معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.1K photos
13K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقتِ ما کافریست رنجیدن

به پیرِ میکده گفتم که چیست راه نجات؟
بخواست جامِ می و گفت عیب پوشیدن

مرادِ دل ز تماشای باغِ عالم چیست؟
به دستِ مردمِ چشم از رخِ تو گل چیدن

به می‌پرستی از آن نقشِ خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقشِ خود پرستیدن

به رحمتِ سرِ زلفِ تو واثقم ور نه
کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن؟

عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس
که وعظ بی‌عملان واجب است نشنیدن

ز خطّ یار بیاموز مِهر با رخِ خوب
که گرد عارضِ خوبان خوش است گردیدن

مبوس جز لبِ ساقی و جامِ می #حافظ
که دستِ زهدفروشان خطاست بوسیدن


حافظ
هر آن کو خاطرِ مجموع و یارِ نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولتْ همنشین دارد

حریمِ عشق را درگَه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد

دهانِ تَنگِ شیرینش مگر مُلکِ سلیمان است
که نقشِ خاتمِ لعلش جهان زیرِ نگین دارد

لبِ لعل و خطِ مشکین چو آنش هست و اینش هست
بنازم دلبرِ خود را که حُسنش آن و این دارد

به خواری منگر ای مُنعِم، ضعیفان و نحیفان را
که صدرِ مجلسِ عشرت گدای ره‌نشین دارد

چو بر رویِ زمین باشی توانایی غنیمت دان
که دورانْ ناتوانی‌ها بسی زیرِ زمین دارد

بلاگردانِ جان و تن دعایِ مستمندان است
که بیند خیر ازآن خرمن؟ که ننگِ از خوشه‌چین دارد

صبا از عشقِ من رمزی بگو با آن شه خوبان
که صد جمشید و کیخسرو غلامِ کمترین دارد

و گر گوید نمی‌خواهم چو حافظ عاشقِ مفلس
بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد

#حافظ
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم

از دل تنگ گنهکار برآرم آهی
کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم

مایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاست
می‌کنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم

بگشا بند قبا ای مه خورشیدکلاه
تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم

خورده‌ام تیر فلک باده بده تا سرمست
عقده دربند کمر ترکش جوزا فکنم

جرعه جام بر این تخت روان افشانم
غلغل چنگ در این گنبد مینا فکنم

حافظا تکیه بر ایام چو سهو است و خطا
من چرا عشرت امروز به فردا فکنم


#حافظ
#حافظ_غزل_۸۱


صبحدم مرغِ چمن با گلِ نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت

گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخنِ سخت به معشوق نگفت

گر طمع داری از آن جام ِ مرصّع میِ لعل
ای بسا دُر که به نوک ِ مژه‌ات باید سُفت

تا ابد بوی محبّت به مشامش نرسد
هر که خاک ِ درِ میخانه به رخساره نَرُفت

در گلستانِ اِرم دوش چو از لطف ِ هوا
زلف ِ سنبل به نسیم ِ سَحری می‌آشفت

گفتم ای مسند ِ جم! جام ِ جهان‌بینت کو
گفت افسوس که آن دولت ِ بیدار بخفت

سخنِ عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا! مِی ده و کوتاه کن این گفت و شنفت

اشک ِ حافظ خِرَد و صبر به دریا انداخت
چه کند سوزِ غم ِ عشق نیارست نهفت
ساقی ، به مژدگانیِ عیش ،

از دَرَم درآی ،




تا ، یک دَم از دلم ،

غمِ دنیا ، بِدَر بَری ،




#حافظ
رقص بر شعرِ تر و ناله‌ی نی خوش باشد

خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند...



#حافظ
#حافظ

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند

نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند

غلام همت آن رند عافیت سوزم
که در گداصفتی کیمیاگری داند

وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند

بباختم دل دیوانه و ندانستم
که آدمی بچه‌ای شیوه پری داند

هزار نکته باریکتر ز مو این جاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند

مدار نقطه بینش ز خال توست مرا
که قدر گوهر یک دانه جوهری داند

به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند

ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
دل سراپرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست

#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من دوستدار روی خوش و موی دلکشم
مدهوش چشم مست و می صاف بی‌غشم

گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگو
آن گه بگویمت که دو پیمانه درکشم

من آدم بهشتیم اما در این سفر
حالی اسیر عشق جوانان مه وشم

در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز
استاده‌ام چو شمع مترسان ز آتشم

شیراز معدن لب لعل است و کان حسن
من جوهری مفلسم ایرا مشوشم

از بس که چشم مست در این شهر دیده‌ام
حقا که می نمی‌خورم اکنون و سرخوشم

شهریست پر کرشمه حوران ز شش جهت
چیزیم نیست ور نه خریدار هر ششم

بخت ار مدد دهد که کشم رخت سوی دوست
گیسوی حور گرد فشاند ز مفرشم

حافظ عروس طبع مرا جلوه آرزوست
آیینه‌ای ندارم از آن آه می‌کشم

#حافظ

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄🌼┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌🍃🍃
ارغوان_ مژگان شجریان
@hoshang_ebtehhaj
ارغوان
#مژگان_شجریان
شعر
#هوشنگ_ابتهاج

تو بخوان...
نغمهٔ ناخواندهٔ من !...


حدیث دوست نگویم
مگر به حضرت دوست

که آشنا
سخن آشنا نگه دارد

#حافظ