معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
چرا دهم تیرماه، به عنوان روز بزرگداشت #صائب_تبریزی برگزیده شده است؟!



فضل‌الله شیرانی (سخا)  به مناسبت سالروز گرامیداشت صائب تبریزی در گفتگو با خبرنگار مهر گفت:
بر اساس پیگیری‌های به عمل آمده با وزیر فرهنگ و ارشاد در دولت گذشته و نظر به پاسداشت صائب تبریزی، مذاکراتی با رهبر انقلاب به عمل آمد تا روزی در تقویم ملی کشور به نام صائب تبریزی ثبت شود.

صد و سومین روز؛ سالروز بزرگداشت صائب شد!

وی ادامه داد: چون تاریخ دقیق ولادت و وفات این شاعر بلند آوازه در کشور مشخص نبود لذا بر اساس محاسبه با حروف ابجد، عدد ۱۰۳ برای نام این شاعر ترسیم شد، لذا قرار بر این شد تا در صد و سومین روز سال، روز بزرگداشت صائب نامگذاری شود.

استاد سخا بیان داشت: نکته قابل توجه اینجاست که کلیه جامعه ادبی استان اصفهان و شاعران کشور از این رویداد بسیار خرسند هستند و معتقدند که واقعا جای نام صائب در تقویم ایران خالی بود.


🏮گزیده ای از زندگینامه‌ صائب

میرزا محمد علی صائب تبریزی از شاعران عهد صفویه است که در حدود سال ۱۰۰۰ هجری قمری در اصفهان (و به روایتی در تبریز) زاده شد. در جوانی مانند اکثر شعرای آن زمان به هندوستان رفت و از مقربین دربار شاه جهان شد. در سال ۱۰۴۲ هجری قمری به کشمیر رفت و از آنجا به ایران بازگشت و به منصب ملک‌الشعرایی شاه عباس ثانی درآمد. در زمان پیری در باغ تکیه در اصفهان اقامت کرد و همواره عده‌ای از ارباب هنر گرد او جمع می‌شدند. وی در سال ۱۰۸۰ هجری قمری وفات یافت و در همین محل (باغ تکیه) در کنار زاینده‌رود به خاک سپرده شد.


🏮سبک شعری صائب:

صائب شاعری است عارف و ارادتمند مولوی و حافظ . گوینده ای است مضمون افرین ونکته یاب و ژرف بین . توانایی او در ساختن ترکیبات و استعارات بدیع و زیبا اعجاب بر انگیز است . شعر او آینه تمام نمای حالات روحی و عواطف گوناگون بشری است.

اندیشه پویای وی هر مضمونی را که به تصویر درآید لباس نظم پوشانده و بسیاری از ابیات نغزش مثل ساز شده است . این گوینده توانا از صنایع به مراعات نظیر و ایهام توجه خاص دارد و شعر او بر پایه مضمون یابی و تمثیل استوار است.

صائب سبکی را به کمال رساند که چند سده پس از او #سبک_هندی نامیده شد. او اسلوب معادله یا «مدعا مثل» را بیش از دیگر شاعران هم ‌روزگارش به کار برده است.
بویے همی‌آید مــرا مانا ڪه باشد یار من

بر یاد من پیمود مے آن باوفا خمار من

ڪے یاد من رفت از دلش اے در دل و جان منزلش

هر لحظه معجونے ڪند بهر دل بیمار من


مولانا




#painting
#نقاشی #سبک
" رومانتیسیسم "
#سبک زندگی #نهج_البلاغه


«دنيا سراى صدق و راستى است براى آن كس كه به راستى با آن رفتار كند

و جايگاه عافيت است براى كسى كه از آن چيزى بفهمد

و سراى بى نيازى است براى آن كس كه از آن توشه برگيرد

و محلّ موعظه و اندرز است براى آن كس كه از آن اندرز گيرد»
Forwarded from Deleted Account
#سبک زندگی #نهج_البلاغه


«دنيا سراى صدق و راستى است براى آن كس كه به راستى با آن رفتار كند

و جايگاه عافيت است براى كسى كه از آن چيزى بفهمد

و سراى بى نيازى است براى آن كس كه از آن توشه برگيرد

و محلّ موعظه و اندرز است براى آن كس كه از آن اندرز گيرد»
Forwarded from Soheyla
اشاره حافظ به بی اخلاقی یا زندگی آزاد جهان خاتون همان که باعث شده عبید زاکانی دشنام رکیکی حواله شاعره کند، تاییدی است بر این دریافت.

از آن سو شاعره از زهد ریایی حافظ خشمگین بوده است چون اخبار عیش و نوش شاعر را همه شهر می دانسته اند. روزی در حضور وزیر، حافظ غزلی می خواند با مطلع «دردم از یار است و درمان نیز هم» که در مقطع آن از نوعی گوشه گیری و پناه بردن به جام باده سخن می رود.جهان خاتون برمی آشوبد و فی البداهه بیتی به همان وزن و قافیه در انتقاد از حافظ می خواند؛ «بس کن ای حافظ از این می خوارگی/ می ز تو بیزار و مستان نیز هم» و حافظ بی درنگ پاسخ می دهد؛ «بر جهان کهنه ما هم بگذریم/ چون گدا بگذشت و سلطان نیز هم» که طعنه زیرکانه ای است به زندگی پرماجرای خاتون (رویدادی که خانم دولت آبادی از یک تذکره قدیمی استخراج کرده است).

به هر حال جهان خاتون یک #پرسوناژرمان است حتی الهام بخش تر از حافظ و مضمون روابط او و حافظ نیز می تواند موضوع یک رمان تاریخی ایرانی باشد به #سبک #امین_مالوف یا حتی #بارگاس_یوسا.

نگارش این اثر را به رمان نویس های خودمان پیشنهاد می کنم و اطلاعات بسیاری را که جمع کرده ام به شایسته ترین شان می دهم به شرط آنکه بدانند با چه زبانی باید نوشت، زیرا به نظر من بیشتر نویسندگان ما در تقلید شیوه های قدیمی شکست خورده اند؛ یحتمل نوعی زبان روز باید که در عین حال مارک روزگار ما را نداشته باشد.


وی شعرهای #زنانه و #تنانه نیز بسیار دارد و تازگی و شاهکار وی نیز همین شعرهاست:🔰♻️

💠💢دلبر برفت و بر دل تنگم نظر نکرد
وز آه سوزناک جهانی حذر نکرد
آهم گذشت و بر فلک هفتمین رسید
وز هیچ نوع در دل سختش اثر نکرد
دادم به باد عمر عزیز و به عمر خویش
یک بوسه‌ام نداد که خون در جگر نکرد
دل با وجود آن لب شیرین همچو قند
هیچ التفات باز به سوی شکر نکرد
مسکین دل ضعیف جفادیدۀ جهان
جز بندگی یار گناهی دگر نکرد💢💠

هنگامی که غزل زیر را می خوانم اما تصویر جهان ملک خاتون و حافظ سیراز پیش چشمانم بود. دوشاعر عاشق اما در دیار #ممنوعیت‌ها و #محومیت ها:

🔹💢بر مثال نامه بر خود چند پیچانی مرا؟
چون قلم تاکی به فرق سر بگردانی مرا؟
چند بفریبی به تقریر و به تحریرم دگر؟
این چنین نادان نیم، آخر تو می‌دانی مرا؟
شاهباز وصل ما در دست تو قدری نداشت
کز هوا در دست آوردی به آسانی مرا
زآتش دل همچو خاکی چند بر بادم دهی
وز دو دیده در میان آب بنشانی مرا
هم زاول‌روز دانستم که در سودای تو
حاصل دیگر نباشد جز پریشانی مرا
خاک ره گشتم که آویزم مگر در دامنت
تا یکی جانا چو گرد از دامن افشانی مرا
دردم از حد رفت، بنشین یکدم ای جان جهان
کاندرین دردم تو درمانی تو درمانی مرا💢🔹

سخن را با بیتی از این شاعر شیفته به پایان می برم که گویی هم اینک در #نرگسستان_رکن_آبادشیراز، پرده از میان بر داشته و دلبرانه دستی جام باده و دستی گیسوی حافظ خویش بانگ در انداخته که:
♦️💢در میان من و تو پیرهنی مانده حجاب
با کنار آی! که آن هم ز میان برخیزد💢♦️
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده‌جویی بودیم
عقل و دین باخته، دیوانه‌ی رویی بودیم
بسته‌ی سلسله‌ی سلسله‌مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت
سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت
این همه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بس که دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او

این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سر و سامان دارد

چاره اینست و ندارم به از این رای دگر
که دهم جای دگر دل به دل‌آرای دگر
چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر
بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر

بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهد بود


آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست
می‌توان یافت که بر دل ز منش باری هست
از من و بندگی من اگرش عاری هست
بفروشد که به هر گوشه خریداری هست


به وفاداری من نیست در این شهر کسی
بنده‌ای همچو مرا هست خریدار بسی

مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است
راه صد بادیه‌ی درد بریدیم بس است
قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است
اول و آخر این مرحله دیدیم بس است

بعد از این ما و سرکوی دل‌آرای دگر
با غزالی به غزل‌خوانی و غوغای دگر

تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
وین محبت به صد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است این، برود چون نرود

چند کس از تو و یاران تو آزرده شود
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود


گر چه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت
وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت
شد دل‌آزرده و آزرده‌دل از کوی تو رفت
با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت

حاش لله که وفای تو فراموش کند
سخن مصلحت‌آمیز کسان گوش کند

#وحشی_بافقی
#سبک_وقوع
Forwarded from یار مهربان
#سبک_نوشتاری


خالد حسینی از فرمول ساده‌ای برای نوشتن رمان‌هایش استفاده می‌کند: او از ترکیب خیر و شر در بستر فضایی ناآرام برای به‌تصویر کشیدن سرگذشت شخصیت‌های داستانش استفاده می‌کند. داستان‌های او پیچیده نیستند و رنجِ به‌تصویرکشیده‌شدۀ شخصیت‌های این داستان‌ها ملموس است. خالد با احساسات عمیق انسان‌ها سروکار دارد. بازگوییِ این احساسات است که قلب خوانندگان را به کتاب‌های او پیوند زده‌ است.

باوجود این، نظر خوانندگان افغانستانی دربارۀ کتاب‌های خالد حسینی متفاوت است. آنها عقیده دارند که او، باوجود زندگی در افغانستان، با مسائل این کشور آشنایی عمیقی ندارد. تضاد و تعارض قومیت‌های افغانستان به‌شکل اغراق‌شده‌ای در این کتاب توصیف شده‌ است. آنها اعتقاد دارند که آنچه خالد حسینی از قومیت هزاره‌ای به خواننده ارائه می‌دهد، بسیار متفاوت از واقعیت است؛ فقر و وضعیت زندگی آنها در افغانستان به آن صورت که خالد حسینی از آن صحبت می‌کند نیست. همین مسئله عده‌ای از مردم این کشور را از خالد حسینی آزرده‌خاطر کرده‌ است.
(www.lovemusic.ir)
M.R.Shajarian(www.lovemusic.ir)
#خواننده : استاد محمدرضا شجریان
#نام اثر: داروگ
#سبک : موسیقی سنتی ایرانی
#سال انتشار : 1385
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #امروز_چهارم_شهریورماه
#سالروز_درگذشت_بیژن_نجدی

#مروری_بر_زندگینامهء
#بیژن_نجدی

( زاده ۲۴ آبان ۱۳۲۰ خاش -- درگذشته ۴ شهریور ۱۳۷۶ لاهیجان ) شاعر و داستان‌نویس

  نجدی پس از گرفتن دیپلم در سال ۱۳۳۹ وارد دانشسرای عالی تهران شد و در سال ۱۳۴۳ از همان دانشکده در رشته ریاضی فارغ‌التحصیل و با سمت دبیر در دبیرستانهای لاهیجان مشغول به تدریس شد. پدرش از افسران مبارزی بود که در قیام افسران خراسان نقش داشت و در مسیر رفتن به گنبدکاووس به‌دست ژاندارم‌ها کشته شد.  وی از سال ۱۳۴۵ فعالیت ادبی‌اش را آغازکرد.

بیژن نجدی در ۵۶ سالگی درگذشت و در کنار بقعه شیخ زاهدگیلانی در لاهیجان به خاک سپرده شد.

او در زمان زندگی خود تنها مجموعه داستان «یوزپلنگانی که با من دویده‌اند» را در سال ۷۳ منتشر ساخت که در سال ۷۴ جایزه قلم زرین جایزه گردون را به‌خود اختصاص داد.
بقیه آثار او پس از درگذشت، توسط همسرش به چاپ رسید.

مجموعه داستان «دوباره از همان  خیابانها» در سال ۷۹ نیز برگزیده نویسندگان و منتقدان مطبوعات شد.

وی همچنین در کارنامه ادبی اش، تندیس یادمان بنیاد شعر فراپویان به‌خاطر برگزیده اشعار دهه هفتاد و لوح افتخار به‌پاس جان‌سروده‌ها در پاسداشت آیین‌های ملی و میهنی را دارد. از وی اشعار گیلکی کمی نیز باقی‌مانده است.

همچنین پس از مرگ وی داستانهای «تاریکی در پوتین» «سپرده در زمین» «گیاهی در قرنطینه» و «استخری پر از کابوس» از مجموعه داستانهای «یوزپلنگانی که با من دویده‌اند» و نیز داستانهای «مرثیه‌ای برای چمن» و «بیمارستان، نه قطار» از مجموعه «دوباره از همان خیابان‌ها» به‌فیلم درآمده است.

#سبک_نگارش:
نجدی نویسنده‌ای با ذوق ادبی بود که داستان‌هایش در سبک‌های واقع‌گرایی و فراواقع‌گرایی است. وی از پیشگامان داستان‌نویسی پست مدرن در ایران به شمار می‌آید.

نشانه‌های سبک واقع گرایی از زندگی ملموس شخصیت‌ها در بخش‌های مختلف برخی از این داستان‌ها و نشانه‌های سبک فراواقعیت‌گرایی از هم‌ذات پنداری با اشیای بی‌جان در تعداد دیگری از داستان‌ها است که به طور بارز به‌ذهن خواننده کتاب منعکس می‌شود. وی از قریحه شاعری خود در متن داستان‌ها بهره برده و استعاره‌ها و تشبیه‌های فراوانی در متن کتاب موجود است.

#برخی_از_آثار:
یوزپلنگانی که با من دویده‌اند
دوباره از همان خیابان‌ها
داستان‌های ناتمام
خواهران این تابستان

#روحش_شاد_و_یادش_گرامیباد