This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🕊
🍀
دور فلکی یک سره بر منهج عدل است
خـوش باش که ظالم نبـرد راه به منزل
حافظ قلم شاه جهـان مقسم رزق است
از بهــــر معیشت مکن انـدیشه باطل
#حافظ
🍀
دور فلکی یک سره بر منهج عدل است
خـوش باش که ظالم نبـرد راه به منزل
حافظ قلم شاه جهـان مقسم رزق است
از بهــــر معیشت مکن انـدیشه باطل
#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍀
🕊
دارم از زلفِ سیاهش گِلِه چندان که مَپُرس
که چُنان ز او شدهام بی سر و سامان که مَپُرس
کَس به امّیدِ وفا ترکِ دل و دین مَکُناد
که چُنانم من از این کرده پشیمان که مپرس
به یکی جرعه که آزارَ کَسَش در پِی نیست
زحمتی میکشم از مردمِ نادان که مپرس
زاهد از ما به سلامت بگذر کاین مِیِ لعل
دل و دین میبرد از دست بدان سان که مپرس
گفتوگوهاست در این راه که جان بُگْدازد
هر کسی عربدهای این که مبین آن که مپرس
پارسایی و سلامت هَوَسم بود، ولی
شیوهای میکند آن نرگسِ فَتّان که مپرس
گفتم از گویِ فلک صورتِ حالی پرسم
گفت آن میکشم اندر خمِ چوگان که مپرس
گفتمش زلف به خونِ که شکستی؟ گفتا
حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس
#حافظ
🕊
دارم از زلفِ سیاهش گِلِه چندان که مَپُرس
که چُنان ز او شدهام بی سر و سامان که مَپُرس
کَس به امّیدِ وفا ترکِ دل و دین مَکُناد
که چُنانم من از این کرده پشیمان که مپرس
به یکی جرعه که آزارَ کَسَش در پِی نیست
زحمتی میکشم از مردمِ نادان که مپرس
زاهد از ما به سلامت بگذر کاین مِیِ لعل
دل و دین میبرد از دست بدان سان که مپرس
گفتوگوهاست در این راه که جان بُگْدازد
هر کسی عربدهای این که مبین آن که مپرس
پارسایی و سلامت هَوَسم بود، ولی
شیوهای میکند آن نرگسِ فَتّان که مپرس
گفتم از گویِ فلک صورتِ حالی پرسم
گفت آن میکشم اندر خمِ چوگان که مپرس
گفتمش زلف به خونِ که شکستی؟ گفتا
حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس
#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍀
🕊
ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر
از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست
کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر
این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است
دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر
تا کی می صبوح و شکرخواب بامداد
هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر
دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد
بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر
اندیشه از محیط فنا نیست هر که را
بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر
در هر طرف ز خیل حوادث کمینگهیست
زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر
بی عمر زندهام من و این بس عجب مدار
روز فراق را که نهد در شمار عمر
حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش ماند از قلمت یادگار عمر
#حافظ
🕊
ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر
از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست
کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر
این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است
دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر
تا کی می صبوح و شکرخواب بامداد
هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر
دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد
بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر
اندیشه از محیط فنا نیست هر که را
بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر
در هر طرف ز خیل حوادث کمینگهیست
زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر
بی عمر زندهام من و این بس عجب مدار
روز فراق را که نهد در شمار عمر
حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش ماند از قلمت یادگار عمر
#حافظ
سَحَرم هاتفِمیخانه
به دولتخواهی
گفت بازآی که
دیرینهیایندرگاهی
همچو جم، جرعهیما
کش که ز سِرّ دو جهان
پرتوِ جامِجهانبین
دهدت آگاهی
بر درِ میکده
رندانِقلندر باشند
که ستانند و دهند
افسرِ شاهنشاهی
خشت، زیر سر و
بر تارکِهفتاختر، پای
دستِقدرت نگر و
منصبِصاحبجاهی
سَرِ ما وُ درِ میخانه
که طرْفِبامش
بهفلک بر شد و
دیوارِ بدینکوتاهی
قطعِ اینمرحله
بیهمرهیِ خِضر مکن
ظُلُماتاست
بترساز خطرِ گمراهی
اگرت سلطنتِفقر
ببخشند ایدل
کمترینمُلکِتو
از ماه بُوَد تا ماهی
با گدایانِ درِ میکده
ایسالکِراه
بهادبباش
گر از سِرِّ خدا آگاهی
تو دمِ فقر ندانیزدن
از دستمده
مسندِ خواجگیو
مجلسِتورانشاهی
حافظِ خامطمع
شرمی از اینقصّه بدار
عملت چیست که
فردوسِبرین میخواهی؟
#حافظ
درود فراوان بامداد نخستین روز هفته بر شما همراهان و یاران دل به شادی و نیکی
به دولتخواهی
گفت بازآی که
دیرینهیایندرگاهی
همچو جم، جرعهیما
کش که ز سِرّ دو جهان
پرتوِ جامِجهانبین
دهدت آگاهی
بر درِ میکده
رندانِقلندر باشند
که ستانند و دهند
افسرِ شاهنشاهی
خشت، زیر سر و
بر تارکِهفتاختر، پای
دستِقدرت نگر و
منصبِصاحبجاهی
سَرِ ما وُ درِ میخانه
که طرْفِبامش
بهفلک بر شد و
دیوارِ بدینکوتاهی
قطعِ اینمرحله
بیهمرهیِ خِضر مکن
ظُلُماتاست
بترساز خطرِ گمراهی
اگرت سلطنتِفقر
ببخشند ایدل
کمترینمُلکِتو
از ماه بُوَد تا ماهی
با گدایانِ درِ میکده
ایسالکِراه
بهادبباش
گر از سِرِّ خدا آگاهی
تو دمِ فقر ندانیزدن
از دستمده
مسندِ خواجگیو
مجلسِتورانشاهی
حافظِ خامطمع
شرمی از اینقصّه بدار
عملت چیست که
فردوسِبرین میخواهی؟
#حافظ
درود فراوان بامداد نخستین روز هفته بر شما همراهان و یاران دل به شادی و نیکی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🕊
🍀
چه مستی است ندانم که رو به ما آورد؟!
که بود ساقی و این باده از کجا آورد؟!
چه راه میزند این مُطربِ مقامشناس
که در میان غزل، قول آشنا آورد
تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر
که مرغِ نغمهسرا سازِ خوشنوا آورد
رسیدن گل و نسرین به خیرِ و خوبی باد
بنفشه شاد و کَش آمد، سمن صفا آورد
صبا به خوشخبری هدهدِ سلیمان است
که مژدۀ طرب از گلشنِ سبا آورد
دلا چو غنچه شکایت ز کارِ بسته مکن
که بادِ صبحْ نسیمِ گرهگشا آورد
علاجِ ضعفِ دل ما کرشمۀ ساقیست
برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد
مریدِ پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او بهجا آورد!
به تنگچشمیِ آن ترکِ لشکری نازم
که حمله بر منِ درویشِ یکقبا آورد
فلکْ غلامیِ حافظ کنون به طَوع کند
که التجا به درِ دولت شما آورد
#حافظ
┄
🍀
چه مستی است ندانم که رو به ما آورد؟!
که بود ساقی و این باده از کجا آورد؟!
چه راه میزند این مُطربِ مقامشناس
که در میان غزل، قول آشنا آورد
تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر
که مرغِ نغمهسرا سازِ خوشنوا آورد
رسیدن گل و نسرین به خیرِ و خوبی باد
بنفشه شاد و کَش آمد، سمن صفا آورد
صبا به خوشخبری هدهدِ سلیمان است
که مژدۀ طرب از گلشنِ سبا آورد
دلا چو غنچه شکایت ز کارِ بسته مکن
که بادِ صبحْ نسیمِ گرهگشا آورد
علاجِ ضعفِ دل ما کرشمۀ ساقیست
برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد
مریدِ پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او بهجا آورد!
به تنگچشمیِ آن ترکِ لشکری نازم
که حمله بر منِ درویشِ یکقبا آورد
فلکْ غلامیِ حافظ کنون به طَوع کند
که التجا به درِ دولت شما آورد
#حافظ
┄
🍀
🕊
ای پادشه خوبان ! داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد ، وقت است که بازآیی
دائم گل این بستان ، شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دیشب گله ی زلفش با باد همی کردم
گفتا غلطی ، بگذر زین فکرت سودایی
صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند
این است حریف ای دل ! تا باد نپیمایی
ساقی ! چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
وی یاد توام مونس در گوشه ی تنهایی
در دایره ی قسمت ، ما نقطه ی تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی ، حکم آن چه تو فرمایی
فکر خود و رای خود ، در عالمِ رندی نیست
کفر است در این مذهب ، خودبینی و خودرایی
زین دایره ی مینا ؟ خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
حافظ ! شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی ...
#حافظ
.
🕊
ای پادشه خوبان ! داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد ، وقت است که بازآیی
دائم گل این بستان ، شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دیشب گله ی زلفش با باد همی کردم
گفتا غلطی ، بگذر زین فکرت سودایی
صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند
این است حریف ای دل ! تا باد نپیمایی
ساقی ! چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
وی یاد توام مونس در گوشه ی تنهایی
در دایره ی قسمت ، ما نقطه ی تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی ، حکم آن چه تو فرمایی
فکر خود و رای خود ، در عالمِ رندی نیست
کفر است در این مذهب ، خودبینی و خودرایی
زین دایره ی مینا ؟ خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
حافظ ! شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی ...
#حافظ
.
🍀
🕊
آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
#حافظ
🕊
آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🕊
🍀
حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
من لاف عقل میزنم این کار کی کنم
مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم
در کار چنگ و بربط و آواز نی کنم
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت
یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم
کی بود در زمانه وفا جام می بیار
تا من حکایت جم و کاووس کی کنم
از نامه سیاه نترسم که روز حشر
با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم
کو پیک صبح تا گلههای شب فراق
با آن خجسته طالع فرخنده پی کنم
این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
#حافظ
🍀
حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
من لاف عقل میزنم این کار کی کنم
مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم
در کار چنگ و بربط و آواز نی کنم
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت
یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم
کی بود در زمانه وفا جام می بیار
تا من حکایت جم و کاووس کی کنم
از نامه سیاه نترسم که روز حشر
با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم
کو پیک صبح تا گلههای شب فراق
با آن خجسته طالع فرخنده پی کنم
این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
شنیدم رهروی در سرزمینی
همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در شیشه برآرد اربعینی
درون ها تیره شد باشد که از غیب
چراغی برکند خلوت نشینی
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی حافظ
#حافظ
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
شنیدم رهروی در سرزمینی
همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در شیشه برآرد اربعینی
درون ها تیره شد باشد که از غیب
چراغی برکند خلوت نشینی
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی حافظ
#حافظ
با می به کنار جوی میباید بود
وز غصه کنارهجوی میباید بود
این مدت عمر ما چو گل ده روز است
خندان لب و تازهروی میباید بود
#حافظ
وز غصه کنارهجوی میباید بود
این مدت عمر ما چو گل ده روز است
خندان لب و تازهروی میباید بود
#حافظ