معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.1K photos
13K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
همه چیز را تا نجویی، نیابی
جز این دوست را تا نیابی، نجویی..

#فیه مافیه
نماز برای آن نیست که همه روز
قیام و رکوع و سجود کنی
بلکه غرض آن است که می‌باید
آن حالتی که در نماز ظاهر می‌شود،
پیوسته با تو باشد، اگر در خواب باشی
و اگر بیدار باشی.

در جمیع احوال،
خالی نباشی از یاد حق.

#فیه_مافیه
زنهار مگویید که فهم کردم هر چند بیش فهم و ضبط کرده باشی از فهم عظیم دور باشی. فهم این بی فهمیست خود بلا و مصیبت و حرمان تو از آن فهم است.
ترا از آن فهم میباید رهیدن تا چیزی شوی.
تو میگویی که من مشک را از دریا پر کردم و دریا در مشک من گنجید این محال باشد آری اگر گویی که مشک من در دریا گم شد این خوب باشد و اصل اینست.

#فیه_مافیه
این نماز ، آخر برای آن نیست که همه روز قیام و رکوع و سجود کنی.
الّا غرض ازین آن است که می باید آن حالتی که در نماز ظاهر می شود پیوسته با تو باشد،
اگر در خواب باشی
و اگر بیدار باشی
و اگر بنویسی
و اگر بخوانی
در جمیع احوال خالی نباشی از یاد حقّ تا
"هُمْ عَلَی صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ"
باشی.

#فیه_مافیه
علمای زمان در علم، موی می‌شکافند و چیز‌هایی كه به ایشان تعلق ندارند، می‌گویند و نیكو می‌دانند و آنچه مهم است و به ایشان نزدیكتر از همه است و آن خودی او است، نمی‌دانند،
یعنی خود را نمی‌شناسند كه پاكند، یا ناپاكند كه:
مَن عَرَف نَفسه فقد عَرَف رَبَه

به همه چیز ها حكم می‌كنند كه این جایز است و آن ناجایز، و این حلال است و آن حرام،
خود را ندانند كه چیستند.


#مولانا
#فیه_مافیه
#فیه_مافیه

سخن سایهٔ حقیقت است و فرع حقیقت چون سایه جذب کرد حقیقت بطریق اولی سخن بهانه است آدمی رابا آدمی آن جزو مناسب جذب میکند نه سخن بلک اگر صدهزار معجزه و بیان و کرامات ببیند چون درو از آن نبی و یا ولی جز وی نباشد مناسب سود ندارد آن جزوست که او را در جوش و بی قرار میدارد در کَهْ از کهربا اگر جزوی نباشد هرگز سوی کهربا نرود آن جنسیت میان ایشان خفیست در نظر نمیآید آدمی را خیال هر چیز با آن چیز میبرد .
پیش او دو اَنَا نمی‌گنجد،
تو اَنَا می‌گویی و او اَنَا؛ یا تو بمیر پیشِ او یا او پیشِ تو بمیرد، تا دُوی نماند،

اما آن‌که او بمیرد امکان ندارد، نه در خارج و نه در ذهن که وَ هُوَ، الْحَیُّ الَّذِیْ لا یَمُوْتُ
او را آن لطف هست که اگر ممکن بودی برای تو بِمُردی تا دُوی برخاستی؛ اکنون چون مُردنِ او ممکن نیست تو بمیر تا او بر تو تجلّی کند و دُوی برخیزد.
دو مرغ را برهم بندی با وجودِ جنسیّت و آن چه دو پَر داشتند به چهار مبدّل شد نمی‌پَرّد، زیرا که دُوی قایم است؛ اما اگر مرغِ مُرده‌ای را بر او بندی بِپَرّد، زیرا که دُوی نمانده است؛ آفتاب را آن لطف هست که پیشِ خفّاش بمیرد اما چون امکان ندارد، می‌گوید که ای خفّاش، لطفِ من به همه رسیده است، خواهم که در حقِّ تو نیز احسان کنم، تو بمیر که چون مُردنِ تو ممکن است، تا از نورِ جلالِ من بهره‌مند گردی و از خفّاشی بیرون آیی و عَنقای قافِ قُرب گردی.

#فیه_مافیه
خنده عیسی و گریه ی یحیی

عیسی(ع) بسیار خندیدی، یحیی(ع) بسیار گریستی.
یحیی به عیسی گفت که «تو از مکرهای دقیق، قوی ایمن شدی که چنین می خندی؟»
عیسی گفت که «تو از عنایت ها و لطف های دقیق لطیف غریبِ حق، قوی غافل شدی که چندینی می گریی؟»
ولی یی از اولیاء حق در این ماجرا حاضر بود. از حق پرسید: «از این هر دو، که را مقام عالی تر است؟»
جواب گفت که «اَحسَنُهُم بی ظَنّاً، یعنی اَنَا عِندَ ظَنِّ عَبدیِ بی من آن جا اَم که ظَنّ بنده ی من است.»



#فیه_مافیه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عود را سِرّی است، که اگر
هزار سال او را ببویی هیچ بوی ندهد،
آتشی خواهد  تا سِر خود آشکار کند.

#فیه مافیه
#حضرت‌_مولانــــا

تفسیر اَنَالحَق گفتنِ برخی از صوفیه مانند منصور حلاج

آخِر، این "اَنَا الحَق گفتن"، مردم می پندارند که دعویِ بزرگی است!

"اَنَا العَبد گفتن" دعویِ بزرگ است!

اَنَا الحَق، عظیم تواضع است!

زیرا این که می گوید:
"من عبد خدایم"، دو هستی اثبات می کند:
یکی خود را و یکی خدا را!

اما آن که "اَنَا الحَق" می گوید، خود را عدم کرد، به باد داد!
می گوید: "اَنَا الحَق" یعنی من نیستم، همه اوست!
جز خدا را هستی نیست!
من به کلی عدم محض اَم و هیچ اَم! تواضع در این بیشتر است.

این است که مردم فهم نمی کنند.

#فیه_مافیه
#حضرت‌_مولانــــا

تفسیر اَنَالحَق گفتنِ برخی از صوفیه مانند منصور حلاج

آخِر، این "اَنَا الحَق گفتن"، مردم می پندارند که دعویِ بزرگی است!

"اَنَا العَبد گفتن" دعویِ بزرگ است!

اَنَا الحَق، عظیم تواضع است!

زیرا این که می گوید:
"من عبد خدایم"، دو هستی اثبات می کند:
یکی خود را و یکی خدا را!

اما آن که "اَنَا الحَق" می گوید، خود را عدم کرد، به باد داد!
می گوید: "اَنَا الحَق" یعنی من نیستم، همه اوست!
جز خدا را هستی نیست!
من به کلی عدم محض اَم و هیچ اَم! تواضع در این بیشتر است.

این است که مردم فهم نمی کنند.

#فیه_مافیه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از حق امید دارم که شما این سخن‌ها را هم،
از اندرون خود بشنوید که مفید آنست،
اگر هزار دزد بیرونی بیایند، در را نتوانند باز کردن تا از اندرون دزدی یار ایشان نباشد که از اندرون باز کند.
هزار سخن از بیرون بگوی تا از اندرون مُصدِقی (تاییدکننده) نباشد،
سود ندارد،
همچنانکه درختی را تا بیخ (ریشه) او تری نباشد،
اگر هزار سیل آب بر او ریزی سود ندارد،
اول آنجا در بیخ او تری بباید تا آب مدد او شود.

#فیه_مافیه
#مولانا
ما همچون کاسه ایم،بر سرِ آب!
رفتنِ کاسه،بر سرِ آب به حُکمِ کاسه نیست؛به حُکمِ آب است!
بعضی می دانند،بر سرِ آب اند ؛ بعضی نمی دانند!

#مولانا_جلال_الدین
#فیه_مافیه

صورت ما اندرین بحر عذاب
می دود چون کاسه ها بر روی آب

تا نشد پر بر سر دریا چو طشت
چون که پر شد طشت ، در وی غرق گشت


مثنوی
#معنوی
معشوق در دل عاشق

هر جا که باشی و در هر حال که باشی
#جهد کن تا محب باشی و #عاشق باشی. و چون محبت ملک تو شد، همیشه محب باشی در گور و در حشر و در #بهشت، الی مالانهایه. چون تو گندم کاشتی، قطعاً گندم روید و در انبار همان گندم باشد و در تنور همان گندم باشد.

#مجنون خواست که پیش #لیلی نامه نویسد. قلم در دست گرفت و این بیت گفت:

خَیالکَ فِی عَینی.
وَ اِسمُکَ فی فَمِی.
وَ ذِکرُکَ فی قَلبی.
اِلی اَینَ اکتُبُ؟

خیال تو مقیم چشم است.
و نام تو از
#زبان خالی نیست.
و ذکر تو در صمیم جان جای دارد.
پس نامه پیش کی نویسم؟ چون تو در این محل‌ها می‌گردی.
قلم بشکست و کاغذ بدرید.

#فیه_مافیه
هرچه تو در دل پنهان داری از نیک و بد حق تعالی آن را بر ظاهر تو پیدا گرداند هرچه بیخ درخت پنهان میخورد اثر آن درشاخ و برگ ظاهر میشود

سِیْمَاهُمْ فِیْ وُجُوْهِهِمْ وقوله تعالی سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُوْمِ اگر هر کسی بر ضمیر تو مطلّع نشود رنگ روی خود را چه خواهی کردن.


#حضرت_مولانا
#فیه_مافیه
ما همچون کاسه ایم،بر سرِ آب!
رفتنِ کاسه،بر سرِ آب به حُکمِ کاسه نیست؛به حُکمِ آب است!
بعضی می دانند،بر سرِ آب اند ؛ بعضی نمی دانند!

#مولانا_جلال_الدین
#فیه_مافیه

صورت ما اندرین بحر عذاب
می دود چون کاسه ها بر روی آب

تا نشد پر بر سر دریا چو طشت
چون که پر شد طشت ، در وی غرق گشت


مثنوی
#معنوی