جان در غمِ عشق تو ، چون برگ خزان تا کی ؟
آشفته ی آن گیسو ، در حلقه نهان تا کی ؟
تا چند ، به یادِ تو ، شب تا به سحر نالم ؟
چشمان من اینگونه ، چون آب روان تا کی ؟
از دست دلِ زارم یک دم نَبَرَد خوابم ،
ای یوسف کنعانم ،، رسوای زمان تا کی ؟
#راحم_تبریزی
آشفته ی آن گیسو ، در حلقه نهان تا کی ؟
تا چند ، به یادِ تو ، شب تا به سحر نالم ؟
چشمان من اینگونه ، چون آب روان تا کی ؟
از دست دلِ زارم یک دم نَبَرَد خوابم ،
ای یوسف کنعانم ،، رسوای زمان تا کی ؟
#راحم_تبریزی
خوشا ،، بر نگاهی ، که دارد، توورا ،،،
که بازارِ یوسف ،، ندارد ،،، توورا ،،،
که #عشق ، از تو است و ،نشاط ،، از تو است ،،،
قلم ، ناتوان است نگارد ، #توورا ،،،
#راحم_تبریزی
که بازارِ یوسف ،، ندارد ،،، توورا ،،،
که #عشق ، از تو است و ،نشاط ،، از تو است ،،،
قلم ، ناتوان است نگارد ، #توورا ،،،
#راحم_تبریزی
Audio
#چه_میدوانی ..؟
ای نقل و جام و باده ، ای شاه و شاهزاده ،
ای میر و میرزاده ....
مارا چه میدوانی ؟
هم هوش بردی از ما ، هم دل ربودی از ما ،
بر گیر جان مارا ...
ما را چه میدوانی ؟
گه از درت برانی .. گاهی دگر بخوانی ..
در پِی .... چنین نهانی ...
مارا چه میدوانی ؟
مرغیم و پر شکسته ، بادست وپای بسته ...
ای بر دلم نشسته ....
مارا چه میدوانی ؟
چون موم وُ چون خمیرم ، پیش تو چون نمیرم ؟
ولله سخت پیرم ،
مارا چه میدوانی ..؟
ای لعل تو چو حلوا ، ای غمزه ی تو با ما ،
از دور کن تماشا ،
ما را چه میدوانی ؟
گه مست و گه خماری ، گه شاه و شهریاری ،
ای غنچه ی بهاری ...
ما را چه میدوانی ؟
هم درد و هم دوایی ، هم خوب و دلریایی ،
با کاسه ی گدایی ...
ما را چه میدوانی ؟
ای صورت سمائی ، ای نور و روشنایی ،
جانا تو جانِ مایی ،
ما را چه میدوانی ؟
هم ماه اسمانی ، هم در دل و زبانی ،
هم نطق و هم بیانی ...
ما را چه میدوانی ؟
#راحم_تبریزی
ای نقل و جام و باده ، ای شاه و شاهزاده ،
ای میر و میرزاده ....
مارا چه میدوانی ؟
هم هوش بردی از ما ، هم دل ربودی از ما ،
بر گیر جان مارا ...
ما را چه میدوانی ؟
گه از درت برانی .. گاهی دگر بخوانی ..
در پِی .... چنین نهانی ...
مارا چه میدوانی ؟
مرغیم و پر شکسته ، بادست وپای بسته ...
ای بر دلم نشسته ....
مارا چه میدوانی ؟
چون موم وُ چون خمیرم ، پیش تو چون نمیرم ؟
ولله سخت پیرم ،
مارا چه میدوانی ..؟
ای لعل تو چو حلوا ، ای غمزه ی تو با ما ،
از دور کن تماشا ،
ما را چه میدوانی ؟
گه مست و گه خماری ، گه شاه و شهریاری ،
ای غنچه ی بهاری ...
ما را چه میدوانی ؟
هم درد و هم دوایی ، هم خوب و دلریایی ،
با کاسه ی گدایی ...
ما را چه میدوانی ؟
ای صورت سمائی ، ای نور و روشنایی ،
جانا تو جانِ مایی ،
ما را چه میدوانی ؟
هم ماه اسمانی ، هم در دل و زبانی ،
هم نطق و هم بیانی ...
ما را چه میدوانی ؟
#راحم_تبریزی
دل غزل چشم قدح پیمانه میخواهی چکار؟
چهره ی زیبا غزل
افسانه میخواهی چکار؟
شمع سوزانی مرا کمتر بسوزان جانِ من ،
من بگردم دور تو
پروانه میخواهی چکار
#راحم تبریزی
چهره ی زیبا غزل
افسانه میخواهی چکار؟
شمع سوزانی مرا کمتر بسوزان جانِ من ،
من بگردم دور تو
پروانه میخواهی چکار
#راحم تبریزی
#شعر_شب
بگذار شبی مست و غزلخوان تو باشیم
مخمور ِمی و مست ز چشمان تو باشیم .
از شوق تو آن شب نشناسیم ، سر از پا
دیوانه شویم بی سر و سامان تو باشیم .
ای ماه ترینم نفسی همدم ما باش
چون ابر بهاران همه باران تو باشیم
از فرش مرا بردی و بر عرش نشاندی
بگذار شبی همدم پنهان تو باشیم .
#راحم_تبریزی
بگذار شبی مست و غزلخوان تو باشیم
مخمور ِمی و مست ز چشمان تو باشیم .
از شوق تو آن شب نشناسیم ، سر از پا
دیوانه شویم بی سر و سامان تو باشیم .
ای ماه ترینم نفسی همدم ما باش
چون ابر بهاران همه باران تو باشیم
از فرش مرا بردی و بر عرش نشاندی
بگذار شبی همدم پنهان تو باشیم .
#راحم_تبریزی
هر نقش که دیدم به جهان خوشتر از آنی
تو عشق ترین ، عشق ترین ، عشق جهانی .
با تو چه بگویم ؟ همه عالم چو بهشت است
لیکن چه کنم ای گل من ، راز نهانی .
من کی بتوانم بنویسم سخن از تو
آن ، بِه که بماند به نهانی ، به میانی .
#راحم__تبریزی
تو عشق ترین ، عشق ترین ، عشق جهانی .
با تو چه بگویم ؟ همه عالم چو بهشت است
لیکن چه کنم ای گل من ، راز نهانی .
من کی بتوانم بنویسم سخن از تو
آن ، بِه که بماند به نهانی ، به میانی .
#راحم__تبریزی
Shorooe Nagahan
Alireza Ghorbani
#علیرضا_قربانی
هر شعر که میگویم ...
مقصود تو می باشی ،،
سهو است که پنداری ...
مقصود ، دگر دارم ،
#راحم_تبریزی
.
هر شعر که میگویم ...
مقصود تو می باشی ،،
سهو است که پنداری ...
مقصود ، دگر دارم ،
#راحم_تبریزی
.
ناز چشمانت نهاده ... عشق بر سیمای تو...
سر خوشم چون پروریدم در دلم سودای تو ،
میرود چشمم به حاجت در پی چشمان تو ...
خجلتی دارم که گویم ، گشته ام رسوای تو ،
ان چنان جا کرده ای بر روح بر جان و دلم ...
از تو نتوانم بریدن ... جان و دل شیدای تو ،
در سراب تشنگی ما را ز مستی بیم نیست ،
ساغر میخانه ام ، لبریز از ..... مینای تو ،
مطربان در عیش و مستی لیک من سر مست عشق ...
چشم آهوی تو وُ ... چشمِ من و صحرای تو ،
ساقی عالم تو هستی ، عالم مستی تویی ...
بیقراری های دل ... از دیده ی گویای تو ،،
درد این محنت سرا را نوش جانم کرده ام ...
شبنم ان جویبارم ، غرق در ... دریای تو ،
عندلیب بوستانم نغمه هایم نام توست ...
نیست در جان ودل ما ، جز تو و غوغای تو ،
#راحمم ، سوی نمازم گوشه ی ابروی توست ...
مست عشقم مست عشق ، از ساغر لبهای تو ،
#راحم_تبریزی
سر خوشم چون پروریدم در دلم سودای تو ،
میرود چشمم به حاجت در پی چشمان تو ...
خجلتی دارم که گویم ، گشته ام رسوای تو ،
ان چنان جا کرده ای بر روح بر جان و دلم ...
از تو نتوانم بریدن ... جان و دل شیدای تو ،
در سراب تشنگی ما را ز مستی بیم نیست ،
ساغر میخانه ام ، لبریز از ..... مینای تو ،
مطربان در عیش و مستی لیک من سر مست عشق ...
چشم آهوی تو وُ ... چشمِ من و صحرای تو ،
ساقی عالم تو هستی ، عالم مستی تویی ...
بیقراری های دل ... از دیده ی گویای تو ،،
درد این محنت سرا را نوش جانم کرده ام ...
شبنم ان جویبارم ، غرق در ... دریای تو ،
عندلیب بوستانم نغمه هایم نام توست ...
نیست در جان ودل ما ، جز تو و غوغای تو ،
#راحمم ، سوی نمازم گوشه ی ابروی توست ...
مست عشقم مست عشق ، از ساغر لبهای تو ،
#راحم_تبریزی