معرفی عارفان
1.24K subscribers
33.9K photos
12.3K videos
3.21K files
2.76K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن پركاه بر ادرار خری روان بود.
مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی می‌راند و می‌گفت:
من علم دريانوردی و كشتیرانی خوانده‌ام.
در اين كار بسيار مهارت دارم
ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتی می‌رانم.
او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی می‌راند
آن ادرار، دريای بی‌ساحل به نظرش می‌آمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ. زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.

جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست.
آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و برگ كاه...

#مولانا
#مثنوی_معنوی
یک زمان تنها بمانی تو ز خلق
در غم و اندیشه مانی تا به حلق
#مثنوی_مولانا۰

واقعا چرا وقتی انسان تنها می شود به قول #مولانا غم و غصه گلوی او را فشار می دهد؟
این غم از چه نوعی است؟ خوبه یا بد؟
مساله اینه که انسان در تنهایی حواسش به دیگران نیست تا حواسش از خودش پرت شود. وقتی که تنها شدیم با خودمان مواجه می شویم. خودمان را در آینه خودمان می بینیم. حال این خود چه چهره ای دارد؟ وحشتناک یا زیبا؟ نورانی یا تاریک؟ قوی یا ضعیف؟ در زمان تنهایی انواع و اقسام افکار گذشته و حال آینده به سراغ ما می آیند. اینکه کاش فلان کار را نکرده بودم، کاش فلان حرف را زده بودم و ... بعد ترس و توهم از آینده. چی میشه؟ اگه فلان بشه چه کار کنم...
از این به بعد هر موقع تنها شدی ببین چه احساسی داری، این احساس همان خود واقعی توست. اگر شاد بودی، با دیگران نیز شاد خواهی بود ولی اگر در تنهایی ترسیدی و غم به سراغ تو آمد، بِدان که حضور در جمع تنها مُسکّنی است که درد وجودت را پنهان می کند.
اما این خود واقعی، خود حقیقی ما نیست. خود حقیقی ما را شمس تبریزی اینگونه به ما معرفی می کند:

#شمس_تبریزی می فرمایند:
با خویشتنم خوش است،
زین پس من و من.

انسانی که از وفور عشق با خودش در صلح است و در جنگ نیست، با خودش کشمکش ندارد، یک چنین آدمی را باید الگوی اخلاق دانست.
یک چنین موجودی خودش گلستان است و دنیا را هم گلستان می کند.

در جای دیگری باز هم #شمس_تبریزی می فرمایند:
زندان را بر خود بُستان گردانیم،
چون زندان ما بُستان گردد،
بنگر که بُستان ما خود چه باشد.

در ادامه بیت اول مولانا در مثنوی می فرمایند:

چیست اَنْدَر خُم که اَنْدَر نَهْر نیست ؟
چیست اَنْدَر خانه کَنْدر شهر نیست؟
این جهان خُم است و دلْ چون جویِ آب
این جهانْ حُجْره‌ ست و دلْ شهرِ عُجاب

یعنی آنچه که تو در بیرون از خود به دنبالش هستی همین الان در وجود تو حضور دارد. جهان هستی در مقابل دل تو مانند کوزه در برابر جوی آب است و حُجره ای در مقابل شهر عجایب.

روی این چیزها بیاندیشیم که پیامبر اکرم فرمودند یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است.
" آنکه سرها بشکند او از علُو
  رحم حق و خلق ناید سوی او "

#مثنوی_مولانا دفترچهارم


📘آنکه با برتری جویی به دیگران آسیب بزند نه از مردم مرحمت خواهد دید و نه از خداوند...

 
" آنکه سرها بشکند او از علُو
  رحم حق و خلق ناید سوی او "

#مثنوی_مولانا دفترچهارم


📘آنکه با برتری جویی به دیگران آسیب بزند نه از مردم مرحمت خواهد دید و نه از خداوند...

 
" قول و فعلِ بی تناقض بایدت
  تا قبول اندر زمان پیش آیدت "

#مثنوی_مولانا دفترپنجم


📘اگر می خواهی برای همیشه مقبول
   و قابل اعتماد باشی, باید که بین
   سخن و اعمالت دوگانگی نباشد...

  
#مثنوی_معنوی_شریف مولانا

دفتر اول ابیات ۳۰۱۳ الی ...⚘

رفتن گرگ و روباه در خدمتِ شیر به شکار

شیر و گرگ و روباهی با هم برای شکار به دشت و کوه رفتند و سه حیوان را که عبارت بودند از گاو کوهی و بز کوهی و خرگوش شکار کردند.

گرگ بدون توجه به اینکه شیر سلطانِ حیوانات است و اختیار و انتخاب با اوست با روباه زمزمه کرد که لابُد شیر مانندِ شاهان دادگستر سهمیه آنها را خواهد داد.

شیر از خیالات و طمع آنها آگاه شد ولی در ظاهر خندان بود و وانمود نمی کرد که دل پُری از آنها دارد.

تا اینکه شیر به گرگ گفت این جانوران شکار شده را عادلانه به نیابت از طرف من تقسیم کن.

گفت شیر ای گرگ این رابخش کُن
مَعدِلت را نو کُن ای گرگ کُهُن

نایبِ من باش در قسمت گری
تا پدید آید که تو چه گوهری

گرگ گفت:ای شیر چون تو بزرگ هستی گاو وحشی از آن تو باشد و بز کوهی چون میان قامت است مال من که میانه هستم و خرگوش نیز به مناسبت کوچکی، مالِ روباه باشد که از همه کوچکتر است.

شیر ناراحت شد و گفت : تا من هستم تو (ما و تو) می کنی؟ سپس بر سر گرگ جهید و او را پاره پاره کرد.

روباه که این منظره را دید و از این حادثه تجربه آموخت و عبرت گرفت.

به طوری که وقتی شیر به روباه گفت اینک تو این شکار ها را تقسیم کن روباه از روی چاره اندیشی و سیاست گفت:
قربان این گاو فربه برای چاشت شما باشد و این بزکوهی برای ظهر و نهار شما باشد و آن خرگوش برای شام و شب شما باشد.

شیر از این پاسخ شادمان شد و گفت:

گفت:ای روبه، تو عدل افروختی
این چنین قسمت ز کی آموختی

ازکجا آموختی این، ای بزرگ؟
گفت: ای شاه جهان! از حالِ گرگ

سپس همه ی آن سه شکار را به روباه بخشید و گفت:

رُوبَها ! چون جملگی ما را شدی
چونت آزاریم؟ چون تو ما شدی

ما تو را و جمله اِشکاران تو را
پای بر گردونِ هفتم نِه بر آ

چون گرفتی عبرت از گرگِ دَنی
پس تو رُوبَه نیستی، شیرِ منی
قوت از حق خواهم و توفیق و لاف
تا به سوزن بر کنم این کوه قاف
#مثنوی_مولانا
اگر یاری و توفیقات خداوند با ما باشد, با یک سوزن(امکانات کم) می توان کوه (کارهای بزرگ) را جابجا کرد.
" قول و فعلِ بی تناقض بایدت
  تا قبول اندر زمان پیش آیدت "

#مثنوی_مولانا دفترپنجم


📘اگر می خواهی برای همیشه مقبول
   و قابل اعتماد باشی, باید که بین
   سخن و اعمالت دوگانگی نباشد...

  
گشته گرگان یک به یک خوهای تو
می درانند از غضب اعضای تو

#مثنوی_مولانا


📘هریک از صفات وملکات نفسانی ات بصورت گرگی در می آیند وباخشم وغضب اعضای تورا پاره پاره می کنند.
#دکتر_کریم_زمانی:

همه عارفان گفته‌اند كه سالك
بايد اهل طلب باشد

طلب يكى از مهم‌ترين وادى‌هاى سلوك است
طلب اگر حقيقى باشد، شخص آماده است،
بهاى آن را بپردازد
وگرنه با كوچكترين مانع از جا در مى‌رود.

پرداخت بهاى طلب همان قربانى‌كردن است چون هيچ كمالى مفت و بى‌هزينه به دست نمى‌آيد.

ما انسان ها هر لحظه در حال قربانى كردن هستيم منتهى بعضى‌ها خوبى را قربانى بدى مى‌كنند و بعضى برعكس بدى‌ها را قربانى خوبى‌ها...

با اين كه همهٔ آیين‌هاى معنوى داراى رسم قربانى هستند، ولى غالباً اين رسم در پوسته و قشر ظاهر خلاصه مى‌شود

حال آن كه قربانى بايد درونى باشد
يعنى زشتى‌هاى نفس قربانى والايى‌ها
و كمالات اخلاقى گردد
دروغ، قربانى راستى گردد،
كينه ، قربانى مهربانى 

بدين ترتيب با قربانى كردن بدى‌ها
جامعه‌اى بهشتى بر پا مى‌گردد


پس:
چو اسماعيل قربان شو در اين عشق



#حضرت_مولانا
#میناگر_عشق