چه غریب و نچیده میافتد
به پای هرزه علفهای باغ کال پرست
رسیدهام به کمالی که جز اناالحق نیست
کمال، دار برای من کمال پرست
هنوزم زندهام و زنده بودنم خاریست
به چشم تنگی نامردم زوال پرست
#محمدعلی_بهمنی
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظهٔ خود را
برای این همه ناباور خیال پرست؟
به شب نشینی خرچنگهای مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست؟
رسیدهها چه غریب و نچیده میافتد
به پای هرزه علفهای باغ کال پرست
رسیدهام به کمالی که جز اناالحق نیست
کمال، دار برای من کمال پرست
هنوزم زندهام و زنده بودنم خاریست
به چشم تنگی نامردم زوال پرست
#محمدعلی_بهمنی
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو
باشد که خستگی بشود شرمسار تو
در دفتر همیشهٔ من ثبت میشود
این لحظهها عزیزترین یادگار تو
از هر طرف نرفته به بنبست میرسیم
نفرین به روزگار من و روزگار تو
تا دست هیچکس نرسد تا ابد به من
میخواستم که گم بشوم در حصار تو
احساس میکنم که جدایم نمودهاند
همچون شهاب سوختهای از مدار تو
آن کوپهٔ تهی منم آری که ماندهام
خالیتر از همیشه و در انتظار تو
این سوت آخر است و غریبانه میرود
تنهاترین مسافر تو از دیار تو
هرچند مثل آینه هر لحظه فاشتر
هشدار میدهد به خزانم بهار تو
اما در این زمانهٔ عسرت، مس مرا
ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو
#محمدعلی_بهمنی
از «گاهی دلم برای خودم تنگ میشود»
باشد که خستگی بشود شرمسار تو
در دفتر همیشهٔ من ثبت میشود
این لحظهها عزیزترین یادگار تو
از هر طرف نرفته به بنبست میرسیم
نفرین به روزگار من و روزگار تو
تا دست هیچکس نرسد تا ابد به من
میخواستم که گم بشوم در حصار تو
احساس میکنم که جدایم نمودهاند
همچون شهاب سوختهای از مدار تو
آن کوپهٔ تهی منم آری که ماندهام
خالیتر از همیشه و در انتظار تو
این سوت آخر است و غریبانه میرود
تنهاترین مسافر تو از دیار تو
هرچند مثل آینه هر لحظه فاشتر
هشدار میدهد به خزانم بهار تو
اما در این زمانهٔ عسرت، مس مرا
ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو
#محمدعلی_بهمنی
از «گاهی دلم برای خودم تنگ میشود»
DelAhangaan
رودخونهها _ رامش
⫸ خواننده : #رامش
رودخونه ها ...
شعر: #محمدعلی_بهمنی
آهنگ: #صادق_نوجوکی
روایتی از داستان "ماھی سياه کوچولو"
اثر #صمد_بهرنگی
رودخونه ها
رودخونه ها ...
شعر: #محمدعلی_بهمنی
آهنگ: #صادق_نوجوکی
روایتی از داستان "ماھی سياه کوچولو"
اثر #صمد_بهرنگی
رودخونه ها
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو
باشد که خستگی بشود شرمسار تو
در دفتر همیشهٔ من ثبت میشود
این لحظهها، عزیزترین یادگار تو
تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من
میخواستم که گم بشوم در حصار تو
احساس میکنم که جدایم نمودهاند
همچون شهاب سوختهای از مدار تو
آن کوپهٔ تهی منم آری که ماندهام
خالیتر از همیشه و در انتظار تو
این سوت آخر است و غریبانه میرود
تنهاترین مسافر تو از دیار تو
هر چند مثل آینه هر لحظه فاشتر
هشدار میدهد به خزانم بهار تو
اما در این زمانهی عسرت مس مرا
ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو
از هر طرف نرفته به بن بست میرسیم
نفرین به روزگار من و روزگار تو
#محمدعلی_بهمنی
باشد که خستگی بشود شرمسار تو
در دفتر همیشهٔ من ثبت میشود
این لحظهها، عزیزترین یادگار تو
تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من
میخواستم که گم بشوم در حصار تو
احساس میکنم که جدایم نمودهاند
همچون شهاب سوختهای از مدار تو
آن کوپهٔ تهی منم آری که ماندهام
خالیتر از همیشه و در انتظار تو
این سوت آخر است و غریبانه میرود
تنهاترین مسافر تو از دیار تو
هر چند مثل آینه هر لحظه فاشتر
هشدار میدهد به خزانم بهار تو
اما در این زمانهی عسرت مس مرا
ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو
از هر طرف نرفته به بن بست میرسیم
نفرین به روزگار من و روزگار تو
#محمدعلی_بهمنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گاهی چنان بدم که مبادا ببینیام
حتــی اگـــر به خلوت رویــا ببینیام
من صورتم به صورت شعرم شبیه نیست
بر ایــن گمـــان مباش کـه زیبا ببینیام
شاعر شنیدنیست ولی میل، میلِ توست
آمــادهای کـه بشنـــویام، یاببینیام
این واژهها صراحتِ تنهایـی مناند
با این همه مخـواه که تنها ببینیام
مبهوت میشوی اگر از روزنات شبی
بی خویش در سماع غزلها ببینیام
یک قطرهام و گاه چنان موج میزنم
در خود، کــه ناگزیــری دریـــا ببینیام
شبهای شعرخوانی من بیفروغ نیست
امـــا تــو با چـــراغ بیـــا تـــــا ببینیام
#محمدعلی_بهمنی
حتــی اگـــر به خلوت رویــا ببینیام
من صورتم به صورت شعرم شبیه نیست
بر ایــن گمـــان مباش کـه زیبا ببینیام
شاعر شنیدنیست ولی میل، میلِ توست
آمــادهای کـه بشنـــویام، یاببینیام
این واژهها صراحتِ تنهایـی مناند
با این همه مخـواه که تنها ببینیام
مبهوت میشوی اگر از روزنات شبی
بی خویش در سماع غزلها ببینیام
یک قطرهام و گاه چنان موج میزنم
در خود، کــه ناگزیــری دریـــا ببینیام
شبهای شعرخوانی من بیفروغ نیست
امـــا تــو با چـــراغ بیـــا تـــــا ببینیام
#محمدعلی_بهمنی
Naghshe Farshe Del
Alireza Ghorbani
قطعه《نقش فرش دل》
تیتراژ پایانی سریال #وضعیت_سفید
خواننده: #علیرضا_قربانی
آهنگساز: #کیخسرو_پورناظری
گفتم: «بِدَوم تا تو همه فاصله ها را»
تا زودتر از واقعه گویم گِله ها را
چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
در من اثر سخت ترین زلزله ها را
پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله ها را
ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بله ها را
بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یک بار دگر پر زدن چلچله ها را
یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئله ها را...
#محمدعلی_بهمنی
تیتراژ پایانی سریال #وضعیت_سفید
خواننده: #علیرضا_قربانی
آهنگساز: #کیخسرو_پورناظری
گفتم: «بِدَوم تا تو همه فاصله ها را»
تا زودتر از واقعه گویم گِله ها را
چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
در من اثر سخت ترین زلزله ها را
پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله ها را
ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بله ها را
بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یک بار دگر پر زدن چلچله ها را
یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئله ها را...
#محمدعلی_بهمنی